بازگشت

دعاي جوان گرفتار به گناهش


424. مهج الدعوات: از مولايمان امام حسين عليه السلام دعايي روايت شده كه به «دعاي جوانِ گرفتار به گناهش» معروف است و از گروهي روايت شده كه حديث را به امام حسين عليه السلام مي رسانند كه ايشان، چنين فرمود:

من با [پدرم] علي بن ابي طالب عليه السلام در طواف بودم. شبي ظلماني و كم نور بود و طواف، خلوت بود و زائران در خواب و چشم ها فرو خفته بودند. در اين هنگام، صداي كمك خواهي پناهجو و جوياي رحمت را شنيد كه با آوايي غمناك و اندوهگين و دلي دردمند مي گفت:

اي كه دعاي گرفتار در تاريكي ها را اجابت مي كني

اي گشاينده گرفتاري و بلا و بيماري!

ميهمانان تو در گِرد خانه [ي كعبه] خوابيدند و بيدار شدند

دعا مي كنند و - اي برپا دارنده - چشم تو نخوابيد.

به بخششت، گناهم را به من ببخش

اي كه مردم در حرم به او اشاره مي كنند.

اگر عفوت خطاكار را در برنمي گيرد

پس چه كس بر گناهكاران، نعمت مي بخشد؟

امام عليه السلام به من فرمود: «اي ابا عبد اللَّه! آيا [نداي] نداگر به گناه خويش و كمك خواه از پروردگار خود را شنيدي؟». گفتم: آري، شنيدم.

فرمود: «با دقّت بنگر. شايد او را ببيني».

در آن شب تار، اين سو و آن سو مي رفتم و ميان خفتگان مي گشتم تا ميان رُكن (حجرالأسود) و مقام ابراهيم عليه السلام، شخص ايستاده اي را ديدم كه چون خوب نگريستم، ديدم همان است كه [به نماز] ايستاده است. گفتم: سلام بر تو، اي بنده مُقرّ پشيمان، آمرزش خواهِ پناهجو! تو را به خدا، به نداي پسرعموي پيامبر خدا پاسخ ده.

پس سجده و تشهّد را به سرعت تمام كرد و سلام داد و بي آن كه سخني بگويد، با دست به من اشاره كرد كه جلو بروم. جلوتر رفتم تا او را نزد اميرمؤمنان آوردم و گفتم: اين شخص، همان است.

امام عليه السلام به او نگريست. جواني خوش رو و خوش لباس بود. به او فرمود: «از كدام قبيله اي؟».

گفت: از قبيله اي از عرب.

فرمود: «حالت چگونه است؟ و گريه و فرياد كمك خواهي ات از چيست؟».

گفت: حال كسي كه به نفرين والدين گرفتار آمده و در تنگناست، پيشامدها او را در گروِ خويش گرفته اند و اندوه، او را چنان در خود غرق كرده و به ترديد افكنده كه دعايش مستجاب نمي شود.

علي عليه السلام به او فرمود: «چرا اين گونه است؟».

گفت: من در ميان عرب ها، سرگرمِ بازي و شادي (لهب و لعب) بودم و نافرماني را در دو ماه رجب و شعبان نيز ادامه مي دادم و خدا را در نظر نمي گرفتم. پدري دلسوز داشتم كه مرا از سوانحِ حوادث، هشدار مي داد و از كيفر آتش مي ترساند و مي گفت: چه قدر آفتاب و تاريكي، و نيز شب ها و روزها و ماه ها و سال ها و فرشتگان بزرگوار از تو بنالند؟

و چون در اندرز من پا مي فشرد، بر سرش فرياد مي كشيدم و بر او مي پريدم و كتكش مي زدم. روزي هم قصد چند درهمي كه در پنهان داشت، كردم و چون خواستم آنها را برگيرم و در كارهايم مصرف كنم، مرا از آن باز داشت. من هم او را زدم و دستش را پيچاندم و درهم ها را گرفتم و رفتم. او دست به زانوانش نهاد و مي خواست از جايش برخيزد كه از شدّت درد و رنج، نتوانست آنها را حركت دهد و چنين سرود:

ميان من و مُنازل، پيوندي برقرار شد

برابر و يكسان، به سان باران براي خواهان آن.

او را پروردم تا جواني نيرومند وچالاك شد

وچون مي ايستاد، تا گردن شترِ نَر مي رسيد.

