بازگشت

آخرين آزمايش


حسين بن علي عليهما السلام كه در طول راه از مدينه تا كربلا و در مواقع مختلف، شهادت خويش را اعلان نموده بود و براي يارانش اجازه مرخصي داده و بيعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و براي آخرين بار نيز اين موضوع را با صراحت مطرح نمود كه «قَدْ قَرُبَ الْمَوْعِدُ» هنگام شهادت فرا رسيده است و من بيعت خود را از شما برداشتم، از اين تاريكي شب استفاده كنيد و راه شهر و ديار خويش را پيش بگيريد.

و اين پيشنهاد در واقع آخرين آزمايش بود از سوي حسين بن علي عليهما السلام و نتيجه اين آزمايش، عكس العمل ياران آن حضرت بود كه هريك با بيان خاص وفاداري خود را نسبت به آن حضرت و استقامت و پايداري خويش را تا آخرين قطره خون اعلان داشتند و بدين گونه از اين آزمايش روسفيد و سرافراز بيرون آمدند.

و اينك پاسخ چند تن از اين ياران باوفا و اهل بيت صديق و باصفا:

1 - اولين كسي كه پس از سخنراني امام عليه السلام لب به سخن گشود برادرش عباس بن


علي عليه السلام بود او چنين گفت:«لا اَرَانا اللَّه ذلِكَ اَبَداً؛ خدا چنين روزي را نياورد كه ما تو را بگذاريم و به سوي شهر خود برگرديم».

2 - و سپس ساير افراد بني هاشم در تعقيب گفتار حضرت ابوالفضل و در همين زمينه سخناني گفتند كه امام نگاهي به فرزندان عقيل كرد و چنين گفت:«حَسْبُكُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ اِذْهَبُوا قَدْ اَذِنْتُ لَكُم؛ كشته شدن مسلم براي شما بس است، من به شما اجازه دادم برويد».

آنان در پاسخ امام چنين گفتند: در اين صورت اگر از ما سؤال شود كه چرا دست از مولا و پيشواي خود برداشتيد چه بگوييم؟ نه، به خدا سوگند! هيچگاه چنين كاري را انجام نخواهيم داد بلكه ثروت و جان و فرزندانمان را فداي راه تو كرده و تا آخرين مرحله در ركاب تو جنگ خواهيم كرد.

3 - يكي ديگر از اين سخنگويان، «مسلم بن عوسجه» بود كه چنين گفت: ما چگونه دست از ياري تو برداريم؟ در اين صورت در پيشگاه خدا چه عذري خواهيم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمي گردم تا با نيزه خود سينه دشمنان تو را بشكافم و تا شمشير در دست من است با آنان بجنگم و اگر هيچ سلاحي نداشتم با سنگ و كلوخ به جنگشان مي روم تا جان به جان آفرين تسليم كنم.

4 - و يكي ديگر از ياران آن حضرت «سعد بن عبداللَّه» بود كه چنين گفت: به خدا سوگند! ما دست از ياري تو برنمي داريم تا در پيشگاه خداوند ثابت كنيم كه حق پيامبر را درباره تو مراعات نموديم، به خدا سوگند! اگر بدانم كه هفتاد مرتبه كشته مي شوم و بدنم را آتش زده و خاكسترم را زنده مي كنند باز هم هرگز دست از ياري تو برنمي دارم و پس از هر بار زنده شدن به ياريت مي شتابم در صورتي كه مي دانم اين مرگ يك بار بيش نيست و پس از آن نعمت بي پايان خداست.

5 - «زهير بن قين» چنين گفت: يابن رسول اللَّه! به خدا سوگند! دوست داشتم كه در راه حمايت تو هزار بار كشته، باز زنده و دوباره كشته شوم و باز آرزو داشتم كه با كشته شدن من، تو و يا يكي از اين جوانان بني هاشم از مرگ نجات مي يافتند.

6 - در همين ساعتها كه خبر اسارت فرزند محمد بن بشير حضرمي (يكي از ياران آن حضرت) به وي رسيده بود، امام به او فرمود تو آزادي برو و در آزادي فرزندت


تلاش بكن.

محمد بن بشير گفت: به خدا سوگند! من ابداً دست از تو برنمي دارم! و اين جمله را نيز اضافه نمود كه: درندگان بيابانها مرا قطعه قطعه كنند و طعمه خويش قرار دهند اگر دست از تو بردارم.

امام چند قطعه لباس قيمتي بدو داد تا در اختيار كساني كه مي توانند در آزادي فرزندش تلاش كنند قرار دهد [1] .

آنگاه كه حسين بن علي عليهما السلام اين عكس العمل متقابل را از افراد بني هاشم و صحابه و يارانش ديد و آن كلمات و جملاتي كه دليل بر آگاهي و احساس مسؤوليت و وفاداري آنان نسبت به مقام امامت است به سمع آن حضرت رسيد، در ضمن اينكه آنها را با اين جمله دعا مي نمود «جزاكُمُ اللَّهُ خيراً» خدا به همه شما پاداش نيك عنايت كند. به طور قاطعانه و صريح چنين فرمود:«اِنِّي غَداً اُقْتَلُ وَكُلّكُمْ تُقْتَلُونَ...؛ من فردا كشته خواهم شد و همه شما و حتي قاسم و عبداللَّه شيرخوار نيز با من كشته خواهند شد».

همه ياران آن حضرت با شنيدن اين بيان يكصدا چنين گفتند: مانيز به خداي بزرگ سپاسگزاريم كه به وسيله ياري تو به ما كرامت و با كشته شدن در ركاب تو بر ما عزت و شرافت بخشيد، اي فرزند پيامبر! آيا ما نبايد خشنود باشيم از اينكه در بهشت با تو هستيم؟

و طبق نقل خرائج راوندي امام پرده را از جلو چشم آنان كنار زد و يكايك آنان محل خود و نعمتهايي كه در بهشت برايشان مهيا شده است مشاهده نمودند [2] .


پاورقي

[1] اين پاسخهاي ششگانه در طبري، ج 7، ص 322. کامل، ج 3،ص 285. ارشاد مفيد، ص 321. اعلام الوري، ص 235. لهوف، ص 81. و مقتل خوارزمي، ج 1، ص 247 آمده است.

[2] به نقل از مقتل مقرم، ص 258.