بازگشت

گفتار امام در عصر تاسوعا


«اِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فِي الْمَنامِ فَقالَ لِي: اِنَّكَ صائِرٌ اِلَيْنا عَنْ قَريبٍ... اِرْكَبْ بِنَفْسِي اَنْتَ يا اَخِي حَتّي تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ ما لَكُمْ وَما بَدَأَ لَكُمْ وَتَسْأَلُهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ... اِرْجِعْ اِلَيْهِمْ فَاِنْ اسْتَطَعْتَ اَنْ تُؤَخِّرَهُمْ اِلي غُدْوَةٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ نُصَلِّي لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَنَدْعُوهُ وَنَسْتَغْفِرَهُ فَهُو يَعلَمُ اَنِّي اُحِبُّ الصَّلوةَ وَتِلاوَةَ كِتابِهِ وَكَثْرَةَ الدُّعاءِ وَاْلإسْتِغْفارِ» [1] .

ترجمه و توضيح لغات

صائرٌ (از صارَ يَصُورُ): برگرديد، مي گويند: صارَ وَجْهُهُ اِلَيَّ: صورتش را به سوي من برگرداند. غُدْوَةَ: اول صبح. عَشِيَّة: شب هنگام.

ترجمه و توضيح

بنا به نقل طبري عصر پنجشنبه نهم محرم عمرسعد فرمان حمله داد و لشكر به حركت درآمد امام عليه السلام در آن ساعت در بيرون خيمه به شمشيرش تكيه نموده خواب خفيفي بر چشمانش مستولي شد.

و چون زينب كبري عليها السلام سروصداي لشكر عمرسعد را شنيد و جنب و جوش آنها را ديد به نزد امام آمد و عرضه داشت: برادر! اينك دشمن به خيمه ها نزديك شده است.


امام عليه السلام سربرداشت و اوّل اين جمله را گفت:«اِنِّي رَأيْتُ رَسُولَ اللَّه...؛ اينك جدم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود: فرزندم به زودي به نزد ما خواهي آمد».

سپس برادرش ابوالفضل عليه السلام را خطاب كرد و چنين گفت: جانم به قربانت! سوار شو و با اينها ملاقات كن و انگيزه و هدف آنان را بپرس.

طبق فرمان امام عليه السلام حضرت ابوالفضل با بيست تن كه زهير بن قين و حبيب بن مظاهر نيز در ميان آنان ديده مي شد به سوي دشمن حركت نموده و در مقابل آنان قرار گرفت و انگيزه حركتشان را سؤال نمود.

لشكريان عمرسعد در جواب او گفتند: اينك از سوي امير (ابن زياد) حكم تازه اي رسيده است كه بايد شما بيعت كنيد و الا همين الآن وارد جنگ خواهيم گرديد.

حضرت ابوالفضل به سوي امام برگشت و پيشنهاد آنان را به عرض آن حضرت رسانيد.

امام در پاسخ وي چنين فرمود:«به سوي آنان بازگرد و اگر توانستي همين امشب را مهلت بگير و جنگ را به فردا موكول بكن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم؛ زيرا خدا مي داند كه من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم».

ابوالفضل عليه السلام برگشت و تقاضاي مهلت يكشبه نمود. عمرسعد چون در قبول اين پيشنهاد مردد بود موضوع را با فرماندهان لشكر مطرح و نظر آنان را جويا گرديد.

يكي از فرماندهان به نام «عمروبن حجاج» گفت: سبحان اللَّه! اگر اينها از ترك و ديلم بودند و چنين مهلتي را از تو درخواست مي كردند بايستي به آنان جواب مثبت مي دادي «در صورتي كه اينها فرزندان پيامبر هستند».

«قيس بن اشعث» يكي ديگر از فرماندهان گفت: به عقيده من هم بايد به اين درخواست حسين جواب مثبت داد؛ زيرا اين درخواست وي نه براي عقب نشيني آنها از جبهه و نه براي تجديد نظر است بلكه به خدا سوگند! فردا اينها پيش از تو به جنگ شروع خواهند نمود.

عمرسعد گفت: اگر چنين است پس چرا شب را به آنان مهلت بدهيم؟

به هرحال، پس از گفتگوي زياد پاسخ عمرسعد به حضرت ابوالفضل عليه السلام اين بود:


ما امشب را به شما مهلت مي دهيم اگر تسليم شديد و به فرمان امير گردن نهاديد به نزد او مي بريم و اگر امتناع كرديد ما هم شما را به حال خود باقي نخواهيم گذاشت و جنگ است كه سرنوشت شما را تعيين خواهد نمود.

و بدينگونه با درخواست امام عليه السلام موافقت گرديد و شب عاشورا به وي مهلت داده شد.


پاورقي

[1] انساب‏الاشراف، ج 3، ص 185. طبري، ج 7، ص 319 و 320. کامل، ج 3، ص 285. ارشاد، ص 240.