بازگشت

حديث عشق






بر آستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد



در تاريخ حيات انسان و درميان اقوان و ملل جهان، مردان بزرگ و قهرمانان نام آور، ديده مي شوند، كه با حس فضيلت طلبي و حقيقت جويي و آرمان خواهي، عليه ستم و تباهي قيام كرده اند و سبب پديد آمدن وقا\يع و حوادثي عظيم و حماسه هايي پرشكوه و شورانگيز شده اند، چنانكه فداكاري و از خود گذشتگي آن ناموران سبب پديد آمدن روح كرامت جويي و عدالت خواهي و آزادگي در ميان ملل عالم گشته است.

اما در ميان جميع آن وقايع هيچ يك به كمال و جامعيت نهضت حسيني و حماسه جاويدان عاشورا نمي رسد، زيرا اين قيام و نهضت الهي عاري از هر شائبه و غرض نفساني بوده،


صرفا از براي خدا و اقامه حدود الهي و استقرار حاكميت توحيد و اجراي قسط و عدل به وقوع پيوسته است.

چنان صدق و اخلاص و شكوه و عظمت و بزرگواري و سماحت در آن تجلي و تظاهر كرد، كه سبب اعجاب و شگفتي جهانيان گرديد و اهل نظر را به حيرت افكند.

عرصه نينوا، محل بروز و ظهور تابناكترين چهره هاي الهي و تجلي صفات ملكوتي بود:

نه تنها از امام، كه واجد مقام شامخ ولايت و مسندنشين سرير امامت بود، آن همه خلوص و صدق و عظمت و كرامت به ظهور پيوست، بلكه از خويشان و ياران آن سرور چنان ايمان و اخلاص و وفاداري و ايثار و فداكاري آشكار گرديد كه هر صاحبنظري را مات و مبهوت ساخت.

از كودك شيرخوار تا نوجوان و مرد ميان سال و پيرمرد نود ساله، همه مظهر و آيت ايمان و عشق و نمودار، پاكبازي در راه خداوند متعال بودند، و هر يك در مقام و مرتبه ي خويش نقشي از جاودانگي بر لوح زمان و صحيفه دوران رقم زدند.

اما در ميان جميع آن پاكبازان و عاشقان راستين، منزلت و مرتبت پرچمدار رشيد كربلا و سپه سالار عرصه ي نينوا، استثنايي است، چه آن قهرمان ميدان فتوت و پاكباز پهنه ي وفا و مروت در طريق عاشقي چنان پاي افشرد كه گوي سبقت از همگان برد. گواه اين دعوي سخن امام سجاد عليه السلام است كه فرمود: رحم الله عمي العباس فلقد اثر و ابلي و فدي اخاه بنفسه حتي


قطعت يداه، فابدله الله عزوجل بهما جناحين. يطير بهما مع الملائكة في الجنة و ان للعباس عند الله تبارك و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة.

«يعني خداي رحمت كند عمويم عباس را كه جان خود را فداي برادر كرد و چنان ايثار كرد و برادر را بر خويشتن برگزيد كه درين راه دو دستش قطع شد و خداوند به عوض آن دو دست بدو دو بال عطا فرمود كه با فرشتگان در جنان جاويدان پرواز مي كند، و از براي او نزد خداوند تبارك و تعالي مرتبه و مقامي است كه جميع شهيدان در روز رستاخير بر او غبطه مي خورند و رشك مي برند».

چرا چنين نباشد كه آن سرخيل عاشقان و كاروانسالار دلدادگان در راه مقتدا و محبوب خود حسين (ع) آن انسان كامل، از سر جان و جهان برخاست و وفا و ايثار را به حد كمال رسانيد، زيرا او در انوار آفتاب ولايت چون شبنم سحرگاهي در شعاع خورشيد محو وفائي شده بود.



عاشق آن باشد كه چون آتش بود

گرم رو سوزنده و سركش بود



هر چه دارد پاك در بازد به نقد

وز وصال دوست مي نازد به نقد






عقل در سوداي عشق استاد نيست

عشق كار عقل مادرزاد نيست



گر ز غيبت ديده اي بخشند راست

اصل عشق اينجا بيني از كجاست



مرد كار افتاده بايد عشق را

مردم آزاده بايد عشق را



زنده دل بايد درين ره مرد كار

تا كند در هر نفس صد جان نثار



آن شمع جمع شهدا و پرچمدار عرصه ي نينوا، مجمع جميع فضائل و مظهر تمام مكارم بود، از زيبايي و رعنايي، بدو لقب ماه بني هاشم داده بودند، در شجاعت و شهامت آينه ي تمام نماي پدرش اسدالله الغالب علي بن ابيطالب بود، در صفين، در آن پيكار حق عليه باطل، در ركاب پدر حماسه ها آفريده و از شجاعت شورها برانگيخته بود، در كربلا، پرچمدار و سپه سالار لشكر سرور آزادگان بود، نه تنها لشكر امام حسين، كه خود آن بزرگوار، بدو پشت گرم بود، چه آنگاه كه پيكر مطهر او را در ميان خاك و خون افتاده ديد، گفت: اينك بخوابند آن ديدگاني كه از بيم شمشير تو آرام و خواب نداشتند، هم اكنون پشتم شكست و تدبير و چاره ام كاستي گرفت.

