بازگشت

قبله اهل صفا






بر عهد خود ز روي محبت وفا نكرد




تا سينه را نشانه ي تير بلا نكرد



تا دست رد به سينه ي بيگانگان نزد

خود را مقيم درگه آن آشنا نكرد



تا هر دو دست را بره حق ز كف نداد

در كوي عشق خيمه ي دولت بپا نكرد



تا از صفاي دل نگذشت از صفاي آب

خود را مدام قبله ي اهل صفا نكرد



شرح غم شهادت او را به نينوا

نشنيد كس كه چون ني محزون نوا نكرد



در كارزار عشق چو عباس نامدار

جان را كسي فداي شه كربلا نكرد



تا داشت جان ز جانب مقصد نتافت رخ

تا دست داشت دامن همت رها نكرد



در راه دوست از سر كون و مكان گذشت

وز بذل جان خويش در اين ره ابا نكرد



خالي نگشت كشور الا ز خيل كفر

تا دفع خصم دوست به شمشير لا نكرد



از پشت زين بر وي زمين تا نيوفتاد

از روي غم برادر خود را صدا نكرد




ره را به خصم با تن بي دست بست، ليك

لب را بآه و ناله و افسوس وا نكرد



دل سوخت زين الم كه به ميدان كارزار

دشمن هر آنچه تير به او زد خطا نكرد



ام البنين كه مظهر صبر و شكيب بود

غير از فراق، قامت او را دوتا نكرد



غافل ز مهر دوست «مجاهد» مشو بدل

لطفي كه دوست كرد به من كيميا نكرد