بازگشت

عملكرد امام مجتبي


پس از اميرمؤمنان، فرزندش حسن مجتبي و ريحانه رسول خدا مصمم گرديد راه


آن حضرت را در جنگ با معاويه و ريشه كن ساختن جرثومه فساد بني اميه ادامه و مبارزه با كفر گذشته و نفاق حاضر را در رأس وظايف امامت و رهبري خويش قرار دهد؛ زيرا او نيز امام به حق و «سيد شباب اهل جنّت» بود و راه او همان راه علي عليه السلام و برنامه اش برنامه او بود.

و بر همين اساس فرمان جنگ با معاويه را صادر كرد و لشكر كوفه را بسيج و خودش به عنوان فرمانده كل قوا به سوي جبهه حركت نمود و پس از آغاز جنگ در ميان دو لشكر از طرفي وجود افراد پيمان شكن در ميان لشكر آن حضرت كه اميرمؤمنان عليه السلام راحت طلبي آنان را همواره مورد نكوهش قرار مي داد و از روح پيمان شكني و عدم احساس مسؤوليت كه بر آنان حاكم بود به درگاه خدا شكوه مي نمود و از طرف ديگر وجود مكر شديد و نيرنگهاي مختلف پسر ابوسفيان، حسن بن علي عليهما السلام را بر آن واداشت كه برخلاف ميل باطني و عدم رضاي دروني، آتش بسي را قبول كند و قطعنامه اي را بپذيرد كه مي دانست معاويه مكار و فرزند هند جگرخوار بر مواد آن عمل نخواهد نمود.

حسن بن علي عليهما السلام علت اين حادثه جانكاه تاريخي و انگيزه اين انعطاف و نرمش ظاهري را با بيانات مختلف ابراز داشته و رنج دروني خود را با مردم زمان خويش در ميان گذاشته است.

او در ضمن يك سخنراني كه معاويه نيز در آن شركت داشت چنين فرمود:«مردم! معاويه چنين وانمود مي كند كه من با پذيرش قطعنامه او را به مقام خلافت سزاوار ديدم ولي او دروغ مي گويد؛ زيرا طبق مضمون كتاب خدا و سنت پيامبرش رهبريت مردم با خاندان ماست (و چگونه ممكن است من برخلاف كتاب و سنت عمل كنم) و به خدا سوگند! اگر مردم در بيعت خود با ما وفادار بودند و از فرمان ما اطاعت و ما را ياري مي كردند خداوند بركات آسمان و زمين را بر آنان ارزاني مي داشت (آنگاه خطاب به معاويه فرمود:) و شما ديگر نمي توانستيد طمعي در سيطره و حكومت بر مسلمين داشته باشيد. معاويه! مگر نه اين است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرموده هر ملتي كه ولايت و سرپرستي خويش را با وجود افراد آگاه در اختيار ناآگاهان قرار بدهد سرنوشت آن ملت به تباهي كشيده و به آيين گوساله پرستي روي خواهند آورد».


سپس فرمود:«آري چون بني اسرائيل با اينكه مي دانستند هارون خليفه و جانشين موسي عليه السلام است او را ترك نمودند و به پرستش گوساله روي آوردند و در ميان مسلمانان نيز چنين انحرافي به وجود آمد و با توصيه رسول خدا نسبت به علي عليه السلام كه:«اَنتَ مِنّي بَمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسي» او را ترك نموده و به عواقب ناگوار آن مبتلا شدند».

امام مجتبي سپس خطاب به معاويه فرمود:«رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آنگاه كه مردم را به سوي خدا و يكتاپرستي دعوت مي نمود به غار پناه برد و اگر يار و ياوري داشت از ميان مردم فرار نمي كرد. معاويه! اگر من نيز يار و ياور داشتم پيمان آتش بس با تو را نمي پذيرفتم».

