بازگشت

مرقد منور قمر بني هاشم






يارب اين بارگه كيست بدين جاه عظيم

كآسمان خم شده پيش در او در تعظيم



نفحه ي ساحت قدسش دم جان بخش مسيح

پنجه ي گنبد بامش يد بيضاي كليم



بقعه ي ماه بني هاشم عباس علي است

كه بود خاك رهش پادشهان را ديهيم



ساقي تشنه لبان باب حوائج كه بود

روضه ي مشهد او غيرت جنات نعيم



در سقايت بود آن چشمه ي رحمت كه ز فيض

رشحه ي اوست يكي زمزم و ديگر تسنيم






گر فشاند ز كرم جرعه ي آبي بر خاك

سر بر آرد ز لحد رقص كنان عظم رميم [1]



ساحت روضه ي او كعبه ي ارباب نياز

پايه ي بقعه ي او پايگه ركن حطيم [2]



در حريم حرم امنش از سعي و صفاست

آن مقامي كه بر او رشك برد ابراهيم



دست افشان ز سر عشق گذشت از سر و دست

هر دو را كرد به ميدان شهادت تسليم



هر كه در سايه ي لطف و كرمش جاي گرفت

ايمن از هول قيامت بود و نار جحيم



هست مغبوط شهيدان و نباشد او را

پيش درگاه خدا روز جزا وحشت و بيم



به سلام در او هر كه شد از راه خلوص

بشنود قول سلام از قبل رب رحيم



و آنكه چون دال نشد بر در او پشت دو تا

پيچ در پيچ چو يا باشد و دلتنگ چو ميم



باري اين روضه بود مرقد عباس شهيد




كه ز چونان خلقي مادر دهر است عقيم



وين ضريحي كه بر او نو شده بيني باشد

هديه ي اهل صفاهان حسب الامر حكيم [3]



وز صفاهان به عراق عرب اين طرفه ضريح

رفت و بر مرقد عباس علي شد تسليم



بهر تاريخ همائي «سنا» گفت ببين

كايت صنع پديدار شد از حكم حكيم





پاورقي

[1] استخوان پوسيده.

[2] ديوار کعبه، يا آنچه مابين رکن و زمزم و مقام قرار دارد.

[3] منظور آيت الله آقا سيد محسن حکيم طباطبائي است.