بازگشت

گفتار حضرت در پاسخ تهديد حر


فقال له الحسين عليه السلام: أفبالموت تخوفني؟! و هل يعدو بكم الخطب ان تقتلوني؟!

و سأقول كما قال أخو الأوس لابن عمه و هو يريد نصرة رسول الله صلي الله عليه و ءاله؛ فخوفه ابن عمه و قال: أين تذهب؟ فانك مقتول.

فقال:



سأمضي و ما بالموت عار علي الفتي

اذا ما نوي حقا و جاهد مسلما



و واسي الرجال الصالحين بنفسه

و فارق مثبورا و خالف مجرما



فان عشت لم أندم و ان مت لم ألم

كفي بك ذلا أن تعيش و ترغما [1] .




«حضرت در پاسخ حر فرمود: آيا از مرگ مرا مي ترساني؟! و آيا اگر مرا بكشيد ديگر مشكل شما حل مي شود؟! [2] .

من همان كلامي را مي گويم كه برادر أوسي ما به پسرعموي خود گفت در وقتيكه مي خواست براي نصرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برود؛ و پسرعمويش او را مي ترسانيد و مي گفت: كجا


مي روي؟ تو حتما كشته خواهي شد! او در جواب گفت:

من حتما مي روم و جوانمرد را از مرگ ننگ و عاري نيست؛ اگر عملش براي حق باشد و از روي حال تسليم و رضا مجاهدت كند.

و با بذل جان و نفس خود با مردمان صالح و نيكوكار مواسات كند؛ و از مردم مطرود و ملعون جدا شود، و با مجرم و گناهكار، طريق ستيز و مخالفت پيشه سازد.

پس اگر من زنده بمانم پشيمان نگشته ام؛ و اگر بميرم مردم مرا ملامت نكنند، و اين خواري و ذلت براي تو بس است كه زنده بماني، و مورد ظلم و تعدي و تجاوز قرار گيري و نتواني از حق خود دفاع كني!»

و شايد آن كلمات درربار كه علامه ي معاصر توفيق أبوعلم در كتاب خود موسوم به «أهل البيت» آورده است، پاسخ حضرت سيدالشهداء عليه السلام در همين جا به حربن يزيد رياحي بوده است؛ آنجا كه فرمايد:

ليس شأني شأن من يخاف الموت. ما أهون


الموت علي سبيل نيل العز و احيآء الحق. ليس الموت في سبيل العز الا حيوة خالدة؛ و ليست الحيوة مع الذل الا الموت الذي لا حيوة معه.

أ فبالموت تخوفني؟! هيهات؛ طاش سهمك، و خاب ظنك! لست أخاف الموت.

ان نفسي لأكبر من ذلك، و همتي لأعلي من أن أحمل الضيم خوفا من الموت؛ و هل تقدرون علي أكثر من قتلي؟!

مرحبا بالقتل في سبيل الله! ولكنكم لاتقدرون علي هدم مجدي و محو عزتي و شرفي؛ فاذا لا أبالي من القتل. [3] .

«شأن من شأن كسي نيست كه از مرگ بترسد! چقدر مرگ در راه وصول به عزت و احياي حق، سبك و راحت است. نيست مرگ در راه عزت مگر زندگاني جاويدان؛ و نيست زندگاني با ذلت مگر مرگي كه با او حياتي نيست.

آيا مرا از مرگ مي ترساني؟! هيهات؛ تيرت به


خطا رفت! و گمانت واهي و تباه شد!

من آن كسي نيستم كه از مرگ بترسم!

نفس من از اين بزرگتر است، و همت من عالي تر است از آنكه از ترس مرگ، بار ستم و ظلم را بدوش بكشم؛ و آيا شما بر بيشتر از كشتن من توانائي داريد؟!

مرحبا و آفرين به كشته شدن در راه خدا! وليكن شما توانائي بر نابودي مجد من، و محو و نيستي عزت و شرف من نداريد! پس در اين صورت، من باكي از كشته شدن ندارم!»

