بازگشت

خطاب به يارانش هنگام شروع جنگ


«قُومُوا اَيُّهَا الْكِرامُ اِلَي المَوْتِ الَّذي لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَوْمِ اِلَيْكُمْ فَوَاللَّهِ ما بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنّارِ اِلاالْمَوْتُ يَعْبُرُ بِهؤُلاءِ اِلي جِنانِهِمْ وَبِهؤُلاءِ اِلي نيرانِهِمْ» [1] .

ترجمه و توضيح

پس از خطابه و سخنراني عمومي امام عليه السلام و گفتگوي آن حضرت با عمربن سعد و برگشت او به سوي لشكريانش، عمرسعد مجدداً از ميان صفوف لشكريانش بيرون آمده و تيري به سوي خيمه هاي حسين بن علي رها كرد و خطاب به سپاهيانش چنين


گفت:«اِشْهَدوا لي عِنْدَالأمير اَنِّي اَوَّلُ مَنْ رَمي؛ در نزد امير گواهي بدهيد كه من اول كسي بودم كه به سوي خيمه هاي حسين بن علي تيراندازي نمودم».

مردم كوفه با ديدن اين صحنه تيرها را به سوي خيمه ها رها كردند و چوبه هاي تير از سوي دشمن مانند قطرات باران به خيمه ها سرازير گرديد كه مي گويند در اين لحظه از ياران امام عليه السلام كمتر كسي باقي ماند كه از رسيدن تير به بدنش مصون بماند.

در اينجا بود كه امام عليه السلام به ياران خويش چنين فرمود:«قُومُوا اَيُّهَا الْكِرامُ...؛ برخيزيد اي كرام! اي بزرگ منشها برخيزيد به سوي مرگ كه چاره اي از آن نيست كه اين تيرها پيكهاي مرگ است از طرف اين مردم به سوي شما».

سپس فرمود:«و به خدا سوگند! در ميان اين مردم با بهشت و دوزخ فاصله اي نيست مگرهمين مرگ كه پل ارتباطي است،شما را به بهشت مي رساند و دشمنانتان را به دوزخ».

و بنابه نقل لهوف، در اين هنگام ياران امام عليه السلام يك حمله دستجمعي آغاز نمودند و جنگ شديدي درميان سپاه حق و باطل به وقوع پيوست و آنگاه كه اين حمله خاتمه يافت و گردوخاك فرونشست پنجاه تن از ياران امام عليه السلام به شهادت رسيده بودند.

«قُومُوا اَيُّهَا الْكِرامُ» درباره اصحاب و ياران حسين بن علي عليهما السلام زيباترين و با ارزشترين تعبير و جامعترين وصفي كه بالاتر از آن متصور نيست، همين تعبير «كرام» است آن هم از زبان حسين بن علي عليهما السلام و اين كرامت و بزرگ منشي را نه تنها در لحظه به لحظه روزهاي آخر زندگي اين «كرام» و نه در جمله به جمله آخرين گفتارهاي اين «بزرگ منشها» مي توان ديد بلكه بايد از زبان جبرئيل بشنويم و از زبان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بشنويم همان گونه كه از زبان فرزند عزيزش حسين بن علي عليهما السلام مي شنويم كه: روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم با گروهي از صحابه از يكي از كوچه هاي مدينه مي گذشت به چند نفر كودك برخورد كه بازي مي كردند، پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم در كنار يكي از آن اطفال ايستاد و او را بوسيد و با وي ملاطفت نمود سپس او را گرفت و در دامن خود نشانيد وبوسه بارانش كرد از علت اين كار سؤال شد، فرمود:«من يك روز ديدم كه اين كودك با حسين بازي مي كرد و خاك از زير پاي حسين برمي گرفت و بر چهره و چشمان خويش مي ماليد پس من او را دوست مي دارم براي اينكه او حسين مرا دوست مي دارد».

پيامبر اكرم سپس فرمود:«و جبرئيل به من خبر داد كه او در عاشورا از انصار و ياران


فرزندم حسين خواهد گرديد» [2] .


پاورقي

[1] لهوف، ص 89. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 9.

[2] بحارالانوار به نقل ازکتاب هفتاد و دو تن و يک تن، ج 5، ص 250.