و در كودكي، چون گرسنه مي شد

از بهترين و پاكيزه ترين توشه ها برايش فراهم مي كردم.

و چون به عنفوان جواني و شادابي رسيد

با نيزه بلند و تيز رُدَيني [1] برابري مي كرد.

مالم را به يغما بُرد و دستم را پيچاند

خدا دستش را بپيچانَد كه او بر وي چيره است.

سپس، به خدا سوگند ياد كرد كه به كعبه بيايد و شكايت مرا به خدا ببرَد. پس هفته ها روزه گرفت و نمازها خواند و دعا كرد و [سوار] بر شتري سريع، به سوي خانه خدا بيرون آمد. دشت ها و درّه ها و كوه ها را درنورديد تا در موسم حج به مكّه رسيد. از شترش پياده شد و به سوي بيت اللَّه الحرام رفت و طواف و سعي خويش را به جاي آورد و به پرده كعبه آويخت و دعا و مناجات نمود و چنين سرود:

اي كه حاجيان با كوشش به سويش آمدند

از دورترين جاها و فراز قلّه ها!

من نزد تو آمدم، اي كه نااميد نمي كني

كسي كه يگانه بي نياز را با زاري مي خوانَد!

اين، مُنازل است كه حرمت مرا رعايت نمي كند

پس، اي جبّار! حقّم را از فرزندم بگير.

به ياري ات يك طرفش را فلج كن

اي كه پاكي از زاده شدن و زادن!

جوان گفت: سوگند به برافرازنده آسمان و جاري كننده آب، دعايش را تمام نكرده بود كه آنچه مي بيني، بر سرم آمد.

سپس جامه از سمت راستش برگرفت. طرف راست بدنش فلج بود [و افزود:] من، سه سال از او مي خواستم تا در همان جايي كه نفرينم كرده، برايم دعا كند و او نمي پذيرفت، تا اين كه امسال، بر من منّت نهاد و با او بر شتري ده ماهه آبستن، بيرون آمدم و به اميد سالم شدن، به تندي راه پيمودم تا آن كه به وادي اَراك [2] در درّه سياك (نزديك مكّه)، پرنده اي در تاريكي پريد و شتري كه پدرم بر آن بود، رَم كرد و او به پايين درّه و ميان دو سنگ، پرتاب شد [و از دنيا رفت] و همان جا دفنش كردم. از اين بزرگ تر [و دردناك تر] اين كه مرا جز به اين نمي شناسند: «گرفتار به نفرينِ پدرش».

اميرمؤمنان، به او فرمود: «فريادرَسَت آمد. آيا تو را دعايي بياموزم كه پيامبر خدا، آن را به من آموخت و اسم اعظم و سترگِ خدا در آن است؛ همان نام

عزيز و كريمي كه هر كس او را بدان بخواند، اجابت مي كند و هر كس از او بخواهد، عطا مي نمايد و اندوه را مي گشايد و سختي را مي زدايد و غم را مي بَرَد و بيماري را بهبود مي بخشد و شكسته را سامان مي دهد و نادار را دارا و بدهي را ادا مي كند و از چشم زخم، جلوگيري مي كند و گناهان را مي آمرزد و عيب ها را مي پوشانَد و هر ترسان از شيطان رانده شده و گردن فراز لجوج را ايمني مي دهد و اگر مطيع خدا، آن را بر كوهي بخواند، از جايش تكان مي خورد و اگر بر مرده اي بخواند، زنده اش مي كند و اگر بر آب بخواند، بر آن راه مي رود، اگر خودپسندي او را نگيرد؟

پس، اي مرد! از خدا پروا كن كه دلم بر تو رحم آورد و خداوند، بايد راستي نيّتت را بداند كه به اسمِ اعظم، خدا را براي معصيتي نمي خواني و از آن، جز براي استواري دينت بهره نمي بري. پس اگر خلوص نيّت داشته باشي، خدا اجابتت مي كند و پيامبرت، محمّد صلي الله عليه وآله را در خواب مي بيني كه به بهشت و اجابت دعايت، تو را مژده مي دهد».

خوش حالي من از اين دعاي پُرفايده، از خوش حالي آن مرد از به دست آوردن سلامت و آنچه به او رسيد، بيشتر بود؛ زيرا من، آن را از امام عليه السلام نشنيده بودم و پيش تر، اين دعا را نمي شناختم.

