بازگشت

به هنگام شهادت حبيب بن مظاهر


(حبيب بن مظاهر، يا حبيب بن مظهر؟ در بعضي از كتب رجال به جاي مظاهر «بر وزن مقاوم» مظهر بر وزن «مطلق» آمده است. مرحوم مامقاني در تنقيح المقال مي گويد: آنچه از نقل و خط بزرگاني از علما مانند شيخ طوسي و شهيد ثاني و ابن طاووس به دست مي آيد اين است كه «مظاهر» با «الف» صحيح است و در متن زيارات والسنه علما نيز چنين استعمال شده است. سپس مي گويد به گمان من اگر در بعضي از خطوط علما «مظهر» بدون الف آمده است منظور آنان نيز «مظاهر» بوده؛ زيرا در رسم الخط قديم بعضي از اسماء كه داراي الف بوده بدون الف نوشته مي شد مانند، اسمعيل، اسحق و....)

«... عِنْدَاللَّه اَحْتَسِبُ نَفْسِي وَحُماةَ اَصْحابِي» [1] .

ترجمه و توضيح لغات

احْتسابُ عندَاللَّه:كاري كه براي رضاي خداوند انجام گيرد.حُماة(جمع حامي): مدافع

ترجمه و توضيح

آنگاه كه امام عليه السلام براي اداي نماز ظهر درخواست آتش بس موقت نمود، حصين بن نمير با صداي بلند گفت، چه نمازي؟ كه نماز شما مورد قبول نيست!

حبيب بن مظاهر [2] با شنيدن اين جمله جلو رفت وخطاب به حصين گفت: «زَعَمْتَ


اَنَّها لا تُقْبَلُ مِنْ آلِ الرَّسُولِ وَتُقْبَلُ مِنْكَ ياحِمارُ؛ خيال مي كني نماز فرزند پيامبر قبول نيست و نماز تو قبول است اي حمار!». حصين با شنيدن اين جمله به حبيب حمله نمود و ياران وي به ياريش شتافتند و چند تن ديگر به ياري حبيب شتافتند و در ميانشان جنگ سختي درگرفت، حبيب با اينكه پير بود ولي گروهي از دشمن را به هلاكت رسانيد و بالأخره از پاي درآمد و دشمن سر از تنش جدا نمود.

كشته شدن اين مهمان پير براي حسين بن علي عليهما السلام گران بود و چون در كنار پيكر بي سر و قطعه قطعه او قرار گرفت، اين جمله را فرمود:«عِنْدَاللَّه اَحْتَسِبُ نَفْسِي وَحُماةَ


اَصْحابِي؛ بذل جانم و كشته شدن ياران و اصحابم در پيشگاه خدا و به حساب امر و فرمان اوست».


پاورقي

[1] طبري، ج 7، ص 349.

[2] حبيب بن مظاهر از صحابه رسول‏خدا - صلي‏اللَّه عليه وآله - بود و در زمان خلافت اميرمؤمنان - عليه‏السلام - به کوفه منتقل و در آنجا مقيم گرديد و در تمام جنگهاي اميرمؤمنان در رکاب آن حضرت شرکت نمود. حبيب از خواص اصحاب و از ياران صميمي اميرمؤمنان - عليه‏السلام - و يکي از چند نفري بود که اسرار فراواني از آن حضرت فرا گرفته بودند.

«کشي» از فضيل بن زبير نقل مي‏کند که ميثم تمّار روزي در کوفه و در مجمع گروهي از بني‏اسد با حبيب بن مظاهر مواجه گرديد. اين دو نفر شروع به صحبت کردند؛ حبيب سخن را به اينجا رسانيد من پيرمردي را با اين خصوصيات که موي سرش رفته و شکمش به جلو آمده و شغلش خربزه فروشي در دارالرزق است مي‏بينم که در آينده نه چندان دور در راه محبت خاندان پيامبر به دار آويخته مي‏شود (منظور وي ميثم تمار بود).

ميثم در پاسخ وي گفت: من نيز مردي را با اين خصوصيات که داراي صورت سرخ و موهاي پرپشت است، مي‏شناسم که براي ياري فرزند پيامبر حرکت مي‏کند و در اين راه کشته مي‏شود و سرش را در شهر کوفه مي‏گردانند (منظور ميثم، حبيب بن مظاهر بود).

حبيب وميثم پس از گفتگو از آن محل دور شدند کساني که در آنجا نشسته بودند و گفتگوي اين دو شاگرد علي - عليه‏السلام - را مي‏شنيدند، گفتند: ما در تمام عمر دروغگوتر از اين دو نديده‏ايم. بلافاصله رشيد حجري رسيد و از آنها سراغ حبيب و ميثم را گرفت، گفتند چند لحظه پيش در اينجا بودند و ضمناً گفتگويشان را که براي آنان اعجاب‏انگيز و غيرقابل قبول بود، به رشيد بازگو نمودند.

رشيد گفت: خدا ميثم را رحمت کند که در باره حبيب اين جمله را فراموش کرده است که بگويد: به کسي که سر بريده او را به کوفه مي‏آورد، يکصد درهم بيش از ديگران جايزه خواهند داد. رشيد اين بگفت و از آنجادور شد. آن چند نفر به صورت همديگر نگاه کردند و گفتند: اين سومي را دروغگوتر از دو نفر اول دريافتيم.

فضيل مي‏گويد: ولي طولي نکشيد با چشم خود ديديم که ميثم را در کنار خانه عمروبن حريث به دار زده‏اند و باز مدت زيادي نگذشته بود که سر بريده حبيب را وارد کوفه نمودند.