بازگشت

خطبه حضرت در شب عاشورا در جمع اصحاب


و چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام به كربلا وارد شدند، دوات و كاغذ طلبيده و نظير همين خطبه اي را كه بيان شد، براي بزرگان و اشراف كوفه، آنانكه گمان مي رفت در خط مشي آن حضرت هستند نوشتند. [1] و پايان نامه را به خاتم شريف مهر زده و نامه را پيچيده و به قيس بن مسهر صيداوي دادند تا به كوفه برساند.

حضرت سيدالشهداء عليه السلام روز تاسوعا


نزديكي غروب آفتاب اصحاب خود را جمع نمودند. و حضرت علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام مي فرمايد: من نزديك رفتم تا ببينم به آنها چه مي گويد؛ و من در آن وقت مريض بودم. و پس شنيدم كه پدرم به اصحاب خود چنين فرمود:

أثني علي الله أحسن الثنآء. و أحمده علي السرآء و الضرآء.

اللهم اني أحمدك علي أن أكرمتنا بالنبوة، و علمتنا القرءان؛ و فقهتنا في الدين.

أما بعد، فاني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل البيت أبر و لا أوصل من أهل بيتي؛ فجزاكم الله عني خير الجزآء.

ألا و اني قد أذنت لكم، فانطلقوا جميعا في حل؛ ليس عليكم مني ذمام. هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا. [2] .


«ثنا و ستايش خداوند را بجا مي آورم به بهترين ستايش، و او را در دو حال مسرت و خوشي و گرفتاري حمد مي كنم.

بار پروردگارا! من حقا حمد و سپاس تو را بجاي مي آورم كه ما را به نبوت بزرگوار و مكرم داشتي! و قرآن را به ما تعليم كردي! و در دين، ما را فقيه و دانا نمودي!

اما بعد، من حقا اصحابي باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و نه اهل بيتي نيكوكارتر و با صله و پيوندتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم؛ پس خداوند شما را از طرف من به بهترين جزائي پاداش دهد!

آگاه باشيد كه من در رفتن به شما اذن و اجازه دادم؛ پس همگي برويد كه عقد بيعت را از شما بگسستم و نسبت به خود، بر شما عهده و ذمامي ندارم.

اينك شب در رسيده است و پوشش آن شما را در برگرفته است؛ آن را چون شتر راهواري بگيريد و متفرق شويد!»

برادران، و فرزندان، و پسران برادر، و پسران


عبدالله بن جعفر، و مسلم بن عوسجه، و زهير بن القين، و جماعتي ديگر از اصحاب برخاستند و هريك با زباني اعتذار آميز گفتند كه: ما بعد از تو باقي نباشيم! و خداوند ما را پس از تو زنده نگذارد! ابدا ابدا چنين كاري نخواهيم كرد؛ بلكه آرزو داشتيم چندين جان داشتيم و همه را در راه تو فدا مي كرديم!


پاورقي

[1] «مقتل خوارزمي» ج 1، ص 234؛ و در «ملحقات احقاق الحق» ج 11، ص 603، از «مقتل خوارزمي» نقل مي‏کند.

[2] «ارشاد» مفيد ص 250؛ و «اعلام الوري» ص 234؛ و «نفس المهموم» ص 137؛ و «مقتل مقرم» ص 233؛ از طبري ج 6، ص 238 و 239، و از «کامل» ابن أثير ج 4، ص 24؛ و «ملحقات احقاق الحق» ج 11، ص 611، از «کامل» ابن‏أثير و طبري، و از خوارزمي در «مقتل» ج 1، ص 246، و از قندوزي در «ينابيع المودة» ص 239 طبع اسلامبول.