بازگشت

خطاب به فرزندان ابوطالب


«صَبْراً عَلَي الْمَوْتِ يا بَنِي عَمُومَتِي صَبْراً يا اَهْلَ بَيْتي وَاللَّه لا رَأَيْتُمْ هَواناً بَعْدَ هذا الْيَوْم» [1] .

ترجمه و توضيح

پس از شهادت حضرت علي اكبر، عبداللَّه فرزند مسلم بن عقيل كه جواني كم سن و سال و مادرش رقيه دختر اميرالمؤمنين عليه السلام بود در حالي كه اين شعر را مي خواند به دشمن حمله برد:



اَلْيَوْمَ اَلْقي مُسْلِماً وَهُوَ اَبي

وَعُصْبَةً با دُوا عَلي دِينِ النَّبيِ



«امروز با پدرم مسلم و با جوانمرداني كه در راه دين پيامبر كشته شدند ملاقات خواهم نمود».

او در حالي كه اين چنين سرود شهادت سر مي داد، سه بار به سوي دشمن حمله نمود و در هر حمله عده اي را به هلاكت رسانيد.

از سوي دشمن مردي به نام يزيد بن رقاد، تيري به سوي وي رها كرد، عبداللَّه براي


جلوگيري از خطر، دست به پيشاني خويش گذاشت ولي تير به دست وي اصابت و دستش را به پيشانيش دوخت و به روي خاكها افتاد و مردي از سوي دشمن به وي حمله نمود و او را به شهادت رسانيد و خود يزيد بن رقاد تير را از پيشاني عبداللَّه درآورد ولي پيكان همچنان در پيشانيش باقي ماند.

در اين هنگام چند تن از نوجوانان هاشمي و آل ابوطالب مانند محمد و عون، فرزندان عبداللَّه جعفر و محمد بن مسلم دسته جمعي به سوي دشمن حمله كردند و چون امام عليه السلام اين گروه را ديد كه عقاب وار به سوي دشمن در حركت هستند خطاب به آنان فرمود:«صَبْراً عَلَي المَوْتِ...؛ عموزادگان من! و خاندان من! در مقابل مرگ، صبر و استقامت به خرج بدهيد كه به خدا سوگند! پس از امروز، روي ذلت و خواري نخواهيد ديد».


پاورقي

[1] طبري، ج 7، ص 358. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 78. لهوف، ص 101.