بازگشت

سخنراني افشاگرانه در حضور معاويه


معاويه در سال هاي آخر زندگي، همه تلاش خود را بر انجام اين مهم صرف كرده بود كه از همه براي يزيد بيعت بگيرد، و مي دانست تا حسين بن علي عليه السلام در مدينه بيعت نكند ديگر رجال و بزرگان جهان اسلام نيز حكومت يزيد را قانوني نمي دانند. از اين رو معاويه با مشاوران خود به مدينه سفر كرد و مجلسي بسيار جالب ترتيب و بزرگان بني هاشم و حضرت اباعبدالله عليه السلام را براي شركت در آن مجلس فراخواند. وقتي امام حسين عليه السلام وارد شد، معاويه نهايت احترام را كرد و جاي خوبي براي آنحضرت در نظر گرفت، و از حال فرزندان امام مجتبي عليه السلام پرسيد. آنگاه پيرامون بيعت با يزيد سخن به ميان آورد و مقداري درباره يزيد صحبت كرد. ابن عباس خواست برخيزد و سخن بگويد كه حضرت اباعبدالله عليه السلام با اشاره او را ساكت كرد و تذكّر داد كه هدف معاويه، من هستم آنگاه خود برخاست و چنين افشا كرد:

حديث 243

قال الامام الحسين عليه السلام: أَمَّا بَعْدُ: يا مُعاوِيَةُ! فَلَنْ يُؤَدّي الْقائِلُ وَ إِنْ أَطْنَبَ في صِفَةِ الرَّسُولِ صلي الله عليه وآله مِنْ جَميعٍ جُزْءاً، وَقَدْ فَهِمْتُ ما لَبِسْتَ بِهِ الْخَلَفَ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ مِنْ ايجازِ الصِّفَةِ وَ التَّنَكُّبِ عَن اِسْتِبْلاغِ الْبَيْعَةِ. وَ هَيْهاتَ هَيْهاتَ يا مُعاوِيَةُ! فَضَحَ الصُّبْحُ فَحْمَةَ الدُّجي، وَبَهَرَتِ الشَّمْسُ أَنْوارَ السُّرُجِ، وَلَقَدْ فَضَّلْتَ حَتّي أَفْرَطْتَ، وَأسْتَأثَرْتَ حَتي أَجْحَفْتَ، وَ مَنَعْتَ حَتّي مَحِلْتَ، وَجَزْتَ حَتّي جاوَزْتَ، ما بَذَلْتَ لِذي حَقٍّ مِنْ إسْمِ حَقِّهِ بِنَصيبٍ حَتّي أَخَذَ الشَّيْطانُ حَظَّهُ الْأوْفَرَ، وَ نَصيْبَهُ الأكْمَلَ. وَفَهِمْتُ ماذَكَرْتَهُ عَنْ يَزيدَ مِنْ اِكْتِمالِهِ وَسِياسَتِهِ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ، تُريدُ أَنْ تُوَهِّمَ النَّاسَ في يَزيدَ، كَأَنَّكَ تَصِفُ مَحْجُوباً، أَوْتَنْعِتُ غائِباً، أَوْ تُخْبِرُ عَمَّا كانَ مِمَّا احْتَوَيْتَهُ بِعِلْمٍ خاصٍّ، وَقَدْ دَلَّ يَزيدُ مِنْ نَفْسِهِ عَلي مَوْقِعِ رَأْيِهِ، فَخُذْ لِيَزيدَ فيما أَخَذَ بِهِ مِنْ اِسْتِقْرائِهِ الْكِلابَ الْمُهارَشَةَ عِنْدَ التَحارُشِ، وَالْحَمامَ السَّبْقَلأتْرابِهِنَّ، وَالقيانِ ذَواتِ الْمَعازِفِ، وَضَربِ الْمَلاهي، تَجِدُهُ ناصِراً، وَدَعْ عَنْكَ ماتُحاوِلُ.

