بازگشت

دومين سخنراني در روز عاشورا


«... وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلي وَاِنَّما اَدْعُوكُمْ اِلي سَبيلِ الرَّشادِ فَمَنْ اَطاعَنِي كانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَمَنْ عَصانِي كانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَكُلُّكُمْ عاصٍ لاَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ


لِقَوْلي قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَمُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرام فَطَبعَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ اَلا تَنْصِتُونَ اَلا تَسْمَعُونَ؟

... تَبّاً لَكُمْ اَيَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً اَفَحينَ اسْتَصبرَ خْتُمُونا وَلِهينَ مُتَحَيِّرِينَ فَأصْرَخْناكُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سَيْفاً في رِقابِنا وَحَشَشْتُمْ عَلَيْنا نارَ الْفِتَنِ الَّتي جَناها عَدُوُّكُمْ وَعَدُوُّنا فَاَصْبَحْتُمْ اِلْباً عَلي اَوْلِيائِكُمْ وَيَداً عَلَيْهِمْ لاعْدائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ اَفْشَوهُ فِيْكُمْ وَلا اَمَلَ - اَصْبَحَ لَكُمْ فيهِمْ اِلاَّ الْحَرامَ - مِنَ الدُّنْيا اَنالُوكُمْ وَخَسِيسَ عَيْشٍ طَمِعْتُمْ فيهِ مِنْ حَدَثٍ كانَ مِنّا وَلا رَأْيٍ تَفيلٍ لَنا مَهْلاً لَكُمُ الْوَيْلاتُ اِذْكَرِهْتُمُونا وَتَرَكْتُمُونا فَتَجَهَّزْتُمْ وَالسَّيْفُ لَمْ يُشْهَرْ وَالجأْشُ طامِنٌ وَالرَّأْيُ لَمْ يُسْتَصْحَفْ وَلكِنْ اَسْرَعْتُمْ عَلَيْنا كَطَيْرَةِ الدّباءِ وَتَداعَيْتُمْ اِلَيْنا كَتَداعِي الْفِراشِ فَقُبْحاً لَكُمْ فَاِنَّما اَنْتُمْ مِنْ طَواغِيتِ الاُمَّةِ وَشِذاذِ اْلاَحْزابِ وَنَبَذَةِ الْكِتابِ وَنَفَثَةِ الشَّيْطانِ وَعُصْبَةِ الاثامِ وَمُحَرِّفي الْكِتابِ وَمُطْفِيِ السُّنَنِ وَقَتَلَةِ اَوْلادِ الاَنْبِياء وَمُبيري عِتْرَةِ الأوْصِياءِ ومُلْحِقي الْعِهارِ بِالنَّسَبِ وَمُوذي الْمُؤْمِنينَ وَصُراخِ أئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِين جَعلواالْقُرآن عِضينَ» [1] .

ترجمه و توضيح لغات

وَيْلَكُمْ: واي بر شما. تَنْصِتُوا (از نَصَتَ): ساكت شد، گوش فرا داد. اِنْخَزَلَ: آهسته و لاك پشت وار رفت.مَلاََ: پر شده است. طَبَعَ: مهر زده است. تَرَحَ (به فتح راء بر وزن شَرَف): حزن و اندوه. اِسْتَصْرَخَ: كمك خواست. ولَهين (از وَلَهَ): كثرت شوق و علاقه. اَصْرَخَهُ: به فرياد وي رسيد. مُؤَدّينَ (از ادي تادية): آماده شدن. مُسْتَعَدّين (ازاستعداد): تاختن اسب، كنايه است از سرعت و عجله. سَلَلْتُمْ (از سلَّ): كشيدن شمشير. حَشَشْتُم (از حَشّ): روشن كردن و شعله ور كردن آتش. جَني: جمع كردن و آماده ساختن. اِلْب (با كسر اول): نيرو، پشتوانه. خَسيس: پست و كم ارزش. تَفَيل (بر وزن كفيل): ناصواب و ناروا. مَهْلاً: آهسته. وَيْلاتَ (جمع وَيْلَة): بلا و گرفتاري. لم يشهر(مجهول از شهره): شمشير كشيدن. جَأش: قلب، سينه... طامِن: آرام. اِسْتِصْحافِ: تغيير يافتن. طَيْرَةِ الدَّباءِ طَيْرَة بناء مَرَّة است از طار يَطيرُ: پرواز كرد. دَباء بفتح اول: نوعي از ملخ. تَداعُوا عَلَيْهِ:از روي دشمني بر ضد او اجتماع كردند. طَواغيت (جمع طاغوت): سركش. شذاذ: افراد بي رگ


و ريشه. نَبَذَه (جمع نابذ): ترك كنندگان. نَفَثَه: اخلاط سر وسينه كه به بيرون انداخته شود. اِثْم: گناه وخيانت. مطفي ء (اسم فاعل از اطفاء) خاموش كردن. مُبير: هلاك كننده. صراخ: فرياد.

