بازگشت

خطبه حضرت در مني در زمان معاويه


فقام فيهم خطيبا، فحمد الله و أثني عليه، ثم قال:

أما بعد؛ فان هذا الطاغية قد فعل بنا و بشيعتنا ما قد رأيتم و علمتم و شهدتم!

فاني أريد أن أسألكم عن شي ء؛ فان صدقت فصدقوني، و ان كبت فكذبوني!

و أسألكم بحق الله عليكم و بحق رسول الله صلي الله عليه و ءاله و سلم و قرابتي من نبيكم، لما سيرتم مقامي هذا و وصفتم مقالتي، و دعوتم أجمعين في أمصاركم من قبآئلكم من ءامنتم من الناس (و في رواية أخري بعد قوله فكذبوني: اسمعوا مقالتي و اكتبوا قولي، ثم ارجعوا الي أمصاركم و قبآئلكم؛ فمن ءامنتم من الناس) و وثقتم به، فادعوهم الي ما تعلمون من حقنا؛ فاني


أتخوف أن يدرس هذا الأمر و يذهب الحق و يغلب؛ و الله متم نوره و لو كره الكفرون.

و ما ترك شيئا مما أنزل الله فيهم من القرءان الا تلاه و فسره، و لا شيئا مما قاله رسول الله صلي الله عليه و ءاله و سلم في أبيه و أخيه و أمه و في نفسه و أهل بيته الا رواه. و كل ذلك يقول أصحابه: اللهم نعم! و قد سمعنا و شهدنا؛ و يقول التابعي: اللهم قد حدثي به من أصدقه و أءتمنه من الصحابة.

فقال: أنشدكم الله الا حدثتم ب من تثقون به و بدينه!

قال سليم: فكان فيما ناشدهم الحسين و ذكرهم أن قال:

أنشدكم الله! أتعلمون أن علي بن أبي طالب كان أخا رسول الله صلي الله عليه و ءاله و سلم حين ءاخي بين أصحابه فأخي بينه و بين نفسه و قال: أنت أخي و أنا أخوك في الدنيا و الأخرة؟

قالوا: اللهم نعم!

قال: أنشدكم الله أتعلمون أن رسول الله صلي الله عليه و ءال و سلم نصبه يوم غدير خم فنادي له بالولاية، و قال: ليبلغ الشاهد الغآئب؟!


قالوا: اللهم نعم!

قال: أتعلمون أن رسول الله صلي الله عليه و ءاله و سلم قال في ءاخر خطبة خطبها: اني تركت فيكم الثقلين: كتاب الله و أهل بيتي، فتمسكوا بهما لن تضلوا؟!

قالوا: اللهم نعم!

و بعد از فقرات بسياري از مناشده، كه در ضمن اين مناشده آن حضرت بيان كرده است مي گويد:

ثم ناشدهم أنهم قد سمعوه يقول: من زعم أنه يحبني و يبغض عليا فقد كذب؛ ليس يحبني و يبغض عليا. فقال له قآئل: يا رسول الله! و كيف ذلك؟ قال: لأنه مني و أنا منه؛ من أحبه فقد أحبني، و من أحبني فقد أحب الله؛ و من أبغضه فقد أبغضني، و من أبغضني فقد أبغض الله؟!

فقالوا: اللهم نعم! قد سمعنا. و تفرقوا علي ذلك [1] .

«حسين عليه السلام در ميان آن حضار براي


خواندن خطبه به پا خاست و حمد و ثناي خدا را بجاي آورد، و پس از آن گفت: اين مرد جبار متكبر متجاوز [2] با ما و با شيعيان ما، آن گونه رفتار كرد كه شما همه ديديد و دانستيد و شاهد بوديد! من مي خواهم از شما چيزي بپرسم؛ اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب نمائيد!

و از شما به حقي كه خدا بر شما دارد، و به حقي كه رسول خدا بر شما دارد، و به خويشاوندي من كه با پيامبر شما دارم؛ از شما مي خواهم كه عين اين مجلس و مقام مرا در اينجا به شهرهاي خود ببريد و بازگو كنيد؛ به قبائل و عشائر خود؛ آنان كه مورد امانت و وثوق شما هستيد و از اين جهت نگران نيستيد! و اين سخنان مرا براي آنها توضيح دهيد! و همه ي شما آنها را دعوت كنيد، و بدين امر ولايت فراخوانيد!

