بازگشت

خطبه حضرت در صبح عاشورا


و آنگاه حضرت مركب خود را طلبيده و سوار شدند، و با صداي بلند بطوريكه همگي مي شنيدند چنين خطبه اي ايراد نمودند:


أيها الناس! اسمعوا قولي، و لا تعجلوا حتي أعظكم بما يحق علي لكم؛ و حتي أعذر اليكم! فان أعطيتموني النصف كنتم بذلك أسعد! و ان لم تعطوني النصف من أنفسكم فأجمعوا رأيكم و شركآءكم ثم لا يكن أمركم عليكم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون! ان ولي الله الذي نزل الكتب و هو يتولي الصلحين.

«اي مردم! گفتار مرا بشنويد! و شتاب نكنيد تا آنچه حق شماست بر من از اندرز و موعظه، شما را بدان پند دهم؛ و عذر خود را در حركت از مكه بسوي شما براي شما بيان كنم!

پس اگر از در انصاف درآئيد و عذر مرا بپذيريد كه البته نيكبخت باشيد! و ديگر راه مقاتله و جنگ با من بر روي شما بسته مي گردد!

و اگر عذر مرا نپذيريد و حجت مرا كافي ندانيد، پس در آن هنگام رأي خود و شريكان خود را روي هم گرد آورده، تا اينكه كار شما و امر شما بر شما پوشيده نماند؛ و سپس بدون هيچ مهلتي به من بپردازيد و كار خود را يكسره كنيد!

بدانيد كه صاحب اختيار و ولي من خداست كه


قرآن كريم را بفرستاد؛ و او زمام امور مردمان صالح را در دست دارد.»

پس حمد خداي را بجا آورد، و ثناي او بگفت، و درود بر پيغمبر بفرستاد، و هيچ خطيبي ديده نشد نه قبل از او و نه بعد از او كه چنين با بلاغت در گفتار خود مطالب را ادا كند.

و پس از آن فرمود: اول نسب مرا در نظر آوريد! و ببينيد من كيستم؟ و سپس به افكار خود مراجعه كنيد و آن را مورد عتاب و سرزنش قرار دهيد! ببينيد آيا كشتن من براي شما سزاوار است؟! و آيا پاره كردن حرمت من بر شما جائز است؟!

مگر من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ مگر من پسر وصي پيغمبر و پسرعموي او كه اول مؤمن و تصديق آورنده ي به رسول الله و به آنچه از جانب خدا بر او نازل شده بود نيستم؟

مگر حمزه ي سيدالشهداء عموي پدر من نيست؟ مگر جعفر كه به دو بال خود در بهشت پرواز مي كند، عموي من نيست؟

آيا مگر به شما نرسيده است گفتار رسول خدا كه


درباره ي من و برادرم فرمود:

هذان سيدا شباب أهل الجنة.

«اين دو نفر دو سيد و آقاي جوانان بهشتند.»؟

پس اگر مرا در اين گفتار تصديق داريد و بدانيد كه من راست مي گويم؛ و سوگند به خدا از وقتي كه دانسته ام خداوند دروغگو را دشمن مبغوض شمرده است، سخن دروغي را در بر زبان نياورده ام (از كشتن من صرف نظر كنيد)!

و اگر گفتار مرا باور نداريد و اين كلام را تكذيب مي كنيد، اينك در ميان شما كسي هست كه شما را خبر دهد! از جابربن عبدالله أنصاري و أبوسعيد دري و سهل بن سعد ساعدي و زيد بن أرقم و أنس بن مالك سؤال كنيد! آنان به شما خبر مي دهند كه رسول خدا درباره ي من و برادرم چنين فرموده است. آيا اين معني مانع و حاجز از ريختن خون من نمي شود؟

شمر گفت: آن كسيكه بفهمد تو چه مي گوئي، خدا را بر يك جانب عبادت كرده است!

حبيب بن مظاهر در پاسخ شمر گفت: سوگند به خدا كه من مي بينم تو را كه خدا را بر هفتاد جانب (از شك و شبهه) عبادت مي كني! خداوند بر دل تو مهر زده است. (و ديگر ياراي فهم و ادراك ندارد.)


حضرت سيدالشهداء فرمود: اگر در اين امر شك داريد، آيا در اين هم شك داريد كه من پسر دختر پيغمبر شما هستم؟!

سوگند به خدا در ميان مشرق و مغرب عالم، پسر دختر پيغمبري غير از من، نه در ميان شما و نه در ميان غير شما نيست!

واي بر شما! آيا كسي را از شما كشته ام كه به طلب قصاص گرد آمده ايد؟ يا مالي را از شما تملك نموده ام، يا جراحتي و زخمي زده ام كه براي تلافي آمده ايد؟!

هيچيك از آنان سخني نگفت!