و سيدالشهداء عليه السلام همان كسي است كه مي فرمود:

موت في عز خير من حيوة في ذل. [4] .

«مردن در راه عزت و با عزت بهتر است از زندگي با ذلت.»

و همان كسي است كه در موقع جنگ نمودن، و حمله ور شدن بر سپاه دشمن رجز مي خواند و مي فرمود:




الموت خير من ركوب العار

و العار أولي من دخول النار [5] .



«مرگ بهتر است از مرتكب عار و ننگ شدن؛ و عار بهتر است از دخول در آتش.» [6] .


پاورقي

[1] «ارشاد» مفيد، ص 243؛ و «اعلام الوري» ص 230؛ و «نفس المهموم» ص 116.

[2] بهتر است اينطور ترجمه شود: «و آيا اگر مرا بکشيد، از پديده‏ها و عواقب ناپسند آن رها مي‏شويد؟!»

ما در طبع اول کتاب عبارت و هل يعدو بکم الخطب ان تقتلوني را به اين عبارت ترجمه کرديم که: «و آيا اگر مرا بکشيد، ديگر مرگ از شما مي‏گذرد؟» و در طبع دوم حروفي همينطور که در متن مشاهده مي‏شود ترجمه کرديم که: «و آيا اگر مرا بکشيد، ديگر مشکل شما حل مي‏شود؟!» و اينک مي‏بينيم: اگر با عبارت: «و آيا اگر مرا بکشيد، از پديده‏ها و عواقب ناپسند آن رها مي‏شويد؟!» ترجمه شود بهتر و سليس‏تر است. زيرا که خطب را غالبا در أمر مکروه و ناگوار استعمال مي‏کنند. و عدا يعدوا به معني تجاوز است، و معني آن لازم است. و در اينجا بايد گفت: باء در بکم براي تعديه است، و در اينصورت معني چنين مي‏شود که: و آيا اگر مرا بکشيد، عواب وخيم و مکروه آن شما را عبور مي‏دهد و ميگذراند؟! يا نه بلکه در آن نتائج و عواب مکروه و لوازم ناپسنديده‏ي آن گير مي‏کنيد و مي‏مانيد و نمي‏توانيد از آن عبور کنيد؟! يعني مشکلات و توابع آن دامنگيرتان خواهد شد!.

[3] توفيق أبوعلم در کتاب «اهل البيت» ص 448، مطبعه‏ي سعادت مصر، بنا بر نقل «ملحقات احقاق الحق» ج 11، ص 601.

[4] کتاب «أهل البيت» بنا بر نقل «ملحقات احقاق الحق».

[5] «نفس المهموم» ص 219؛ و «بحارالأنوار» ج 78، ص 128، از طبع حروفي از «اعلام الدين» حکايت کرده است. و در «ملحقات احقاق الحق» ج 11، ص 634، از «البيان و التبيين» ج 3، ص 255، و از «أهل البيت» ص 448 آورده است؛ و «کشف الغمة» ص 185.

[6] يعني آنچه مرا به آن امر مي‏کنيد که تسليم شدن به حکم يزيد و عبيدالله بن زياد باشد، براي من عار است؛ و مرگ براي من بهتر از مرتکب عار شدن من است. و اينکه شما دست از جنگ برنمي‏داريد و آن را عار مي‏پنداريد، غلط است؛ زيرا اين مرتکب عار شدن بهتر از دخول در آتش جهنم است. و اين فرمايش حضرت در مقابل کلام عمر است که در وقت مردن چون أميرالمؤمنين عليه‏السلام به او فرمودند: اعتراف کن بر غصب خلافت من، در پاسخ گفت: اين اقرار و اعتراف براي من عار است؛ النار و لا العار؛ من راضي دارم داخل آتش جهنم گردم و چنين اعترافي را که براي من عار است نکنم.