بازگشت

افشاگري ها با شخصيت هاي سياسي


امام حسين عليه السلام در ماه شعيان در مكّه اقامت فرمود، كه بسياري از بزرگان و شخصيّت هاي سياسي در آنجا بودند كه با امام ملاقات كرده تبادل افكار مي نمودند مانند:

- بحث و گفتگو با عبدالله بن عمر

عبدالله از امام حسين عليه السلام اجازه ورود گرفته پس از احوالپرسي هاي لازم، به مسئله سياسي روز اشاره كرد و گفت: يزيد و بني اميّه دست بردار نيستند، شما در هركجا كه باشيد شما را مي يابند و به بيعت اجبار مي كنند. اي حسين عليه السلام من از رسول خدا شنيدم كه فرمود، حسين را مي كشند و خدا آنان را تا روز قيامت خوار و ذليل خواهد كرد. من امروز از تو مي خواهم با عموم مردم همراه شويد، همه شهرها با يزيد بيعت كردند، تو هم با آنان صلح كن همانگونه كه در ايّام حكومت معاويه صبر كردي، شايد خداوند بين شما و اين ستمكاران حكم فرمايد.

حديث 261

قال الامام الحسين عليه السلام: يا أبا عَبْدِ الرَّحْمنِ! أَنَا أُبايِعُ يَزيدَ وَاَدْخُلُ في صُلْحِهِ، وَقَد قالَ النَّبيُّ صلي الله عليه وآله فيهِ وَ في أبَيهِ ما قالَ؟!

امام حسين عليه السلام فرمود: (اي پدر عبدالرّحمن! آيا من با يزيد بيعت كنم؟ و با او صلح نمايم؟ و حال آنكه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم آنهمه از لعن و نفرين ها و رهنمودها را نسبت به او و پدرش فرمود). [1] .

- بحث و گفتگو با ابن عبّاس

يكي ديگر از شخصيّت هاي معروف عبيدالله بن عباس بود، وقتي شنيد امام حسين عليه السلام وارد شهر مكّه شد به ديدن آن حضرت رفت و مسائل سياسي روز را و جنايات يزيد و سفّاكي و كشتار خونين دودمان بني اميّه را به ياد آورد و گفت اينها به دو كودك من رحم نكردند و آن دو را سربريدند و سپس گريست و تلاش داشت تا امام را از آينده اين قيام بترساند.

حديث 262

قال الامام الحسين عليه السلام: يا ابْنَ عَباسِ! فَما تَقُولُ في قَوْمٍ أَخْرَجُوا اِبْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله مِنْ دارِهِ وَقَرارِهِ وَمَوْلِدِهِ، وَحَرَمِ رَسُولِهِ وَ مُجاوَرَةِ قَبْرِهِ وَمَوْلِدِهِ وَمَسْجِدِهِ، وَمَوْضِعِ مَهاجِرِهِ، فَتَرَكُوهُ خائِفاً مَرْعُوباً لا يَسْتَقِرُّ في قَرارٍ، وَلا يَأْوي في مَوْطِنٍ، يُريدُونَ في ذلِكَ قَتْلَهُ وَسَفْكَ دَمِهِ، وَهُوَ لَمْ يُشْرِكْ بِاللهِ شَيْئاً، وَلا اِتَّخَذَ مِنْ دُونِهِ وَليَّاً، وَلَمْ يَتَغَيَّرْ عَمَّا كانَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ.

امام حسين عليه السلام فرمود: (اي پسر عبّاس چه مي گوئي درباره مردميكه، پسر دختر پيامبر خود را از وطنش، از خانه اش، از جايگاهش و از حرم جدّش بيرون كردند و او را در وحشت و اضطراب رها ساختند؟! در حالي كه او نمي تواند در محلي آرام گيرد و به همسايه اي اطمينان كند، بدينگونه مي خواهند او را بكشند و خونش را بريزند در صورتيكه او نه به خداوند شرك آورده و نه غير خدار را برگزيده، و نه سنّتي از سنّت هاي رسول خدا را تغيير داده است). [2] .

