بازگشت

نفرين به عمر سعد پس از مذاكره طولاني


وقتي سپاه يزيد به فرماندهي عمر سعد در كربلا برابر كاروان امام حسين عليه السلام استقرار يافت، امام پيكي بسوي عمر سعد فرستاد و او را دعوت كرد تا با يكديگر به بحث و مناظره بپردازند.

وقتي گرد هم آمدند:

حديث 416

قال الامام الحسين عليه السلام: وَيْحَكَ أَما تَتَّقِي اللهَ الَّذي إِلَيْهِ مَعادُكَ؟ أَتُقاتِلُني وَأَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ يا هذا ذَرْ هؤُلاءِ الْقَوْمَ وَكْنْ مَعي، فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَكَ مِنَ اللهِ.

امام حسين عليه السلام فرمود: (فرزند سعد! آيا از خدائي كه برگشت تو بسوي اوست نمي ترسي؟ آيا مي خواهي با من جنگ كني؟ در حاليكه مرا مي شناسي و مي داني پدر من چه كسي است؟ آيا نمي خواهي با من باشي و دست از اينها «بني اميّه» برداري كه اين عمل به خدا نزديكتر و مورد توجّه اوست.) [1] .

عمر سعد گفت: خانه ام را ويران مي كنند و اموال مرا به تاراج مي برند. امام فرمود:

أَنَا أُخَلِّفُ عَلَيْكَ خَيْراً مِنْها مِنْ مالي بِالْحِجازِ.

(من خانه ات را دوباره مي سازم و اموال تو را بيش از آنچه از دست دادي بتو مي بخشم)

عمر سعد گفت: زن و بچّه ام، نگران آنها هستم، و سكوت كرد. امام فرمود:

مالَكَ، ذَبَحَكَ اللهُ عَلي فِراشِكَ عاجِلاً، وَلا غَفَرَلَكَ يَوْمَ حَشْرِكَ وَنَشْرِكَ، فَوَاللهِ إِنّي لَأَرْجُو أنْ لاتَأْكُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ إِلاَّ يَسيراً.

(چرا اينقدر بر اطاعت شيطان پافشاري مي كني، خدايت هرچه زودتر در ميان رختخوابت بكشد و در روز قيامت از گناهانت در نگذرد، بخدا سوگند اميدوارم كه از گندم عراق جز اندك نتواني بخوري). [2] .


پاورقي

[1] فتوح ابن أعثم کوفي ج5 ص102، بداية و نهاية ج8 ص189، بحارالأنوار ج44 ص388، عوالم بحراني ج17 ص239.

[2] بداية و نهاية ج8 ص189، بحارالأنوار ج44 ص388، عوالم بحراني ج17 ص239، أعيان الشيعة ج1 ص599.