ترجمه و توضيح

خوارزمي مي گويد: دومين سخنراني امام عليه السلام در روز عاشورا و در سرزمين كربلا بدين صورت بود: پس از آنكه هردو سپاه كاملاً آماده گرديد و پرچمهاي عمرسعد برافراشته شد و صداي طبل و شيپورشان طنين افكند و سپاه دشمن از هرطرف دور خيمه هاي حسين بن علي را فرا گرفته و مانند حلقه انگشتري در ميان خويش گرفتند، حسين بن علي عليهما السلام ازميان لشكر خويش بيرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وي گوش فرا دهند ولي آنها همچنان سروصدا و هلهله مي نمودند كه حسين بن علي عليهما السلام بااين جملات به آرامش و سكوتشان دعوت نمود:«وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلي...؛ واي بر شما! چرا گوش فرانمي دهيد تا گفتارم را - كه شما را به رشد و سعادت فرامي خوانم - بشنويد هركس از من پيروي كند خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصيان و مخالفت ورزد از هلاك شدگان است و همه شما عصيان و سركشي نموده و با دستور من مخالفت مي كنيد كه به گفتارم گوش فرانمي دهيد. آري، در اثر هداياي حرامي كه به دست شما رسيده و در اثر غذاهاي حرام و لقمه هاي غيرمشروعي كه شكمهاي شما از آن انباشته شده، خدا اين چنين بر دلهاي شما مهر زده است، واي بر شما! آيا ساكت نمي شويد؟».

چون سخن امام عليه السلام بدينجا رسيد لشكريان عمرسعد همديگر را ملامت نمودند كه چرا سكوت نمي كنند و همديگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. چون سكوت بر صفوف دشمن حاكم گرديد امام عليه السلام در ادامه سخنانش چنين فرمود:«تَبّاً لَكُمْ اَيَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً...؛ اي مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتياق فراوان ما را به ياري خود خوانديد و آنگاه كه به فرياد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوي شما شتافتيم، شمشيرهايي را كه از خود ما بود بر عليه ما به كار گرفتيد و آتش فتنه اي را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد، به حمايت و


پشتيباني دشمنانتان و بر عليه پيشوايانتان بپا خاستيد، بدون اينكه اين دشمنان قدم عدل و دادي به نفع شما بردارند و يا اميد خيري در آنان داشته باشيد مگر طعمه حرامي از دنيا كه به شما رسانيده اند و مختصر عيش و زندگي ذلتباري كه چشم طمع به آن دوخته ايد.

قدري آرام! واي بر شما! كه روي از ما برتافتيد و از ياري ما سرباز زديد بدون اينكه خطايي از ما سرزده باشد و يا رأي و عقيده نادرستي از ما مشاهده كنيد آنگاه كه تيغها در غلاف و دلها آرام و رأيها استوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوي ما روي آورديد و چون پروانه از هرسو فروريختيد، رويتان سياه كه شما از سركشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستيد كه قرآن را پشت سر انداخته ايد، از دماغ شيطان در افتاده ايد، از گروه جنايتكاران و تحريف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن مي باشيد كه فرزندان پيامبران را مي كشيد و نسل اوصيا را از بين مي بريد. شما از لاحق كنندگان زنازادگان به نسب و اذيت كنندگان مؤمنان و فريادرس پيشواي استهزاگران مي باشيد كه قرآن را مورد استهزا و مسخره خويش قرار مي دهند».

امام عليه السلام در ادامه سخنانش مطالب ديگري را بيان فرموده كه در بخش دوم اين خطبه ملاحظه مي فرماييد.

