كميت بن زيد
در ايـام تـشـريق در «مني» به حضور امام صادق (ع) شرفياب شد و عرض كرد: اجازه مي فرماييد اشعاري را بخوانم؟
حضرت فرمود: «انها ايام عظام قال: انها فيكم، قال (ع): هات». اين روزهاي با عظمت، وقت خواندن شعر نيست، كميت گفت: اين اشعار درباره شما خاندان است. (حـضرت به دنبال بعضي از اهل بيت فرستاد و آنگاه فرمود) بخوان» «كميت» شروع به خواندن كرد به نحوي كه صداي گريه همه بلند شد تا رسيد به اين اشعار:
كان حسينا و البهاليل حوله
لا سيافهم ما يختلي المتبتل
فلم ار مخذولا لاجل مصيبة
واوجب منه نصرة حين يخذل
«گـويـا حـسـيـن را مـي بـيـنم كه بزرگاني اطرافش هستند و با شمشيرهايشان دشمنان را درو مي كنند». «كـسـي را نـديدم كه به خاطر مصيبتي كه بر او وارد شده، خوار گردد و ياريش واجب تر از ايشان باشد». امام صادق (ع) دستها را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: «اللهم اغفر للكميت ما قدم و اخر و ما اسر و اعلن و اعطه حتي يرضي [1] ».
پاورقي
[1] الغدير، 2 /192.