بازگشت

موانع انقلاب در زمان معاويه


با توجه به اين اوضاع آشفته و خودكامگي بسيار معاويه، چرا امام در زمان او قيام ننمود، دو عامل را مي توان به عنوان مهمترين دليل بشمار آورد:

1- تظاهر معاويه به دينداري

گرچه معاويه عملاً اسلام را تحريف نموده و حكومت اشرافي اموي را جايگزين خلافت ساده و بي پيرايه اسلامي كرد، اما او اين مطلب را به خوبي درك كرده بوده كه چون بنام دين و خلافت اسلامي حكومت مي كند، نبايد مرتكب كارهايي بشود كه مردم آن را مبارزه با دين تلقي نمايند، بلكه او لازم مي ديد هميشه به اعمال خود رنگ ديني بدهد، و از اينرو كارهايي كه توجيه شرعي نداشت را در خفا انجام مي داد.

اسناد و شواهد تاريخي نشان مي دهد كه او فرد بي ديني بود و به هيچ چيز اعتقاد نداشت، امّا خود را در ميان عوام چنان آدم پاكي جلوه گر ساخته بود كه از نظر ديني هيچ اشتباهي در او ديده نمي شد.

2- پيمان صلح امام حسن عليه السلام با معاويه

اين پيمان مورد تأييد امام حسين عليه السلام نيز بود [1] ، اگر چه تحت فشار و اجبار و در شرائطي كه بحث و گفتگو فائده اي نداشت انجام گرفته بود، امّا در صورتي كه امام قيام مي كرد، معاويه مي توانست امام را پيمان شكن قلمداد كند، با اينكه خود معاويه آن را نقض كرده و محترم نشمرده بود، امّا در هر حال معاهده صلح دستاويز معاويه در برابر قيام احتمالي آن حضرت بود.

ضمن آنكه همچنانكه دانستيم جامعه زمان آن حضرت، به سلامت و عافيت خو كرده بود، و آن را به جنگ ترجيح مي داد.


پاورقي

[1] آنچه برخي از مورخين در مورد مخالفت امام با برادر بزرگ خود در زمينه‏ي صلح ايشان را با معاويه نقل کرده‏اند، سخناني نادرست و ساختگي است، زيرا آن حضرت با عواملي که برادرش را به قبول صلح وادار کرده بود کاملا آگاه بود، چنانکه بعد از صلح پيشنهاد بعضي از افراد را براي قيام نپذيرفت، و حتي بعد از شهادت امام حسن عليه‏السلام تا زماني که معاويه زنده بود به اقدامي دست نزد، و احترام ايشان به برادر بزرگ خود تا آنجا بود که از امام باقر عليه‏السلام نقل است که فرمودند: امام حسين عليه‏السلام به منظور احترام برادرش هرگز در برابر او سخن نمي‏گفت (مناقب آل‏ابي‏طالب 143:2).