بازگشت

خطاب به زهير


«وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلي اِثْرِكَ... لا يَبْعُدَنَّكَ اللَّه يا زُهَيْرُ وَلَعَنَ قاتِليكَ لَعْنَ الذَّينَ مُسِخُوا


قِرَدَةً وَخَنازيرَ».

ترجمه و توضيح لغات

اِثْر: پشت سر. قِرَدَة (جمع قِرَد): بوزينه. خَنازِير (جمع خِنْزِير): خوك.

ترجمه و توضيح

زهير بن قين [1] پس از يك حمله و جنگ شديد، به خيمه ها و به حضور امام برگشت و در حالي كه دستش را روي شانه امام گذاشته بود و براي دومين بار استيذان مي كرد، اين دو بيت را انشاد نمود:



«جانم به فداي تو كه هدايت يافت و هدايت گرديد، امروز روزي است كه جد تو پيامبر را ملاقات مي كنم.

و حسن و علي مرتضي را و جعفرطيار، آن جوانمرد سلاح به تن را ملاقات مي كنم و اسداللَّه و حمزه، آن شهيد زنده را ملاقات مي كنم».

امام عليه السلام در پاسخ وي فرمود:«وَاَنَا اَلْقاهُمْ عَلي اِثْرِكَ؛ من نيز در پشت سر تو با آنان ملاقات خواهم نمود».


و پس از آنكه زهير از پاي درآمد و در زمين كربلا افتاد آن حضرت در بالينش حاضر گرديد و با اين جملات از وي تقدير نمود:«لا يَبْعُدَنَّكَ اللَّه يا زُهَيْرُ...؛ زهير! خدا تو را از رحمتش دور نگرداند و بر قاتلان و كشندگان تو لعنت كند، همانگونه كه در دورانهاي گذشته افرادي را لعنت نمود و مسخ گرديدند و به صورت ميمون و خوك درآمدند» [2] .

آري در هر دوران آنانكه قدرت تفكر را از دست داده و با دستور ابن زيادها و عمرسعدهاي زمان خويش ميمون وار به رقص و حركت درمي آيند، آنانكه خوك صفت زندگي برايشان بجز ارضاي غرايز مفهومي ندارد، مورد خشم و لعن خدا قرار گرفته اند كه انسانيت را اين چنين از دست داده اند.


پاورقي

[1] زهير بن قين از بزرگان قبيله خويش و مقيم کوفه و از هواداران عثمان بود که در سال 60 با همسرش سفر حج نمود ودر مراجعت درمسير کربلا در يک برخورد و با يک جلسه با حسين بن علي - عليهماالسلام - نور هدايت به قلبش تابيد و در همان مجلس تغيير عقيده داد و از ياران امام گرديد و شايد کلمه هاديا مهدياً در شعر او نيز اشاره به همين نکته باشد.



فَدَتْکَ نَفْسي هادِياً مَهْدِياً

اليَوْم أَلْقي جَدَّکَ النَّبيا



وَحَسَناً وَالْمُرْتَضي عَلِيّاً

وَذَالْجَناحَيْنِ الْفَتي الکَمِيّا



وَاَسَداللَّه الشَّهيدَ الحيا

مشابه اين دو بيت و پاسخ امام در باره حجّاج جعفي نيز نقل شده است که به سبب تشابه، ما از نقل آن خودداري نموديم.

[2] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 20. ابصارالعين، ص 99.