فَما أَغْناكَ أَنْ تَلْقي اللهَ مِنْ وِزْرِ هذَا الْخَلْقِ بِأَكْثَرَ مِمَّا أَنْتَ لاقِيهِ، فَوَاللهِ ما بَرِحْتَ تَقْدَحُ باطِلاً في جَوْرٍ، وَحَنَقَاً في ظُلْمٍ، حَتّي مَلَأْتَ اَلأسْقِيَةَ، وَما بَيْنَكَ وَبَيْنَ الْمَوْتِ إلاَّ غَمْضَةٌ، فَتَقْدِمَ عَلي عَمَلٍ مَحْفُوظٍ في يَوْمٍ مَشْهُودٍ، وَلاتَ حينَ مَناصٍ، وَ رَأَيْتُكَ عَرَّضْتَ بِنا بَعْدَ هذَا الأمْرِ، وَمَنَعْتَناعَنْ آبائِنا تراثْاً، وَ لَقَدْ لَعَمْرُاللهِ أَوْرَثَنَا الرَّسُولُ صلي الله عليه وآله وِلادَةً، وَجِئْتَ لَنابِها ما حَجَجْتُمْ بِهِ الْقائِمْ عِنْدَ مَوْتِ الرَّسُولِ، فَأَذْعَنَ لِلْحُجَّةِ بِذلِكَ، وَرَدَّهُ الْايمانُ إِلَي النَصْفِ، فَرَكِبْتُمُ الأعالِيلَ، وَفَعَلْتُمُ الأَفاعيلَ، وَ قُلْتُمْ: كانَ وَ يَكُونُ، حَتّي أَتاكَ الأمْرُ يا مُعاوِيَةُ مِنْ طَريقٍ كانَ قَصْدُها لِغَيْرِكَ، فَهُناكَ فَاعْتَبِرُوا يا اُولِي الأبْصارِ، وَذَكَرْتَ قِيادَةَ الرَّجُلِ الْقَوْمَ بِعَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله وَ تَأْمِيرَهُ لَهُ، وَقَدْ كانَ ذلِكَ وَلِعَمْرِو بْنِ الْعاصِ يَوْمَئِذٍ فَضيلَةٌ بِصُحْبَةِ الْرَّسُولِ، وَبَيْعَتِهِ لَهُ، وَ ما صارَ - لَعَمْرُ اللّهِ - يَوْمَئِذٍ مَبْعَثُهُمْ حَتَّي أَنِفَ الْقَوْمُ إِمْرَتَهُ، وَكَرِهُوا تَقْديمَهُ، وَعَدُّوا عَلَيْهِ اَفْعالَهُ فَقالَ صلي الله عليه وآله: لا جرم معشر المهاجرين لايعمل عليكم بعد اليوم غيري، فَكَيْفَ تَحْتَجٌّ بِالْمَنْسُوخِ مِنْ فِعْلِ الرَّسُولِ في أَوْكَدِ الأحْكامِ وَ أَوْلاها بِالُْمجْتَمَعِ عَلَيْهِ مِنَ الصَّوابِ؟ أَمْ كَيْفَ صاحَبْتَ بِصاحِبٍ تابِعاً وَحَوْلُكُ مَنْ لا يُؤْمَنُ في صُحْبَتِهِ، وَلا يُعْتَمَدُ في دينِهِ وَقَرابَتِهِ، وَ تَتَخَطَّاهُم إِلي مُسْرِفٍ مَفْتُونٍ، تُريدُ أَنْ تَلْبِسَ الناسَ شُبْهَةً يَسْعَدُ بِهَا الْباقي في دُنْياهُ، وَ تَشقي بِها في آخِرَتِكَ، إِنَّ هذا لَهُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ، وَأَسْتَغْفِرُاللهَ لي وَلَكُمْ. [1] .

امام حسين عليه السلام فرمود: (پس از ستايش پروردگار! اي معاويه، هيچ گوينده اي هرچند طولاني بگويد نمي تواند از تمام جوانب ارزش ها و فضائل رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مقداري نيز بيان دارد.

افشاي چهره منافقانه معاويه

و همانا متوجّه شديم كه تو چگونه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تلاش كردي تا براي بدست آوردن حكومت، خود را خوب جلوه دهي و از بيعت خود براي همگان صحبت كني.

امّا هرگز! هرگز! اي معاويه ما فريب نمي خوريم كه در صبحگاهان سياهي ذغال رسوا شد، و نور خورشيد روشنائي ضعيف چراغ ها را خيره كرد.

