بازگشت

دست مشكل گشا






آن غباري كز شرف چشم ملك را توتياست

خاك درگاه سپه سالار شاه كربلاست



قطب عالم، عون خويشش خواند در كل امور

وين امور از روي تحقيق انتظام ماسواست






تشنه با ياد برادر از فرات آمد برون

اين طريق دوستي، رسم ادب، شرط وفاست



اسم اعظم نيست گر اسمش بود اسم عظيم

زانكه هر بيچاره و درمانده را مشكل گشاست