بازگشت

سخني با حسن بصري


و قال للحسن البصري، و الحسن لا يعرفه: يا شيخ هل ترضي لنفسك يوم بعثك؟.

قال: لا.

قال: فتحدث نفسك بترك ما لا ترضاه لنفسك من نفسك يوم بعثك؟

قال: نعم بلا حقيقة.

قال: فمن اغش لنفسه منك لنفسه يوم بعثك، و انت لا تحدث نفسك بترك ما لا ترضاه لنفسك بحقيقة [1] ؟

ثم مضي الحسين عليه السلام فقال الحسن البصري من هذا؟ فقيل له الحسين بن علي عليه السلام فقال سهلتم علي.

(امام خطاب به حسن بصري كه او را نمي شناخت، فرمود:) اي پيرمرد! آيا از نفس خود در روز جزا راضي هستي؟ جواب داد: نه؛ حضرت فرمود: آيا در فكر هستي كه وجودت را وادار كني به ترك چيزهايي كه برايش، در روز قيامت نمي پسندي. گفت: آري، حضرت فرمود: بگو ببينم چه كسي بيش از تو نسبت به قيامت و معادش، به خود خيانت مي ورزد؟ با اين كه به ترك گناهان نمي پردازي؟ امام پس از اين سخن عبور كردند، حسن بصري پرسيد: اين شخص چه كسي بود؟ گفتند: حسين بن علي عليهماالسلام. گفت: راحتم كرديد.


پاورقي

[1] تاريخ يعقوبي: ج 2، ص 233.