در قهرمانيها و دليريهاي پرچمدار عرصه ي نينوا، شاعران شعرها سروده و حماسه ها برشته ي نظم كشيده اند، اما در ميان آن آثار قصيده بلند و پرشور سيد جعفر حلي رضوان الله عليه


مقام و مرتبتي خاص دارد، مربوط به عاشورا وقعه ي فراموش نشدني و رشادت حضرت عباس عليه السلام سروده كه سخت شورانگير و حماسي است درين مقام بعلت تنگي مجال تنها به چند بيت از آن بسنده مي كنيم، او درين معني گويد:



وقع العذاب علي جيوش امية

من باسل هو في الوقايع معلم



عبست وجوه القوم خوف الموت

و العباس فيهم ضاحك متبسم



قلب اليمين علي الشمال وغاص في

الاوساط يحصد للروس و يحطم



قسما بصارمه الصقيل و انني

في غير صاعقة السما لا اقسم



يعني: «رنج و عذاب بر لشكريان بني اميه فرود آمد از سوي يل و دليرمردي كه در صحنه ي پيكار صاحب نشان و علامت بود. چهره هاي لشكر خصم عبوس، دژم بود از بيم مرگ در حاليكه عباس در ميان آن قوم خندان بود و تبسم بر لب داشت (لطف اين بيت آن گاه پديد مي آيد كه بدانيم عباس صيغه مبالغه از عبوس بودن و به معني بسيار چهره درهم كشيدن است)

او راست و چپ لشكر كفر را بهم ريخت و در ميان آن شناور گرديد در حاليكه كه سرها را درو مي كرد و سپاه را درهم مي شكست.


سوگند له شمشير درخشان او، كه من هرگز جز به صاعقه آسمان سوگند ياد نمي كنم».



قبله ي اهل وفا شمشير حق

فارس ميدان قدرت شير حق



حضرت عباس كامد ما صدق

بر يدالله فوق ايديهم ز حق



بر حسين از يك صداي العطش

كرد دست و سر بيك جا پيشكس



از آن مظهر فتوت و آيت جوانمردي و مروت در راه رضاي خداوند و متابعت از ولي مرشد، آن چنان اخلاص و ايثاري به ظهور پيوست كه در وصف نمي گنجد، در روز پرشور عاشورا نخست سه تن از برادران خويش را كه از بطن ام البنين بودند خطاب كرد كه «اي عزيزان من مي نگرديد كه سرور و مولاي ما حسين بي ياور است براي نصرت وي شتاب گيريد و جان خود را فداي او سازيد» آن مظاهر عزت و كرامت در نبرد پيشي گرفتند و هر سه تن به فوز شهادت فائز گشتند آن گاه خود آن حضرت به حضور امام رسيد و از وي رخصت خواست تا با سپاه كفر نبرد كند، امام با وي فرمود ظاهرا اينك كه عزم پيكار داري نخست براي كودكان تشنه كام قدري آب بدست آور و آن وفاي مجسم و فتوت ممثل، بسوي فرات روي آورد و پس از مبارزات شديد مركب را به شريعه راند، مشك را پر آب كرد و سپس از شدت عطش كفها را بزير آب فروبرد و تا محاذي


دهان آورد اما ياد كودكان تشنه لب و كام خشك برادر افتاد بر نفس هي زد كه تو آب مي آشامي حال آنكه عزيزان تو در آتش عطش مي سوزند آب را روي آب ريخت و با كام خشك از فرات بيرون آمد:



به دريا پانهاد و خشك لب بيرون شد از دريا

مروت بين، جوانمردي نگر، غيرت تماشا كن



چون سپاه ابليس دست راستش را از پيكر جدا كردند فرمود:



والله ان قطعتمو يميني

اني احامي ابدا عن ديني



و عن امام صادق اليقيني

نجل النبي الطاهر الامين



«به خدا اگر دست راستم را از تن جدا كرديد من همواره از دين خود و از امام صادق صاحب يقين خود كه فرزند پيامبر طاهر و امين است حمايت مي كنم».

و چون دست چپش را قطع كردند فرمود:



يا نفسي لا تخشي عن الكفار

و ابشري برحمة الجبار



مع النبي السيد المختار

قد قطعوا ببغيهم يساري



فاصلهم يا رب حر النار

«اي نفس از كافران بيم مدار، ترا بشارت باد برحمت خداوندي و مصاحبت پيامبر برگزيده، اينان به طغيان و سركشي دست چپ مرا قطع كردند، پروردگارا حرارت آتش را




به آنان چشان».

درود خداوند و فرشتگان و جميع صديقان و مقربان بر آن عبد صالح كه براي خشنودي خداوند و پيروري از امام و مقتداي خود از سر جان و جهان برخاست و بر صحيفه عشق و لوح فتوت و جوانمردي نقشي جاودانه رقم زد، درود بر او درودي جاويدان و سلامي متواتر.

اما اين مجموعه آثار شاعراني است در نعت و منقبت و رثاء و مصيبت آن سر حلقه ي ارباب وفا و فتوت و اظهار نيازي به پيشگاه آن عزيز داور كه از غايت تقرب به حضرت دوست او را باب الحوائج لقب داده اند.

درين مجموعه ي گردآورندگان درصدد آن نبوده اند كه تنها از سروده هاي فصيح و بليغ و آثار شيوا و رسا بهره جويند، ممكن است آنچه فراهم آمده داراي نقائص و كاستي هايي باشد و برخي از اشعار از نظر ضوابط رايج بر فن شعر و ادب مطلوب نباشد اما از آنجا كه معرف و مبين حسن عقيده و ارادت سرايندگان آنهاست، همه ارجمند و داراي ارزش است.



گر خطا گويد ورا خاطي مگو

ور شود پر خون شهيد او را مشو



خون شهيدان را ز آب اوليتر است

اين خطا از صد صواب اوليتر است




اميد است كه اين خدمت ناچيز مقبول درگاه خداوند سبحان و مورد عنايت آن بنده شايسته ي رحمان قرار گيرد و خداوند آن را جهت مباشران و دست اندركاران دخيره ي روز موعود و يوم الورود قرار دهد.

انه ولي النعمة و الامر كله اليه

محمود شاهرخي «جذبه»