افشاي جهره خائنانه يزيد

تو در تعريف خود و يزيد آنقدر زياده گفتي كه دچار تندروي شدي، و ستم كردي تا آنكه به ظالمي تبديل شدي، و ديگران را از بخشش ها آنقدر بازداشتي كه به انسان بخيلي تبديل گشتي، و آنقدر نيش زبان زدي تا فردي متجاوز نام گرفتي. تو هرگز همه حقوق صاحبان حق را نپرداختي تا آنكه شيطان بيشترين بهره را از تو برد، و سهم خود را كامل گرفت. امروز نيز دانستيم آنچه را كه درباره يزيد گفتي، از كمال روحي و سياست او نسبت به امّت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم و تلاش داري ذهن مردم را درباره يزيد به انحراف كشاني، گويا فرد ناشناسي را تعريف مي كني، يا صفات فرد پنهان شده اي را بيان مي داري، يا چيزهائي از يزيد مي داني كه مردم نمي دانند، نه يزيد خود را به همه شناساند، و افكارش را آشكارا بيان داشت.

پس بگو كه يزيد با سگ هاي تحريك شده بازي مي كند، و كبوتر باز است و با كبوتران مسابقه مي دهد، با زنان معروف به فساد سرگرم است، و به انواع «لهو و لعب» بازي هاي حرام خوش مي گذراند، او را مي بيني كه در اينگونه از كارها نيرومند است، معاويه رهاكن اينگونه دگرگوني ها را كه بوجود مي آوري. معاويه از آن همه ستمكاري ها كه بر اين مردم رواداشتي تو را كافي نيست؟ كه مي خواهي با آن خدا را ملاقات كني؟.

عهد شكني و باطل گرائي معاويه

پس سوگند بخدا!، تو بيش از اين نمي تواني در رفتن راه باطل و ستم به پيش بتازي، و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زياده روي كني، زيرا كاسه ها لبريز شد، و بين تو و مرگ فاصله اي جز چشم بر هم زدن نمانده است. پس اقدام كردي بركاري كه در روزي آشكار براي همه روشن شده است. «معاويه در قرارداد صلح پذيرفت كه حكومت را پس از خود به امّت اسلامي واگذارد و آنگاه هيچ راه نجاتي نيست».

معاويه تو را مي نگيريم كه پس از آن قرارداد صلح بر ما ستم روا مي داري، و ما را از ميراث پدران ما باز مي داري، در حالي كه سوگند بخدا!، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ما را از لحظه هاي پس از ولادت به آن كرامت ها گرامي داشت. امّا شما از همان اوّلين لحظه هاي وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به دشمني و مباحثه روي آورديد و در امامت ما اهل بيت شك و ترديد رواداشتيد، و در ايمان خود خلل ايجاد كرديد، و تحوّلات سختي پديد آورديد، و هر چه خواستيد كرديد.

و گفتيد: چنان بود و چنين خواهد شد تا آنكه اي معاويه، با تلاش و كوشش ديگران! حكومت بدست تو رسيد، پس در اينجا بايد عبرت گيرنده ها عبرت گيرند!

افشاي چهره عمرو بن عاص

تو در اين مجلس از عمروعاص نام بردي كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قدرتي داشت و آن را بحساب فضيلت او آورديد كه هم صحبت پيامبر بود و با او بيعت كرد. در حالي كه در همان زمان بدرفتاري داشت و مردم از او كراهت داشتند و با او دشمني كردند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي آرام كردن مردم فرمود: «اي جمعيّت مهاجرين از اين پس تنها خودم به شما دستور مي دهم نه ديگران»

كسي كه در آن روز او را بر كنار كردند چگونه امروز مي تواند در حسّاسترين لحظه ها در امّت اسلامي و كشورهاي اسلامي، درست رفتار كند؟ معاويه تو چگونه مورد اعتمادي كه پيرامون تو را انسان هائي گرفته اند كه مورد اعتماد ما نيستند، و در دين آنها و خويشاونديشان اطميناني نيست؟ تو مردم را نسبت به يزيد اسراف كننده در فساد و فريب خورده، به انحراف كشاندي، و قصد داري مردم را همچنان در باقيمانده عمرشان در اشتباه و انحراف نگهداري؟ كه به سبب آن در روز قيامت بدترين مردم باشي؟ «همانا اين زيانكاري آشكار است، و من از پروردگار خودم و شما، طلب آمرزش مي كنم.»

ايراد اين سخنراني افشا كننده و كوبنده، نقشه هاي معاويه را رسوا كرد و نتوانست به اهداف شوم خود برسد.


پاورقي

[1] الامامة والسياسة ج1 ص184، اعيان الشيعة ج1 ص583، الغدير ج10 ص248، تاريخ يعقوبي ج2 ص228.