بازگشت

افشاي چهره قاسطين


در يكي از روزهاي جنگ صفّين طرّاحان شام به فكر نفوذ در خاندان عترت افتادند، عبدالله بن عمر براي امام حسين عليه السلام پيغام ملاقات فرستاد، وقتي در گوشه اي از ميدان بسوي او رفت، پسر عمر گفت: من براي جنگ با تو نيامدم، مي خواهم تو را نصيحت كنم. امام حسين عليه السلام فرمود: چه نصيحتي داري؟. گفت: قريش از پدرت اطاعت نمي كنند آيا تو مي تواني با علي عليه السلام مخالفت كني و او را بركنار سازي تا ما همه تو را بعنوان رهبر جامعه اسلامي برگزينيم؟.

حديث 238

قال الامام الحسين عليه السلام: كَلاَّ وَاللهِ لا أَكْفُرُ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِوَصيِّ رَسُولِ اللهِ، إِخْسَ ءْ، وَيْلَكَ مِنْ شَيْطانٍ مارِدٍ! فَلَقَدْ زَيَّنَ لَكَ الشَّيْطانُ سُوءَ عَمَلِكَ فَخَدَعَكَ حَتي أَخْرَجَكَ مِنْ دينِكَ بِاتِّباعِ الْقاسِطينَ وَنُصْرَةِ هذَا الْمارِقِ مِنَ الدّينِ، لَمْ يَزَلْ هُوَ وَ أَبُوهُ حَربيَّيْنِ وَ عَدُوَّيْنِ للَّهِِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ، فَوَاللهِ ما أَسْلَما وَ لكِنَّهُما اسْتَسْلَما خَوْفاً وَ طَمَعاً!

فأنتَ الْيَوْمَ تُقاتِلُ عَنْ غَيْرِ مُتَذَمِّمٍ، ثُمَ تَخْرُجُ إِلي الْحَرْبِ مُتَخَلِّفاً لَتَراءي بِذلك نِساءَ أَهْلِ الشامِ؟ اِرْتَعْ قَليلاً فَإِنّي أَرْجُو أَنْ يَقْتُلَكَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ سَريعاً.

امام حسين عليه السلام فرمود: (سوگند بخدا! هرگز! من به خدا، و پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم و جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كافر نمي گردم. گم شو، واي بر تو از شيطان متكبّر، بتحقيق كه شيطان اعمال زشت تو را زينت داده و تو را فريفته است تا آنكه تو را از دين اسلام خارج ساخته كه از قاسطين اطاعت كني و معاويه اين مرد خارج شده از دين را ياري دهي. همواره معاويه و پدرش ابوسفيان با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بودند و از دشمنانشان بحساب مي آمدند. سوگند بخدا! كه آن دو مسلمان نشدند بلكه از روي ترس و طمع تسليم گرديدند، پس امروز تو بي سرزنشي از وجدان، جنگ مي كني، و به ميدان جنگ مي آئي تا به زنان شامي دسترسي پيدا كني، پس اندك زماني لذّت ببر، كه من از خداوند عزيز و بزرگ اميدوارم به زودي تو را بكشد.) [1] .

پس از آن امام حسين عليه السلام به اردوگاه خود بازگشت، و پسر عمر نزد معاويه رفت و گفت: امروز مي خواستم با حيله و نيرنگ حسين را فريب دهم.

معاويه پاسخ داد: حسين فرزند همان پدر است، فريب تو را نمي خورد.


پاورقي

[1] فتوح ابن اعثم کوفي ج3 ص35.