سپس، [پدرم علي عليه السلام به من] فرمود: «دوات و كاغذ بياور و هر چه را بر تو مي خوانم، بنويس».

چنين كردم و دعا، اين است:

«به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوندا! من به اسمت از تو مي خواهم، اي بِشْكوهِ بزرگوار، اي زنده برپا دارنده، اي زنده اي كه جز تو خدايي نيست، اي كه جز او نمي داند او چيست و كجاست و در كدام سَمت و چگونه است!

اي صاحب مُلك و ملكوت، اي داراي عزّت و جبروت، اي فرمان روا، اي پاك، اي سلامت بخش، اي ايمني ده، اي غالب، اي شكست ناپذير، اي چيره، اي بزرگ منش، اي آفريدگار، اي سازنده، اي تصويرگر، اي سود رسان، اي تدبيركننده، اي دوست، اي ستوده، اي معبود، اي دور، اي نزديك، اي اجابتگر، اي مراقب، اي كافي، اي نو پديدآورنده، اي والا، اي فرازمند، اي شنوا، اي دانا، اي فرزانه، اي كريم، اي برپا، اي جاويد، اي عالم، اي قديم!

اي بالا، اي سِترگ، اي مهربان، اي منّت نهنده، اي قهّار، اي كه از او كمك مي گيرند، اي باشكوه، اي زيبا، اي وكيل، اي كفيل، اي درگذرنده، اي رساننده، اي فهيم، اي راهنما، اي هدايتگر، اي آغازكننده، اي آغاز، اي پايان، اي آشكار، اي نهان، اي حاكم، اي قاضي، اي عادل، اي صاحب فضل، اي رساننده، اي پاك، اي پاكيزه، اي توانا، اي مقتدر، اي بزرگ، اي بزرگ منش!

اي يكتا، اي يگانه، اي بي نياز، اي كه نزاد و زاده نشده و مانندي ندارد و همراهي با او نيست و دستْ ياري ندارد و مشاوري نگرفته و به پشتيباني نياز ندارد و خدايي با او نيست، خدايي جز او نيست! تو والايي، بسي والاتر از آنچه منكران (/ ستمكاران) مي گويند.

اي دانا، اي والا، اي صاحب افتخار، اي گشايشگر، اي جان فزا، اي گِره گشا، اي ياور، اي ياري دهنده، اي هلاك كننده (/ دريافت كننده)، اي انتقام گيرنده، اي برانگيزنده، اي ميراثدار، اي اوّل، اي جوينده، اي چيره، اي كه گريزنده اي از دستش نمي رود، اي بازگردنده، اي بازآينده، اي بخشنده، اي سبب سازِ سبب ها، اي گشاينده درها، اي كه هر جا باشي، اجابت مي كني، اي پاك دارنده، اي سپاس گزار، اي درگذرنده، اي آمرزشگر، اي نور در نور، اي تدبيرگرِ امور، اي باريك بين، اي آگاه، اي جبران كننده، اي روشنگر، اي بينا، اي پشتيبان، اي سِترگ، اي تنها، اي فرد، اي بي نياز، اي تكيه گاه، اي كفايت كننده، اي احسان كننده، اي زيبا ساز، اي شفا دهنده، اي وفا كننده، اي عافيت دهنده، اي نعمت دهنده، اي بخشنده، اي باكرامت، اي تنهايِ تنها!

اي كه بالا رفت و چيره گشت، اي كه دارا و توانا گشت، اي كه به درون رفت و خبر يافت، اي كه پرستيده شد و سپاس گزارد، اي كه نافرماني شد، امّا آمرزيد و پوشانْد، اي كه انديشه، او را درنمي يابد و ديده، او را در برنمي گيرد و چيزي بر او پنهان نمي مانَد، اي روزي رسانِ انسان و اندازه دهنده هر اندازه!

اي والا مكان، اي پُرتوان، اي دگرگون كننده زمان، اي پذيرنده قرباني، اي داراي نعمت و احسان، اي داراي شوكت و سلطان، اي رحيم، اي رحمان، اي بزرگ مرتبه، اي كه هر روز در كاري است. اي كه كاري او را از كار ديگري باز نمي دارد!

