بازگشت

نداي حضرت به پيروان آل ابي سفيان


حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرياد زدند:

يا شيعة ءال أبي سفيان! ان لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد، فكونوا أحرارا في دنياكم! و ارجعوا الي أحسابكم ان كنتم عربا كما تزعمون!

«اي شيعيان و پيروان آل أبي سفيان! اگر براي شما ديني نيست، و رويه ي شما اينست كه از معاد نيز نمي ترسيد؛ پس در زندگاني دنياي خود از آزادگان باشيد! و اگر همچنانكه مي پنداريد، از طائفه ي عرب هستيد، به حسب هاي خود برگرديد (و از اعمال


ناجوانمردانه احتراز كنيد).»

شمر، حضرت را صدا زد كه: چه مي گوئي اي پسر فاطمه؟!

حضرت فرمود: من با شما در جنگ هستم! بر زنها مؤاخذه اي نيست؛ و تا وقتيكه زنده ام، اين لشكريان ياغي و متعدي خود را از دستبرد به حرم من بازداريد!



قال اقصدوني بنفسي و اتركوا حرمي

قد حان حيني و قد لاحت لوآئحه



«فرمود: حرم مرا رها كنيد و سراغ من بشخصه بيائيد! و اينك زمان شهادت من نزديك شده و آثار و علائم آن پديدار گشته است».

شمر گفت: اين درخواست را مي پذيريم! و آن جماعت همگي بطرف خود حضرت روي آوردند و جنگ شدت يافت و عطش بر آن حضرت بسيار شديد شد [1] .

و براي بار دوم از براي وداع به خيمه آمد، و با اهل حرم وداع نمود، و سپس به مركز مبارزه بازگشت، و بسيار


مي گفت:

لاحول و لا قوة الا بالله [2] .

«هيچ حركت و تحولي نيست؛ و هيچ قوه و قدرتي نيست مگر به خداوند عز اسمه.»

و أبوالحتوف جعفي، تيري به پيشاني مباركش زد. آن تير را بيرون كشيد، و خون بر چهره اش جاري شد؛ و گفت:

اللهم انك تري ما أنا فيه من عبادك هؤلآء العصاة! اللهم أحصهم عددا! و اقتلهم بددا! و لا تذر علي الأرض منهم أحدا! و لا تغفر لهم أبدا!

«بار پروردگارا! بر اين حال من كه از ناحيه ي اين بندگان نافرمان تو مي گذرد واقف هستي!

بار پروردگارا! يكايك آنان را بشمار! و آنان را متفرقا و متشتتا هلاك گردان! و يك تن از آنان را روي زمين باقي مگذار! و ابدا آنها را نيامرز!»

و با صوت بلند فرياد زد:

يا أمة السوء! بئسما خلفتم محمدا في عترته!


أما انكم لاتقتلون رجلا بعدي فتهابون قتله، بل يهون عليكم ذلك عند قتلكم اياي! و أيم الله لأرجو أن يكرمني الله بالشهادة، ثم ينتقم لي منكم من حيث لا تشعرون!

«اي امت بدسرشت و بدكردار! با محمد در عترتش به بدي رفتار كرديد!

آگاه باشيد كه شما بعد از من كسي را نخواهيد كشت كه از كشتنش نگران باشيد و به هراس آئيد، بلكه تمام كشتن ها براي شما سهل و آسان مي نمايد!

و سوگند به خدا كه من از خداي خودم اميد دارم كه مرا به شرف شهادت برساند، و از شما انتقام مرا بگيرد از جائي كه خود نمي دانيد!»

حصين گفت: اي پسر فاطمه! به چه چيز خداوند انتقام تو را از ما مي گيرد؟

حضرت فرمودند: بأس و شدت را در ميان شما مي افكند، تا آنكه خون هاي خود را مي ريزيد؛ و سپس چون موجهاي دريا عذاب را بر شما خواهد ريخت! [3] .



پاورقي

[1] «لهوف» ص 105 و 106؛ و «مقتل خوارزمي» ج 2، ص 33؛ و «مقتل مقرم» ص 320 و 321، از «لهوف».

[2] «لهوف» ص 105؛ و «مقتل مقرم» ص 324.

[3] «مقتل مقرم» از «مقتل العوالم» و از «نفس المهموم» و از «مقتل خوارزمي».