حضرت ندا درداد: اي شبث بن ريعي! و اي حجار بن أبجر! و اي قيس بن أشعث! و اي يزيد بن حارث! آيا شما به من در نامه ننوشتيد كه: ميوه هاي درختان رسيده است! و اطراف زمين سرسبز گرديده است! اگر به سوي ما بيائي، به سوي لشكري آماده ي معاونت و كمك در تحت فرمان خود خواهي آمد؟!

قيس بن اشعث گفت: ما نمي دانيم تو چه مي گوئي! وليكن براي حكم و فرمان پسرعمويت (يزيد) تنازل كن؛ آنان براي تو نمي خواهند مگر آنچه را كه تو بپسندي!

فقال الحسين عليه السلام: لا والله! لا أعطيكم


بيدي اعطآء الذليل، و لا أقر لكم قرار العبيد. [1] ثم


نادي: يا عباد الله! اني عذت بربي و ربكم أن ترجمون؛ و أعوذ بربي و ربكم من كل متكبر لايؤمن بيوم الحساب. [2] .

«حضرت سيدالشهداء عليه السلام در اينحال فرمود: نه سوگند به خدا! چون ذليلان دست ذلت به شما ندهم! و مانند بردگان بار ظلم و ستم شما را به دوش نمي كشم!

و پس از آن فرمود: اي بندگان خدا! من پناه مي برم به پروردگار خودم و پروردگار شما از اينكه مرا سنگباران كنيد! من پناه مي برم به پروردگارم و پروردگار شما از هر متكبري كه بروز پاداش و


حساب ايمان ندارد.»


پاورقي

[1] و لا أقر لکم قرار العبيد يعني من مانند بندگان، تحمل بار عبوديت شما را نمي‏کنم و خود را متمکن براي تمکين شما نمي‏نمايم. و بنابراين لفظ أقر و لفظ قرار هر دو با قاف است. مرحوم ميرزا محمد تقي سپهر در «ناسخ التواريخ» در جلد حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام (طبع حروفي ج 2، ص 234) با فاء ذکر کرده است: و لا افر لکم فرار العبيد و چنين ترجمه کرده است که «من از شما نگريزم»؛ و اين صحيح نيست. چون لفظ لکم غلط است و بايد به جاي آن لفظ منکم باشد، در حالي که مي‏دانيم در تمام مقاتل لفظ لکم آمده است و لذا بعضي براي فرار از اين اشکال اقرار العبيد از باب افعال خوانده‏اند؛ يعني «مانند بندگان اقرار و اعتراف به بندگي شما نمي‏کنم.»

و مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم در مقتل خود در ص 256، لفظ لکم را حذف نموده و با فاء اينچنين خوانده است: و لا أفر فرار العبيد. و گفته است: ابن‏نما در «مثير الأحزان» ص 26 اينطور آورده است و سپس گفته است که با فاء بهتر است از آنچه در زبانها جاري است که با قاف مي‏خوانند، چون اگر با قاف خوانده شود همان معناي جمله‏ي اول را مي‏رساند که فرمود: لاأعطيکم بيدي اعطآء الذليل (يعني من دست ذلت به شما نمي‏دهم). وليکن بنا بر روايت فاء معناي جديدي را مي‏رساند که من فرار هم نمي‏کنم.

أقول: با وجود آنکه در «مقاتل» لفظ لکم وارد شده است ما نمي‏توانيم آنرا ناديده انگاشته و به روايت ابن‏نما اکتفا کنيم. و در صورتي که با قاف بخوانيم باز تکرار معناي اول نيست، بلکه آن حالت تمکين عبوديت را از خود نفي مي‏فرمايد. و علي کل تقدير چون در «مقاتل» با قاف است و لفظ لکم نيز دارد همان معنائي را که ما نموديم بهتر است که «من مانند بردگان تمکين نمي‏کنم و بار ستم شما را به دوش نمي‏کشم».

[2] اين خطبه را مفيد در «ارشاد» از ص 253 تا ص 255 آورده است. و محدث قمي در «نفس المهموم» از ص 144 تا ص 146، و خوارزمي در «مقتل» در ج 1، ص 253، و سيد عبدالرزاق مقرم در «مقتل» از ص 254 تا ص 257 از طبري ج 6، ص 242، و از «مقتل» محمد بن أبي‏طالب، و از «مثير الأحزان» ابن‏نما ص 26 آورده است. و شيخ طبرسي در «اعلام الوري» از ص 237 تا 238، و در «ملحقات احقاق الحق» ج 11، ص 615 و 616، و از ابن‏کثير در «البداية و النهاية» ج 8، ص 178 طبع مصر، و در ص 621 و 622، از شيباني، و ابن‏أثير در «کامل» ج 3، ص 287، طبع منيريه‏ي مصر آورده است.