(و در روايت ديگر بعد از آنكه گفت: و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب كنيد، چنين گفت: شما گفتار مرا


بشنويد، و سخن مرا بنويسيد؛ و پس از آن به شهرها و قبيله هاي خود برگرديد، و هركدام از مردم را كه مورد امانت شما باشند) و به آنها وثوق داشتيد، آنها را به آنچه از حق ما مي دانيد بخوانيد و دعوت كنيد؛ زيرا من نگران آن هستم كه اين امر، محو و نابود شود و حق از بين برود و مغلوب باطل گردد. و خداوند تمام كننده ي نورش مي باشد و اگر چه كافرين كراهت داشته باشند.

حسين عليه السلام در اين خطبه از بازگو كردن مطالبي كه خداوند در قرآن مجيد درباره ي آنان فرموده است فروگذار نكرد مگر آنكه همه را بيان كرد و تفسير نمود. و از بيان چيزي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي پدرش و برادرش و مادرش و درباره ي خودش و اهل بيتش فرموده بود فروگذار نكرد مگر آنكه آنها را روايت نمود، و درباره ي هر فقره از فقراتي كه بيان مي نمود اصحاب پيامبر مي گفتند: اللهم نعم! بار پروردگارا! همينطور است كه حسين مي گويد. ما اينها را از رسول خدا شنيديم و بر آنها حاضر و ناظر بوديم. و هريك از تابعين مي گفتند: بار پروردگارا! اين


مطلب را آن صحابه اي كه به آنها وثوق داشتيم و مورد امانت ما بودند براي ما بيان كرده اند.

و حسين بن علي مي گفت: من با سوگند به خدا از شما مي خواهم كه: اين مطالب را براي كساني كه به آنها و به دين آنها وثوق داريد بازگو كنيد!

سليم مي گويد: و از جمله مطالبي كه حسين عليه السلام درباره ي آن، مناشده و احتجاج نمود و آنها را يادآور شد اين بود كه گفت:

من با سوگند به خدا از شما مي پرسم: آيا مي دانيد كه علي بن أبي طالب عليه السلام برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود؟ در وقتي كه رسول خدا بين اصحاب خود عقد اخوت برقرار كرد، او را برادر خود قرار داد و به او گفت: تو برادر من هستي، و من برادر تو هستم در دنيا و آخرت؟ گفتند: بار پروردگارا! آري!

من با سوگند به خدا از شما مي پرسم: آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او (اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب پدرم) را در روز غدير خم نصب نمود، و نداي ولايت او را در داد و گفت: واجب است كه حضار، اين مطالب را براي


غائبين بازگو كنند؟ گفتند: بار پروردگارا! آري!

من با سوگند به خدا از شما مي پرسم: آيا مي دانيد كه: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آخرين خطبه اي كه ايراد نمود گفت: من دو چيز نفيس و گران قيمت در ميان شما گذاردم، يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيت من؛ به آنها تمسك كنيد گمراه نمي شويد؟! گفتند: بار پروردگارا! آري!

و غير از اين چند فقره از مناشده، آنحضرت مناشده هاي ديگري را نيز ذكر كرده اند و در پايان مي گويند:

با سوگند به خدا مي پرسم: آيا كسي از رسول خدا شنيده است كه مي گفت: هركس بپندارد كه مرا دوست دارد و علي را مبغوض دارد، دروغ مي گويد؛ نمي تواند مرا دوست داشته باشد، و علي را مبغوض دارد. و يك نفر از حضار به رسول خدا گفت: اي رسول خدا: چگونه اين تلازم است؟ رسول خدا گفت: به علت اينكه علي از من است و من از علي هستم. كسي كه علي را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و كسي كه مرا دوست داشته است خدا را دوست داشته است. و كسي كه بغض


علي را داشته باشد بغض مرا داشته است، و كسي كه بغض مرا داشته است بغض خدا را داشته است؟

همه گفتند: بار پروردگارا! آري ما شنيديم. و بر اساس همين پيمان (پيماني كه حسين از مردم گرفت كه در شهرها و قبائل خود اين مطالب را به مردم مورد وثوق برسانند) مردم متفرق شدند.


پاورقي

[1] «کتاب سليم بن قيس هلالي کوفي» از ص 206 تا ص 209.

[2] مقصود، معاوية بن أبي‏سفيان است.