«... وَاَنْتُمُ ابْنَ حَرْبٍ وَأشْياعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَاِيّانا تَخذُلُونَ اَجَلْ وَاللَّهِ اَلْخَذْلُ فيكُمْ مَعْرُوف وَشَجَتْ عَلَيْهِ عُروُقُكُمْ وَتَوارَثَتْهُ اُصُوَلُكُمْ وَفُرُوعُكُمْ وَنَبَتَتْ عَلَيْهِ قُلُوبُكُمْ وَغَشِيَتْ بِهِ صُدُورُكُمْ فَكُنْتُمْ اَخْبَثَ شَجَرَةٍ شَجيً لِلنَّاظِرِ وَاُكْلَةً لِلْغاصِبِ اَلا لَعْنَةُاللَّه عَلَي النّاكِثينَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ الايمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً فَانْتُمْ وَاللَّهِ هُمْ أَلا اِنَّ الدَّعِيَّ بْنَ الدَّعِيِّ قَدْرَكَزَبَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة يَاْبي اللَّهُ لَنا ذلِكَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَانوفٌ حَمِيَّةٌ وَنُفُوسٌ اَبِيَّةٌ مِنْ اَن تُؤْثرَ طاعَةَ اللّئام عُلي مَصارِع الْكِرامِ ألا اِنِّي قَدْ أعْذَرْتُ وَأنْذَرْتُ ألا اِنِّي زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسْرَة عَلي قِلَّهِ الْعَدَدِ وَخِذْلانِ النّاصِرِ.



فَإنْ نَهْزِمْ فَهَزّامُونَ قِدْماً

وَاِن نُهْزَمْ فَغَيْر مُهَزَّمينا



وَما اِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلكِنْ

مَنايانا وَدَوْلَةُ آخَرينا



فَقُلْ لِلشَّا مِتينَ بِنا اَفِيقُوا

سَيَلْقَي الشامِتُونَ كَما لَقِينا



اِذا مَاالْمُوْتَ رَفَعَ عَنْ اُناسٍ

بِكَلْكَلِهِ اَناخَ بِآخَرِينا



اَما وَاللَّه لا تَلْبَثُونَ بَعدَها اِلاّكَريثَما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّي تَدُورَبِكُمْ دَوْرَ الرَّحي وَتَقْلَقَ بِكُمْ


قَلَقَ الِْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ اِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدّي رَسُولِ اللَّه فَاجْمِعُوا أمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لايَكُنْ أمرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اْقضُوا اِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونِ اِنّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبّي وَرَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبِّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.

... أَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَالسَّماءِ وَابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِني يُوسُفَ وَسَلِّط عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيف يَسْقيهِمْ كَأساً مُصَبَّرَةً فَلا يَدَعُ فيهم اَحَداً قَتْلَةً بَقَتْلَةٍ وَضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لي وَلاَوْليائي وَلأهْلِ بَيْتي وَأشْياعِي مِنْهُمْ فَاِنَّهُمْ كَذَّبُونا وَخَذَلُونا وَاَنْتَ رَبُّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَاَليْكَ الْمَصيرُ» [2] .

ترجمه و توضيح لغات

اِبْنُ حَرْبٍ: عبارت است از يزيد بن معاويه زيرانام جد وي (پدر ابوسفيان) «حَرْب» مي باشد. اَشْياع: پيروان. تَعْتَمِدُونَ (از اعتماد): تكيه كردن، پشتيباني نمودن. تَخْذُلُونَ:(از خَذَل): دست از ياري كشيدن. شَجَتْ عَلَيْه عُرُوقكُمْ: شَجاهُ شَجوَاً: او را برانگيخت. عُروق: جمع عِرْق: رگ و ريشه. أَصْل: ريشه. فرع. شاخه. غَشِيَ وَغِشْوَ: مشغول كرد، زيرپرده قرار داد. شَجيً: استخوان و مانند آن كه در گلو گير كند. ناطِر و ناطُور: باغبان. اُكُلَه (به ضم اول و دوم): لقمه، ميوه شيرين و خوشايند. ناكِثين: بيعت شكنان. اَيمان: جمع يمين: پيمان. دَعِي (پسر خوانده) آنكه در نسبش متهم باشد فرومايه. رَكَزَالرُّمْح: نيزه را بر زمين زد، ثابت و پابرجا گردانيد، چيزي را در محلي قرار داد. سِلَّه: شمشير. حُجُور: جمع حِجْر (با حركات سه گانه حاء): دامن، آغوش. أنوف:(جمع اَنْف): بيني،دماغ، كنايه است از مغز. حَمِيّه: (مؤنث حَمي): كسي كه زير بار ظلم نمي رود. نُفُوس (جمع نَفْس به سكون فاء): روح، اراده، همت. اَبّي (به فتح الف و كسر باء و تشديد ياء): تسليم ناپذير. تُؤْثِرُ (از ايثار): برگزيدن چيزي بر چيز ديگر. مَصارع (جمع مَصْرَع): قتلگاه. كِرام (جمع كريم): شخص بلندنظر، بخشنده. اعذار: عذرآوردن، اتمام حجت. زحْف: حركت نمودن كه توأم با هدف باشد. اُسْرَة: افراد خانواده. هَزْم:


