بازگشت

خطبه آن حضرت در وقت خروج از مكه


خطبه ي آن حضرت در مكه ي مكرمه در حين اراده ي خروج به كربلا:

و روي أنه عليه السلام لما عزم علي الخروج الي العراق قام خطيبا، فقال: الحمدالله، ما شآء الله، و لا قوة الا بالله، و صلي الله عليه رسوله.

خط الموت علي ولد ءادم مخط القلادة علي جيد الفتاة. و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف. و خير لي مصرع أنا لاقيه؛ كأني بأوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء؛ فيملأن مني أكراشا جوفا، و أجربة شغبا.

لا محيص عن يوم خط بالقلم. رضا الله رضانا أهل البيت؛ نصبر علي بلآئه، و يوفينا أجور


الصابرين.

لن تشذ عن رسول الله صلي الله عليه و ءاله لحمته، و هي مجموعة له في حظيرة القدس، تقر بهم عينه، و ينجز لهم وعده.

من كان فينا باذلا مهجته، و موطنا علي لقآء الله نفسه، فليرحل معنا؛ فانني راحل مصبحا ان شآء الله تعالي. [1] .


«و روايت شده است كه چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام، آهنگ خروج به سوي عراق را نمودند در مكه ي مكرمه براي ايراد خطبه ايستاده و چنين گفتند:

حمد و سپاس سزاوار خداست. آنچه را كه خدا بخواهد خواهد شد. و قوه و قدرتي نيست مگر بخدا. و درود بر رسول و فرستاده ي او باد.

مرگ بر فرزندان آدم به مثابه ي گردنبند بر گردن دختر جوان كشيده و بسته شده است.

و چه بسيار در آرزو و اشتياق ملاقات و ديدار رفتگان از خاندان خود هستم، همانند اشتياقي كه يعقوب به ديدار يوسف داشت.

و براي من جائي معين و انتخاب شده است كه بايد پيكر من در آنجا بيفتد، و من بايد به آنجا برسم.


گويا من مي بينم كه بند بند مرا گرگان بيابان بين نواويس و كربلا از هم جدا مي سازند، و از من شكمبه هاي تهي خود را پر مي كنند و انبانهاي گرسنه ي خود را سرشار مي نمايند.

فرارگاهي نيست از روزيكه در قلم تقدير گذشته است. رضاي خدا رضاي ما اهل بيت است؛ بر امتحانات و بلاهاي او شكيبائي مي نمائيم، و او اجر و مزد شكيبايان را بطور اتم و اكمل به ما عنايت خواهد نمود.

از رسول خدا، قرابتش كه به منزله ي پود جامه با اصل و ريشه ي آن حضرت بستگي دارد جدا نمي شود. و در بهشت برين گرداگرد او جمع مي شوند، و بدانها چشم رسول خدا تر و تازه مي گردد، و براي آنها وعده ي رسول خدا تحقق مي پذيرد. (وعده اي كه خداوند به رسول خدا داده است براي اقربايش منجز و محقق مي گردد.)

پس كسيكه در ميان ماست، و حاضر است جان خود را ايثار كند، و خون دل خود را فدا كند، و براي لقاي خدا نفس خود را آماده نموده است؛ با ما كوچ كند كه من در صبحگاهان عازم رحيل


هستم؛ ان شآء الله تعالي.»


پاورقي

[1] چون در اين خطبه‏ي شريفه لغاتي استعمال شده است که در ضبط مختلف مي‏باشد، حقير بعضي از لغات را به طريق صحيح و با معناي مناسب ذکر مي‏کنم:

قلادة: گردنبند. فتاة: دختر جوان. خير، مجهول باب تفعيل: اختيار و انتخاب گرديده شده است. عسلان به ضم فاء الفعل، و جمع عاسل به معناي گرگ است؛ چون راکب و رکبان و فارس و فرسان. أکراش: جمع کرش به معناي شکمبه‏ي گوسفند و سائر حيوانات. جوف: جمع جوفاء به معناي توخالي است. مثل حمر و حمراء، و صفر و صفراء. أجربة: جمع جراب به معناي انبان است؛ مثل أنظمه و نظام. و سغب: جمع أسغب به معناي گرسنه، مثل حمر و أحمر. لحمة: بالضم، پود جامه در مقابل تار، و کنايه از قرابت است. حظيره: به معناي کامل محدود و محصور به ديوار است، و حظيرة القدس به معناي بهشت است.

اين خطبه در بسياري از کتب نقل شده است؛ از جمله «لهوف» ص 53، و کتاب «نفس المهموم» ص 100، و در «مقتل خوارزمي» ج 2، ص 5 و 6؛ وليکن در آن و ما أولعني الي أسلافي وارد است، و نيز کأني أنظر الي أوصالي تقطعها وحوش الفلوات غيرا و عفرا وارد است، و از جمله لن تشذ عن رسول الله لحمته تا آخر در اين نقل وارد نيست. و در «کشف الغمة» ص 184 طبق عبارات «لهوف» نيز وارد است، و در «ملحقات احقاق الحق» ص 598، ج 11 از «مقتل خوارزمي» تا جمله‏ي و ينجز لهم وعده روايت کرده است، و نيز از علامه مدوخ در کتاب «العدل الشاهد» ص 95، طبق همان عبارت «لهوف» آورده است.