از خطبه هاي آن حضرت در مقابل لشكر درحالي كه بر شمشير خود تكيه داده بود
شما را به خدا سوگند! آيا مرا مي شناسيد؟
گفتند: آري، تو فرزند رسول خدا و سبط او هستي.
حضرت فرمودند: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد جدم رسول خداست؟ گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا آيا مي دانيد مادرم فاطمه دختر پيامبر است؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد پدرم علي بن ابي طالب است؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد مادربزرگم، خديجه دختر خويلد، اولين زن مسلمان امين است؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد حمزه ي سيدالشهدا عموي پدرم است؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد جعفر طياري كه در بهشت است عموي من است؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد اين شمشيري كه در دست من است؛ شمشير رسول خداست؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا آيا مي دانيد اين عمامه ي رسول خداست كه بر سر من است؟
گفتند: آري.
حضرت: شما را به خدا آيا مي دانيد علي بن ابي طالب عليه السلام اولين مسلمان بود كه اسلام آورد، و داناترين آنها و صابرترين آنها و اوست كه ولي هر مؤمن و مؤمنه است؟
گفتند: آري.
حضرت: پس چرا و به چه مجوزي ريختن خونم را جايز مي شماريد و حال آن كه فرداي قيامت پدرم در كنار حوض كوثر مي باشد.
و گروهي را از نوشيدن آن محروم خواهد كرد همان طوري كه شتر تشنه را از آب محروم مي كنند و پرچم حمد در دست پدرم خواهد بود.
گفتند: ما تمام اينها را مي دانيم، ولي تو را رها نخواهيم كرد تا طعم مرگ را با لب تشنه بچشي.