اي شنونده آواها، اي پاسخ دهنده دعوت ها، اي برآورنده خواسته ها، اي تمام كننده نيازها، اي فرو فرستنده بركت ها، اي رَحم آورنده بر اشك ها، اي بخششگر لغزش ها، اي برطرف كننده سختي ها، اي متولّي نيكي ها، اي بالا برنده درجه ها، اي عطا كننده درخواست ها، اي زنده كننده مُرده ها، اي گرد آورنده پراكنده ها، اي آگاه بر نيّت ها، اي بازگرداننده آنچه از دست رفت، اي كه آواها بر او مشتبه نمي شود، اي كه درخواست ها او را ملول نمي كند و تاريكي ها او را فرا نمي گيرد، اي نورِ زمين و آسمان ها!

اي فرو ريزنده نعمت ها، اي دفع كننده نكبت ها، اي آفريننده انسان ها، اي گرد آورنده امّت ها، اي شفابخشِ بيماري ها، اي آفريدگارِ نور و تاريكي ها، اي داراي بخشش و كَرَم، اي كه پايي بر عرشش گام نمي تواند گذاشت!

اي بخشنده ترينِ بخشندگان، اي كريم ترينِ كريمان، اي شنواترينِ شنوندگان، اي بيناترينِ بينندگان، اي پناه پناهجويان، اي امانِ بيمناكان، اي پشتيبانِ پناه آورندگان، اي سرپرست مؤمنان، اي فريادرس ياري خواهان، اي مقصود جستجوگران!

اي همره هر ناآشنا، اي مونس هر تنها، اي پناه هر رانده شده، اي آشيانه هر دور شده، اي نگهبان هر گم گشته، اي مهربان بر پيرِ فرتوت، اي روزي رسانِ كودك خُرد، اي ترميم گر استخوانِ شكسته، اي آزاد كننده هر اسير، اي بي نياز كننده نادار فقير، اي دستگير هراسانْ پناه آورنده، اي داراي تدبير و تقدير، اي كه سخت براي او آسان است، اي كه نياز به روشنگري ندارد، اي كه بر هر كاري تواناست، اي كه بر هر چيزي داناست، اي كه به همه چيزي بيناست!

اي فرستنده بادها، اي شكافنده بامداد، اي برانگيزنده جان ها، اي داراي بخشش و گذشت، اي كه هر گشايشي به دست اوست، اي شنونده هر آوا، اي رسنده به

هر چيز رونده، اي زنده كننده هر جان پس از مرگ!

اي ساز و برگِ من در سختي، اي نگاهبان من در غربت، اي مونس من در تنهايي، اي ولي نعمت من، اي سايه حمايتم، آن گاه كه در راه ها مي مانم و نزديكان، مرا تسليم مي كنند و هر همراهي مرا فرو مي نهد!

اي تكيه گاه بي تكيه گاهان، اي ستون آن كه نقطه اتّكايي ندارد، اي اندوخته كسي كه اندوخته اي ندارد، اي پناهگاه كسي كه پناهگاهي ندارد، اي رُكن كسي كه رُكني [براي تكيه كردن] ندارد، اي فريادرسِ ياري خواهان، اي پناه بي پناهان!

اي همسايه ديوار به ديوار من، اي ستونِ اعتماد من، اي خداي حقّ من، اي پروردگار خانه كهن، اي دلسوز، اي همراه! مرا از حلقه هاي بسته و تنگ، آزاد كن و همه همّ و غمّ و تنگناهايم را از من بگردان و مرا از آنچه تاب آن را ندارم، كفايت كن و بر آنچه طاقت دارم، ياري ده.

اي بازگرداننده يوسف به يعقوب، اي برطرف كننده گرفتاريِ ايّوب، اي آمرزشگر خطاي داوود، اي بَركشنده عيسي بن مريم از دستان يهود، اي پاسخ دهنده نداي يونس در تاريكي ها، اي برگزيننده موسي با كلمات، اي كه خطاي آدم را آمرزيد و ادريس را با رحمتش [به سوي بهشت] بركشيد، اي كه نوح را از غرق شدن نجات بخشيد، اي كه قوم نخستين عاد را هلاك كرد و ثمود را باقي ننهاد و پيش از آنان نيز، قوم نوح را كه ستمكارتر و طاغي تر بودند و سرزمين [لوط] را ساقط كرد، اي كه قوم لوط را تباه كرد و بر قوم شعيب، عذاب فرو ريخت!