- بحث و گفتگوي دوباره با عبدالله بن عمر

عبدالله در ادامه بحث و گفتگو، با امام حسين عليه السلام تلاش مي كرد، امام را به صلح و سازش و سكوت برگرداند و با ساده انديشي خود عمق تحوّلات سياسي را نمي توانست ارزيابي كند، خطاب به امام گفت: من پيشنهاد مي كنم از همين جا به شهر مدينه برگرد، و با يزيد صلح كن، و از وطن و شهر و حَرَم جدّ خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فاصله نگير، و بهانه بدست اين ستمكاران مده، امّا اگر تصميم گرفتي بيعت نكني اين را بدان كه تو را در فشار و انزوا قرار خواهند داد.

حديث 263

قال الامام الحسين عليه السلام: أُفٍّ لِهذَا الْكَلامِ أَبَداً ما دامَتِ السَّماواتُ والأرضُ! أَسْأَلُكَ بِاللهِ يا عَبْدَاللهِ أَنَا عِنْدَكَ عَلي خَطَأٍ مِنْ أَمْري هذا؟ فَإِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ عَلي خَطَأٍ فَرُدَّني فَإِني أَخْضَعُ وَأَسْمَعُ وَأُطيعٌ.

امام حسين عليه السلام فرمود: (نفرين بر اين سخن «بيعت با يزيد» نفريني جاودانه تا آسمان ها و زمين برقرارند، اي بنده خدا، از تو سئوال مي كنم و تو را بخدا سوگند مي دهم، آيا من در اين موضعگيري كه با يزيد كردم در اشتباه قرار دارم؟ اگر بنظر تو من در اشتباهم پس مرا به حق بازگردان كه فروتني و حرف شنوائي و اطاعت من از حق از ديگران بيشتر است).

عبدالله گفت: نه بخدا سوگند! شما كه فرزند رسول خدا هستيد در اشتباه قرار نداريد لكن من مي ترسم كه اين جنايتكاران خون شما را بريزند، كه پيشنهاد مي كنم با ما به شهر مدينه بازگرد، بيعت هم نكن و در خانه ات بنشين و كاري به يزيد و حكومت او نداشته باش.

حديث 264

قال الامام الحسين عليه السلام: هَيْهاتَ يا ابْنَ عُمَرَ! إِنّ الْقَوْمَ لا يَتْرُكُوني وَإِنْ أَصابُوني، وَ إِنْ لَمْ يُصيبُوني فَلا يَزالُونَ حَتي أُبايِعَ وَأَنَا كارِهٌ، أَوْ يَقْتُلُوني، أَما تَعْلَمُ يا عَبْدَاللهِ! أَنَّ مِنْ هَوانِ هذِهِ الدُّنْيا عَليَ الله تَعالي أَنَّهُ أُتِيَ بِرَأْسِ يَحْيي بْنِ زَكَرِيَّا عليه السلام إِلي بَغيَّةٍ مِنْ بَغايا بَني إِسْرائيلَ وَالرَّأْسُ يَنْطِقُ بِالْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ؟!

أَما تَعْلَمُ أَبا عَبْدِ الرّحْمنِ! أَنَّ بَني إِسرائيلَ كانُوا يَقْتُلوُنَ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْر إِلي طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعينَ نَبيّاً ثُمَ يَجْلِسُونَ في أَسْواقِهِمْ يَبيعُونَ وَيَشْتَروُنَ كُلُّهُمْ كَأَنَّهم لَمْ يَصْنَعُوا شَيْئاً، فَلَمْ يُعَجِّلِ اللهُ عَلَيْهِمْ، ثُمَ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ أَخْذَ عَزيزٍ مُقْتَدِرٍ؛ اِتَّقِ اللهَ أَباعَبْدِ الرَّحْمنِ، وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتي.

امام حسين عليه السلام فرمود: (هرگز اي پسر عمر! همانا بني اميّه مرا بحال خود رها نمي كنند اگر مرا بيابند، و اگر مرا نيابند همواره در جستجوي من هستند تا با اجبار از من بيعت بگيرند يا مرا بكشند. اي بنده خدا مگر نمي داني كه از پستي هاي دنيا بر خدا آن است كه سر يحياي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را براي يكي از تجاوزكاران بني اسرائيل هديه بردند در حاليكه سربريده با آنان صحبت مي كرد و حجّت و دليل مي آورد؟ اي پدر عبدالرّحمن آيا نمي داني كه بني اسرائيل بين طلوع سفيده صبح تا طلوع آفتاب، هفتاد پيامبر خدا را كشتند و سپس آن روز در حجره هاي خود در بازار شهر نشستند و به خريد و فروش ادامه دادند، گويا عمل زشتي انجام نداده و خدا هم در عذاب آنان شتاب نكرد و پس از مهلت دادن خداوند آنها را سخت در عذاب خود گرفتار كرد چونان حاكم قدرتمند، از خدا بترس اي پدر عبدالرّحمن و دست از ياري من برمدار.) [3] .

