بازگشت

اشعار رجزيه حضرت در روز عاشورا


در كتاب «كشف الغمة» از كتاب «الفتوح» وارد است كه چون لشكريان ابن زياد آن حضرت را در پره گرفتند و از آب منع كردند و از اصحاب آن حضرت همه را كشتند، تيري به سوي طفل صغير آن حضرت آمد و او را بكشت.

حضرت او را به خونهايش آلوده كرد، و با شمشير حفيره اي حفره و او را در آن مدفون ساخت، و سپس در مقابل لشكر ايستاده و حمله مي آورد، و اين رجز را مي خواند:



غدر القوم و قدما رغبوا

عن ثواب الله رب الثقلين



قتلوا قدما [1] عليا وابنه

حسن الخير كريم الطرفين



حسدا منهم و قالوا أجمعوا

نقبل الأن جميعا بالحسين



يا لقوم لأناس رذل

جمعوا الجمع لأهل الحرمين



ثم ساروا و تواصوا كلهم

لاجتياحي، للرضا بالملحدين






لم يخافوا الله في سفك دمي

لعبيد الله نسل الفاجرين



وابن سعد قد رماني عنوة

بجنود كو كوف الهاطلين



لالشي ء كان مني قبل ذا

غير فخري بضيآء الفرقدين



بعلي خير من بعد النبي

والنبي القرشي الوالدين



خيرة الله من الخلق أبي

ثم أمي فأنا ابن الخيرتين



فضة قد صفيت من ذهب

فأنا الفضة وابن الذهبين



من له جد كجدي في الوري

أو كشيخي فأنا ابن القمرين



فاطم الزهرآء أمي و أبي

قاصم الكفر ببدر و حنين



و له في يوم أحد وقعة

شفت الغل بفض العسكرين



ثم بالأحزاب و الفتح معا

كان فيها حتف أهل القبلتين






في سبيل الله؛ ماذا صنعت

أمة السوء معا بالعترتين



عترة البر النبي المصطفي

و علي الورد [2] بين الجحفلين [3] .



1 - «اين جمات خيانت كردند و كافر شدند. و از زمان پيشين، از ثواب خداوند كه پروردگار جن و انس است اعراض كرده و روي گردانيده اند.

2 - اين گروه، علي بن ابي طالب را كشتند. و پسر او حسن را نيز كه از ناحيه ي پدر و مادر، بزرگوار و كريم بود كشتند.


3 - از روي حقد و كينه اي كه در دل داشتند، گفته اند: جمع شويد تا همگي اينك بر حسين يورش بريم.

4 - اي قوم به فرياد رسيد! داد از دست مردم رذل و پستي كه جماعت ها را براي جنگ با اهل حرمين (مكه و مدينه) برانگيخته اند.

5 - و سپس همه به راه افتادند و به خاطر خشنودي دو نفر ملحد و زنديق (يزيد و عبيدالله بن زياد) براي استيصال و به هلاكت رسانيدن من، يكديگر را سفارش مي كردند.

6 - در ريختن خون من، به جهت رضاي خاطر عبيدالله بن زياد كه زاده ي دو نفر كافر است، از خداوند نترسيدند.

7 - و ابن سعد، از روي قهر و غلبه، با لشكري انبوه چون دانه هاي باران شديد، بر من ريخت و مرا هدف تيرباران خود نمود.

8 - اين كينه توزي و سلطه جوئي آنان، نه از جهت جرم و جنايتي است كه از من سرزده است، بلكه تنها بجهت افتخار من به نور و ضياء دو ستاره ي فروزانست:


9 - يكي از آنها علي بن أبي طالب كه بهترين افراد روي زمين بعد از پيغمبر است، و ديگري رسول خدا كه هم از ناحيه ي پدر و هم از ناحيه ي مادر قرشي است.

10 - انتخاب شده و پسنديده ي خدا از ميان همه ي مردمان، پدر من است، و پس از آن مادرم؛ پس من فرزند دو پسنديده ترين و برگزيده ترين مردم هستم!