اي كه ابراهيم را دوست خود گرفت، اي كه موسي را هم صحبت خود كرد و محمّد - كه درود خدا بر او و همه پيامبران باد - را حبيب خود نمود! اي دهنده حكمت به لقمان و مُلك بي مانند به سليمان! اي پيروز كننده ذو القرنين بر فرمان روايان جبّار! اي كه به خضر، حيات دادي و خورشيد را پس از غروبش براي يوشع باز گرداندي! اي كه دلِ مادر موسي را استوار داشتي و ناموس مريم دختر عمران را نگاه داشتي! اي كه يحيي پسر زكريا را از گناه، باز داشتي و خشم موسي را فرو نشاندي! اي كه زكريّا را به [تولّد] يحيي مژده دادي! اي كه ذبحي [عظيم] را جانْ فداي اسماعيل كردي، اي كه قربانيِ هابيل را پذيرفتي و لعنت را بر قابيل، قرار دادي! اي فراري دهنده احزاب [مشرك] ! بر محمّد و خاندان محمّد و همه فرستادگان و فرشتگان مقرّبت و فرمان بُردارانت، درود فرست.

از تو همه چيزهايي را مي طلبم كه هر يك از كساني كه از آنان خشنود گشتي، از تو طلبيدند و تو با اجابت برايشان مقرّر كردي. اي خداوند، اي خداوند، اي رحمان، اي رحيم، اي رحمان، اي رحيم، اي رحمان، اي رحيم، اي صاحب جلال و بزرگواري، اي صاحب جلال و بزرگواري، اي صاحب جلال و بزرگواري! به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، از تو مي خواهم به هر نامي كه خود را بدان ناميدي يا در يكي از كتاب هايت نازل كرده اي و يا در علمِ غيب خود، نزد خود، نهان كرده اي، و نيز به گِره هاي عزّت عرشَت و نهايتِ رحمت كتابت و به چيزي كه اگر همه درختان زمين، قلم شوند و دريا و هفت درياي ديگر، مُركّب شوند، كلمات خدا، پايان نمي گيرد، كه خدا شكست ناپذير و فرزانه است.

به نام هاي زيبايت از تو مي خواهم كه آنها را در كتابت (قرآن) روشن كرده و فرموده اي: «و نام هاي زيبا، از آنِ خداست. او را با آنها بخوانيد» و گفته اي: «مرا بخوانيد. شما را اجابت مي كنم» و نيز گفته اي: «و چون بندگانم از من بخواهند، من نزديكم، دعاي دعاكننده را، چون مرا بخوانَد، اجابت مي كنم» و گفتي: «اي بندگان من كه بر خود زياده روي كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد».

اي خداي من! از تو مي خواهم. اي مولاي من! اجابتت را طمع دارم، همان گونه كه وعده دادي. تو را خواندم، همان سان كه مرا فرمان دادي. پس برايم اين گونه و آن گونه كن».

[آن گاه، علي عليه السلام فرمود:] «سپس هر چه دوست داري، از خداي متعال مي طلبي و نيازت را نام مي بري و اين دعا را جز با حال طهارت، مخوان».

سپس به جوان فرمود: «امشب، دعا را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را برايم بياور».

جوان، نوشته را گرفت و رفت. فردا صبح، هنوز چيزي از صبح نگذشته بود كه جوان، سالم و تن درست، نزد ما آمد و نوشته را به دست داشت و مي گفت: به خدا سوگند، اين اسمِ اعظم است. به پروردگار كعبه كه دعايم مستجاب شد!

علي عليه السلام - كه درودهاي خدا بر او باد - به او فرمود: «برايم باز گو!».

جوان گفت: چون خواب، چشم ها را رُبود و پرده سياه شب آويخت، نوشته را با دستانم بالا بردم و خدا را بارها به حقّ آن خواندم. در بار دوم، پاسخ آمد: «كافي است. خدا را با اسمِ اعظمش خواندي».

سپس خوابيدم و پيامبر خدا را خواب ديدم. دست شريفش را بر من كشيد و مي فرمود: «بر اسمِ اعظم و بزرگ خدا، مواظبت كن، كه تو بر خير هستي».

چون بيدار شدم، سالم بودم، همان گونه كه مي بيني، و خدا تو را جزاي خير دهد!


پاورقي

[1] نيزه‏اي مشهور که ساخت زني به نام رُدَينه بوده است.

[2] اراک، وادي‏اي است در نزديکي مکّه.