بازگشت

قحط آب






در كربلا كه موج زند آب روي آب

از قحط آب گشته بپا،هاي و هوي آب



در ساحل فرات كه خود مهر فاطمه است

دارند كودكان حسين آرزوي آب



ديگر فرات نيز نيارد بلب خروش

كز غم خروش عقده شده در گلوي آب



پيدا بود ز گريه لب تشنه گان كه هست

هر مشك آب خشك و تهي هر سبوي آب



ترسم كه شعله در حرم افتد زناله اش




زينب كه از دو ديده گشوده است جوي آب



راه شريعه بسته و طفلي ز راه دور

بگشوده است ديده حسرت بسوي آب



اصغر ز هوش رفته كه چنديست اين رضيع

نشنيده بوي شير و نديده است روي آب



تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگي

در خيمه ها روان شده در جستجوي آب



زاين تشنگي كه سوخت «مؤيد» دل حسين

بر خاك ريخت تا به ابد آبروي آب