بازگشت

سخني با عمر سعد


«اَيْ عُمَرْ اَتَزْعَمُ اَنَّكَ تَقْتُلُني وَيُوَلِّيكَ الدَّعِيُّ بِلادَ الرَّي وَجُرْجانَ وَاللَّه لا تَتَهَنَّأُ بِذلِكَ عَهْدٌ


مَعْهُودٌ فَاصْنَع ما اَنْتَ صانِعٌ فَاِنَّكَ لا تَفْرَحُ بَعْدِي بِدُنْيا وَلاآخِرَةٍ وَكَاَنِّي بِرَأْسِكَ عَلي قَصَبَةٍ يَتَراماهُ الصِبيانُ بِالْكُوفَةِ وَيَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَيْنَهُمْ» [1] .

ترجمه و توضيح لغات

وَلّي، تَوْلِيَةً: سرپرستي امري را به عهده كسي قرار دادن. تَتَهَنَّا (از هَنَأَ): گوارا بودن. قَصَبه: ني. تَرامي: سنگباران كردن. غَرَض: هدف.

ترجمه و توضيح

امام عليه السلام پس از سخنراني دوم، عمرسعد را خواست و او با اينكه از اين ملاقات اكراه داشت و نمي خواست با آن حضرت مواجه گردد بالأخره به جلو آمد و حسين بن علي عليهما السلام براي آخرين بار با وي اتمام حجت نمود و خطر و عواقب وخيم اقدام و تصميم او را در باره جنگ با آن حضرت بدو تذكر داد و چنين فرمود:

«اَتَزْعَمُ اَنَّكَ تَقْتُلُني...؛ تو خيال مي كني با كشتن من و به وسيله ريختن خون من به يك جايزه بزرگ و ارزنده! و به استانداري ري و گرگان نايل خواهي گرديد؟ نه، به خدا سوگند! چنين رياستي به تو گوارا نخواهد شد و اين، پيماني است محكم و پيش بيني شده، اينك آنچه از دستت بيايد انجام بده كه پس از من نه در دنيا و نه در آخرت روي خوش و راحتي نخواهي ديد و در هر دو جهان معذب و مورد خشم خدا و خلق خدا خواهي گرديد و چندان دور نيست آن روزي كه سر بريده تو را در همين شهر كوفه بر بالاي ني بزنند و كودكان اين شهر سر تو را اسباب بازي قرار دهند و سنگبارانش كنند».

عمرسعد با شنيدن سخنان امام بدون اينكه جوابي داده باشد، از آن حضرت روي برگرداند و با قيافه خشمگين، خود را به صف سپاهيان رسانيد.


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 8. مقتل عوالم، ص 84.