سپس خطاب به مردم فرمود:«خداوند عذر «هارون» را پذيرفت آنگاه كه قومش او را تنها گذاشتند و نقشه قتل او را كشيدند و خداوند عذر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را پذيرفت آنگاه كه براي خود يار و ياوري نديد واز ميان قومش دوري گزيد و عذر من و پدرم علي نيز در پيشگاه خدا پذيرفته است؛ زيرا چون يار و ياوري و اعوان و انصاري پيدا نكرديم با ديگران مماشات نموديم و اينها سنن تاريخ و جريانات مشابهي است كه يكي پس از ديگري واقع مي گردد».

امام مجتبي در پايان سخنانش فرمود:«مردم! اگر شما در ميان مشرق و مغرب بگرديد بجز من و برادرم فرزندي براي رسول خدا نخواهيد يافت» [1] .

و باز در پاسخ سؤال يكي از آشنايانش در مورد صلح با معاويه چنين فرمود:

«به خدا سوگند! من اين صلح و قطعنامه را نپذيرفتم مگر آنگاه كه ديدم يار و ياور ندارم و اگر دراين راه نيرويي داشتم شب و روز به جنگ با معاويه ادامه مي دادم تا آنچه خدا مي خواهد تحقق پذيرد:«وَاللَّه، ما سَلَّمْتُ اْلأمَر اليهِ الاّ اَنّي لَم اَجِد اَنْصاراً وَلَوْ وَجَدتُ اَنْصاراً لَقاتَلْتُهُ لَيلي وَنَهاري حَتَّي يَحْكُمَ اللَّه بيني وَبَينَه» [2] .


خلاصه: اگر اميرمؤمنان عليه السلام نتوانست به اهداف عاليه خود نايل گردد و اگر حسن بن علي عليهما السلام صلح و سازش با معاويه را پذيرفت و اگر معاويه توانست بر مسلمين مسلط گرديده و آنان را به سوي ذلت و بدبختي سوق دهد و از اسلام و قرآن دور سازد و سرنوشت ملت اسلامي را پس از خود به عنصر خطرناكتر ديگري به نام يزيد بسپارد، بايد يكي از عوامل مهم اين حوادث را عدم اطاعت از مقام ولايت و بي توجهي گروهي از مسلمانان سرشناس به وظايف خويش در مقابل رهبري صحيح اسلام دانست كه نه تنها حاضر نشدند از فرمان ولايت امر پيروي و در چهارچوبه اوامر رهبري معنوي حركت نمايند بلكه به ايراد و اشكال و اعتراضات نابجا و چون و چراهايي كه چنين عواقب و ضايعات غير قابل جبران را در پي داشت پرداختند.


پاورقي

[1] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 8.

[2] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 12:

«با توجه به بيان صريح امام مجتبي - عليه‏السلام - در مورد متارکه جنگ به نظر مي‏رسد حديث:«اِنَّ ابني هذا سَيدٌ وَلَعَلَ‏اللَّه اَنْ يُصْلِخَ بِهِ بَيْنَ فِئتَين مِنَ الْمُسلِمينَ؛ اين فرزند من «حسن» سيد و سالار است و اميد است خداوند به وسيله او در ميان دو گروه از مسلمانان را اصلاح کند»، که به عنوان فضيلت بر آن حضرت در صحيح بخاري و ساير منابع حديثي اهل سنت نقل و به کتب شيعه هم راه يافته است از «جعليات» و از فرآورده‏هاي کارخانه حديث سازي معاويه باشد تا حقايق تاريخي را دگرگون و پيروان معاويه را در صف مسلمانان و ريختن خون آنها را حرام و مسأله «صلح» را يک عمل واجب و حکم اولي نسبت به امام مجتبي - عليه‏السلام - قلمداد کند ولي گفتار آن حضرت اين است که قبول اين صلح به طور اجبار به وجود آمده و اگر آن حضرت عِده و عُده و شرايط لازم را در اختيار داشت تا پيروزي نهايي و سقوط حتمي معاويه به جنگ با وي ادامه مي‏داد و پيروان معاويه را از:«فِئَتين مِنَ المُسلِمين» به حساب نمي‏آورد».