بازگشت

اوضاع جامعه در زمان آن حضرت


انحراف از اصول و تعليمات اسلام كه از «سقيفه» آغاز شده و در زمان عثمان گسترش يافته بود، در زمان آن حضرت به اوج خود رسيد، زيرا مقدّرات جامعه اسلامي بدست شخصي بود كه از زمان خليفه دوم به مصدر حكومت رسيده، و در عرض اين چندين سال با كمك كارگزاران ستمكار خود حكومت سلطنتي استبدادي تشكيل داده بود.

مسلمانان در زمان عثمان و در برابر سياست او عكس العملي شديد از خود بروز دادند، در شهرهاي اسلامي انقلاباتي صورت گرفت، ولي با توجه به اينكه در زمان معاويه ظلم و ستم به مراتب بيشتر و قتل و تهديد افزونتر بود، امّا از طرف مسلمانان عكس العملهائي ديده نمي شود، و تنها گاه اعتراضات فردي همانند مخالفت «حجر بن عدي» و «عمرو بن حمق» انجام گرفت، كه رهبران آنها كشته و انقلاب در نطفه خفه مي شد.

معاويه در حدود 42 سال در دمشق خلافت كرده بود، در حدود پنج سال از طرف خليفه دوم، دوازده سال از طرف خليفه سوم، كمتر از پنج سال در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام، و در حدود شش ماه در زمان خلافت امام حسن عليه السلام حكومت شام را بدست داشت.

در اين مدت طولاني او توانسته بود از جهات مختلف جامعه را در سكوتي مرگبار فروبرد.

از يك سو سياست فشار سياسي و اقتصادي را در مورد مسلمانان آزاده اعمال مي كرد، و با كشتار و آزار آنان از هرگونه اعتراضي جلوگيري مي نمود.

از سوي ديگر با احياي تبعيضهاي گوناگون، قبائل را به جان هم مي انداخت، تا از اين رهگذر نيروهايشان را تضعيف كرده و خطري از ناحيه ايشان متوجه حكومت نگردد.

از جهت ديگر به كمك كارگزاران مزدورش، به جعل حديث و تفسير و تأويل آيات به نفع خود مي پرداخت، و از اين راه به حكومت خود مشروعيت داده و افكار عمومي را تخدير مي كرد.

او آن چنان بر اوضاع مسلّط بود كه برخلاف صريح قراردادي كه با امام حسن عليه السلام بسته بود عمل مي كرد، مثلاً در صلحي كه ميان آنان بسته شد شرط شده بود كه شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام را آزار ندهد و آنها را به قتل نرساند، و حتي نام حجر بن عدي، كه از اصحاب پيامبر و علي عليهاالسلام بود، بخصوص قيد شده بود، امّا همچنانكه گفتيم معاويه او و شش نفر از يارانش را به قتل رساند، و يكي از آنان را ابن زياد در عراق زنده به گور كرد.

قدرت و استيلاي او به جائي رسيده بود كه هرچه مي خواست مي كرد و كسي نبود كه چون و چرا كند.

علي بن حسين مسعودي مورخ بزرگ قرن چهارم، بعد از نقل داستاني در زمينه خودكامي معاويه گويد: اطاعت مردم از معاويه و نفوذ امرش به جائي رسيد كه در موقع رفتن به جنگ صفين روز چهارشنبه اي نداي نماز جمعه سر داد و با مردم نماز جمعه خواند، و كسي نگفت كه امروز چهارشنبه است، نماز جمعه چرا؟ [1] .


پاورقي

[1] مروج‏الذهب 31:3.