- گفتگوي دوباره با ابن عبّاس

در تداوم مذاكرات سياسي با بزرگان و شخصيّت هاي سياسي، امام حسين عليه السلام با عبدالله بن عبّاس به بحث و گفتگو نشست و خطاب به او اظهار داشت:

حديث 265

قال الامام الحسين عليه السلام: يا ابْنَ عَباسِ! إِنَّكَ ابْنُ عُمِّ والِدي، وَلَمْ تَزَلْ تَأْمُرُ بِالْخَيرِ مُنْذُ عَرَفْتُكَ، وَكُنْتَ مَعَ والِدي تُشيرُ عَلَيْهِ بِمافيهِ الرَّشادُ، وَقَدْ كانَ يَسْتَنْصِحُكَ وَيَسْتَشيرُكَ فَتُشيرُ عَلَيْهِ بِالصَّوابِ، فَامْضِ إِلي الْمَدينَةِ في حِفْظِ اللهِ وَكَلائِهِ، وَلا يَخْفي عَليَّ شَي ءٌ مِنْ أَخْبارِكَ، فَإِنيّ مُسْتَوْطِنٌ هذَا الْحَرَمَ، وُمُقيمٌ فيهِ أَبَداً ما رَأَيْتُ أَهْلَهُ يُحِبّوُني، وَيَنْصُرُوني، فَإِذا هُمْ خَذَلوُني اسْتَبْدَلْتُ بِهِمْ غَيْرَهُمْ، وَاسْتَعْصَمْتُ بِالْكَلِمَةِ الّتي قالَها اِبْراهيمُ الْخَليلُ عليه السلام يَوْمَ أُلْقيَ في النَّارِ (حَسْبِي اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ) فَكانَتِ النَّارُ عَلَيْهِ بَرْدَاً وَسَلاماً.

امام حسين عليه السلام فرمود: (اي پسر عباس «عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم» تو پسر عموي پدرم مي باشي و از روزي كه تو را شناختم به نيكي ها فرمان مي دادي، و تو همواره با پدرم علي عليه السلام بودي، و رهنمودهاي خوبي داشتي، و پدرم تو را نصيحت مي كرد و رهنمودهاي لازم مي داد و تو مي پذيرفتي. اكنون به شهر مدينه بازگرد، در حفظ و أمان الهي، و چيزي از اخبار روز را از من پنهان مكن و گزارش كن، من در حَرَم خدا اقامت مي كنم تا آنجا كه مردم اين شهر به من نيكي مي كنند و ياري مي دهند، پس اگر اهل اين شهر نيز مرا خوار كردند، محل اقامت خود را تغيير مي دهم و پناه مي برم به كلمه اي كه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام در لحظه هاي ديدن آتش فرمود و آن اين كلمه است: «خدا مرا كافي است و او بهترين حمايت كننده است.» پس آتش بر او سرد شد و بر او سلام كرد). [4] .


پاورقي

[1] فتوح ابن أعثم کوفي ج5 ص26، مقتل الحسين خوارزمي ج1 ص19، مسيرالاحزان ص41.

[2] فتوح ابن أعثم کوفي ج5 ص26، مقتل الحسين خوارزمي ج1 ص19، مسيرالاحزان ص41.

[3] کتاب لهوف ابن طاووس ص26، مثيرالاحزان ص20، عبدالله بن عمر، کسي بود که با امام علي‏ عليه السلام بيعت نکرد، گرچه در آغاز با يزيد مخالف بود امّا سرانجام با يزيد بيعت کرد و به شام رفت و هدايا ياو را پذيرفت، و در دوران حجّاج بن يوسف ثقفي به کوفه رفت و با او نيز بيعت کرد، و با جبّاران روزگار سازش کرد، معاويه نيز به يزيد گفته بود از مخالفت عبدالله عمر نگران مباش او با تو کنار خواهد آمد. (کتاب أمالي شيخ صدوق و فتح الباري ج13 ص60 و بحارالانوار ج44 ص311).

[4] فتوح ابن أعثم کوفي ج5 ص26، مقتل الحسين خوارزمي ج1 ص19، مسيرالاحزان ص41.