شكست دادن به دشمن. نَهْزِمُ: در مصرع اول به صورت معلوم و در مصرع دوم به صورت مجهول مي باشد و مُهَزَّم در همين مصرع دوم به صورت اسم مفعول است. طِبّ: خوي، عادت. مَنايا: حوادث. اِفاقَه: به هوش آمدن، آگاه شدن. كَلْكَل: گلّه شتر. اِناخَه: خواباندن شتر. ريث: مدت، زمان. رَحَي: آسياب. قَلَقْ: اضطراب، ناآرامي، غمَّه: كار مبهم. ناصِيَة: موي پيشاني. اخذ ناصيه: كنايه از ذلت طرف است. سنين (جمع سنه): سال قحطي. مُصَبَّرَ: تلخ شديد.

ترجمه و توضيح

«و شما اينك به ابن حرب و پيروانش اتكا و اعتماد نموده و دست از ياري ما برمي داريد بلي به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست كه رگ و ريشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن رابه ارث برده و دلهايتان با اين عادت نكوهيده رشد نموده و سينه هايتان باآن مملو گرديده است شما به آن ميوه نامباركي مي مانيد كه در گلوي باغبان رنجديده اش گير كند و در كام سارق ستمگرش شيرين و لذتبخش باشد، لعنت خدا بر پيمان شكنان كه پيمان خويش را پس از تأكيد و محكم ساختن آن مي شكنند و شما خدا را بر پيمانهاي خود كفيل و ضامن قرار داده بوديد و به خدا سوگند! كه همان پيمان شكنان هستيد، آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه، مرا در بين دو راهي شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم؛ زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از اينكه ما ذلت را بپذيريم ابا دارند و دامنهاي پاك مادران و مغزهاي باغيرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمي دارند كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه كرام و نيك منشان مقدم بداريم. آگاه باشيد كه من با اين گروه كم و با قلت ياران و پشت كردن كمك دهندگان، بر جهاد آماده ام».

آنگاه امام عليه السلام اين اشعار را خواند:

«اگر ما بر دشمن پيروز گرديم در گذشته هم پيروزمند بوده ايم و اگر شكست بخوريم باز هم شكست از آن ما و ترس از شؤون ما نيست ولي اينك حوادثي به ما رخ داده و سودي ظاهراً به ديگران رسيده است.


شماتت كنندگان ما را بگو بيدار باشيد كه آنان نيز مثل ما با شماتت كنندگان مواجه خواهند گرديد كه مرگ هروقت شتر خويش را از كنار دري بلند كرد، در كنار درب ديگري خواهد خواباند».

آنگاه فرمود:«آگاه باشيد! به خدا سوگند. پس از اين جنگ به شما مهلت داده نمي شود كه سوار بر مركب مراد خويش گرديد مگر همان اندازه كه سواركار بر اسب خويش سوار است تا اينكه آسياب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسياب مضطربتان گرداند و اين، عهد و پيماني است كه پدرم علي عليه السلام از جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بازگو نموده است پس با همفكران خود دست به هم بدهيد و تصميم باطل خود را پس از آنكه امر بر شما روشن گرديد، درباره من اجرا كنيد و مهلتم ندهيد، من بر خدا كه پروردگار من و شما است توكل مي كنم كه اختيار هر جنبنده اي در يد قدرت اوست و خداي من بر صراط مستقيم است».

سپس آن حضرت دستهاي خود را به سوي آسمان برداشت و لشكريان عمرسعد را اين چنين نفرين نمود:«خدايا! قطرات باران را از آنان قطع كن و سالهايي (سختي) مانند سالهاي يوسف بر آنان بفرست و غلام ثقفي را بر آنان مسلط گردان تا با كاسه تلخ ذلت، سيرابشان سازد و كسي را در ميانشان بدون مجازات نگذارد، در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پيروانم را بگيرد؛ زيرا اينان ما را تكذيب نمودند و در مقابل دشمن دست از ياري ما برداشتند و توئي پروردگار ما، به تو توكل كرده ايم و برگشت ما به سوي تو است».


پاورقي

[1] قسمتي‏ازاين بخش در تحف‏العقول به عنوان نامه‏اي ازآن حضرت به سوي مردم کوفه نقل شده است.

[2] اين خطبه با اختلاف مختصر در متن آن در تحف‏العقول، ص 171. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7 و 8. لهوف و مقتل عوالم و تذکرةالخواص آمده است ولي ما در نقل خود به متن مقتل خوارزمي استناد نموديم.