11 - من نقره اي هستم كه از طلا به دست آمده است، و بنابراين من نقره بوده و فرزند دو طلا مي باشم.

12 - در ميان تمامي مخلوقات، كيست كه جدي مانند جد من داشته باشد؟ و يا مربي و معلمي مانند پدر من علي؟ پس من فرزند دو ماه تابناكم.

13 - فاطمه ي زهراء مادر من است. و پدر من كوبنده و شكننده ي كفر است در روز جنگ بدر و غزوه ي حنين.

14 - و از براي پدر من در واقعه ي احد داستاني است كه به واسطه ي پراكنده كردن لشكر اشرار و كفار، موجبات شفاي غصه و اندوه دل اهل ايمان را فراهم ساخت.


و موقعيت و داستان ديگر او در غزوه ي أحزاب و واقعه ي فتح مكه است كه در آن شدائدي كه مرگ بر مسلمانان و اهل دو قبله مي باريد؛ با قدم راستين او در جنگ، مرگ و شكست در هم پيچيد و ظفر براي مسلمين شد.

16 - اين كارها را پدرم در راه خدا و في سبيل الله انجام مي داد؛ و حالا ببينيد اين امت بدسرشت و بدكردار، با دو عترت پاك چه كردند!

17 - يكي عترت پيامبر نيكوي نيكوكردار محمد مصطفي، و ديگر عترت علي بن أبي طالب كه در هنگام جنگ ميان دو لشكر كه چهره ها زرد مي شد؛ پيوسته چهره اش چون گل سرخ مي درخشيد.»

عبدالله بن عمار بن يغوث مي گويد: من هيچ مغلوبي كه مورد تهاجم افراد بسياري قرار گرفته باشد، و تمام اولاد او و اهل بيت او و اصحاب او كشته شده باشند نديده ام، كه قلبش محكمتر و دلش مطمئن تر و گامش استوارتر بوده باشد از حسين بن علي. در اينحال كه به لشكر دشمن حمله مي نمود تمام رجال و سپاهيان از


مقابلش مي گريختند و يك نفر باقي نمي ماند [4] .

عمر بن سعد به جماعت لشكر فرياد زد: اين فرزند أنزع بطين (علي بن أبي طالب) است! اين فرزند كشنده ي عرب است! او را در پره گيريد، و از هر جانب به او حمله ور شويد!

چهار هزار نفر تيرانداز او را احاطه كردند! [5] و بين او و بين خيام حرمش جدائي انداختند.


پاورقي

[1] آية الله شعراني در «دمع السجوم» ص 187، قتلوا القرم ضبط نموده است و آن به معني سيد و عظيم است.

[2] ممکن است الورد با کسره واو باشد، و آن به معني مرد دلير و با جرأت است.

[3] «کشف الغمة» ص 183؛ و «احتجاج» طبرسي ج 2، ص 25 و 26 از طبع نجف اشرف؛ و «نفس المهموم» ص 218؛ و در «ملحقات احقاق الحق» ج 11، ص 644، نه بيت از اين اشعار را که بي اول و دوم و سوم و دهم و يازدهم و دوازدهم و سيزدهم و جهاردهم و پانزدهم است در هنگام شهادت طفل صغير حضرت ذکر کرده است و آن را از «وسيلة المال» ص 178، و از «أهل البيت» ص 444 ذکر کرده است و بيست و پنج بيت را که ملفق از بعضي از اين اشعار و از غير آنست در وقت رجوع به خيام حرم از اين «ينابيع المودة» ص 346 و 347، و پانزده بيت را از عبدالغفار هاشمي افغاني در کتاب «أئمة الهدي» آورده است.

[4] «مقتل مقرم» ص 320، از «تاريخ طبري» ج 6، ص 259؛ و «لهوف» ص 105.

[5] «مقتل مقرم» ص 320، از «مناقب» ابن‏شهرآشوب ج 2، ص 223.