بازگشت

در سوگواري حضرت حسين






روزي است اينكه حادثه كوس بلا زده است

كوس بلا به معركه ي كربلا زده است



روزي است اينكه دست ستم، تيشه ي جفا

بر پاي گلبن چمن مصطفي زده است



روزي است اينكه بسته تتق آه اهل بيت

چتر سياه بر سر آل عبا زده است



روزي است اينكه خشك شد از تاب تشنگي

آن چشمه اي كه خنده بر آب بقا زده است



روزي است اينك كشته ي بيداد كربلا

زانوي داد در حرم كبريا زده است



امروز آن عزاست كه چرخ كبودپوش

بر نيل جامه خاصه پي اين عزا زده است



امروز ماتمي است كه زهرا گشاده موي

بر سر زده ز حسرت و واحسرتا زده است



يعني محرم آمد و روز ندامت است

روز ندامت چه؛ كه روز قيامت است



اي كوفيان چه شد سخن بيعت حسين (ع)

و آن نامه ها و آرزوي خدمت حسين (ع)



اي قوم بي حيا چه شد آن شوق و اشتياق

آن جد و جهد در طلب حضرت حسين



از نامه هاي شوم شما مسلم عقيل

با خويش كرد خوش الم فرقت حسين



با خود هزارگونه مشقت قرار داد

اول يكي جدا شدن از صحبت حسين



او را بدست اهل مشقت گذاشتيد

كو حرمت پيمبر و كو حرمت حسين؟



اي واي بر شما و به محرومي شما

افتد چو كار با نظر رحمت حسين



ديوان حشر چون شود و آورد بتول

پر خون بپاي عرش خدا كسوت حسين



حالي شود كه پرده ز قهر خدا فتد

وز بيم لرزه بر بدن انبيا فتد



يا حضرت رسول حسين تو مضطر است

وي يك تن است و روي زمين پر ز لشكر است



يا حضرت رسول ببين بر حسين خويش

كز هر طرف كه مي نگرد تيغ و خنجر است



يا حضرت رسول ميان مخالفان

بر خاك و خون فتاده ز پشت تكاور است



يامرتضي، حسين تو از ضرب دشمنان

بنگر كه چون حسين تو بي يار و ياور است



هيهات تو كجائي و كو ذوالفقار تو

امروز دست و ضربت تو سخت درخور است



يا حضرت حسن ز جفاي ستمگران

جان بر لب برادر با جان برابر است



اي فاطمه يتيم تو خفته است و بر سرش

ني مادر است و ني پدر و ني برادر است






زين العباد ماند و كسش همنفس نماند

در خيمه غير پردگيان هيچ كس نماند



ياري نماند و كار ازين و از آن گذشت

آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت



واحسرتاي تعزيه داران اهل بيت

ني از مكان گذشت كه از لامكان گذشت



دست ستم قوي شد و بازوي كين گشاد

تيغ آن چنان براند كه از استخوان گذشت



يا شاه انس و جان تويي آن كز براي تو

از صد هزار جان و جهان مي توان گذشت



اي من شهيد رشك كسي كز وفاي تو

بنهاد پاي بر سر جان و ز جان گذشت



جانها فداي حر شهيد و عقيده اش

كآزاده وار از سر جان در جهان گذشت



آن را كه رفت و سر به ره ذوالجناح باخت

اين پاي مزد بس كه بسوي جنان گذشت



«وحشي» كسي چه دغدغه دارد ز حشر و نشر

كش روز حشر با شهدا مي كنند حشر