بازگشت

نمونه ديگر از يك حرمان بزرگ


اگر «عبيداللَّه بن حر» آن هماي سعادت را كه بر خيمه اش نشسته بود به رايگان از دست داد و از ياري امام و نيل به شهادت كه نجات و خوشبختي او را تضمين مي نمود استقبال نكرد و تا آخر عمر بر اين اشتباه بزرگ اشك حسرت ريخت،شعر سرود، آه كشيد و... تاريخ عاشورا در اين كم سعادتي و حرمان بزرگ «عمروبن قيس» را نمونه اي بارزتر و مصداقي كاملتر از «عبيداللَّه» معرفي مي كند؛ زيرا به طوري كه در فراز گذشته تذكر داده شد زندگي چند روزه «عبيداللَّه» او را آن چنان شيفته خود كرده بود كه در مرحله نخست با ردّ موعظه و نصيحت امام خود را به كنار كشيد و با بيان اين جمله «به خدا سوگندت مي دهم كه از اين پيشنهاد معافم بداري كه از مرگ سخت گريزانم» يكباره از قبول مسؤوليت شانه خالي نمود.

ولي «عمروبن قيس» پس از اعتذار مجدّداً تحت تأثير موعظه و سخنان حسين بن علي عليهما السلام قرار گرفت و با شنيدن «اِنْطَلِقا فَلا تَسْمَعا لي واعِيَةً» از پسر عمويش «مالك بن نضر ارحبي» مفارقت كرد و به ياران امام عليه السلام پيوست امّا با آن حضرت شرط نمود كه من تا آنجا از تو دفاع خواهم كرد كه دفاع من به حال شما مفيد و در سرنوشت پيروزي شما مؤثر باشد و در غير اين صورت در مفارقت و جدائي از شما آزاد خواهم بود، امام هم اين بيعت مشروط را از وي پذيرفت و «عمروبن قيس» در آخرين ساعات زندگي امام عليه السلام و به هنگامي كه صداي استغاثه آن حضرت را مي شنيد و ياران باوفايش يكي پس از ديگري به خاك و خون مي غلتيدند بر اسب تندرو خويش سوار شده و فرار را برقرار ترجيح داد و در چنين شرايطي امام عليه السلام را ترك نمود و درست در دقايقي كه مي رفت به


صفوف شهيدان لاحق شود، اين فيض عظيم و اين سعادت بزرگ و خوشبختي ابدي را از دست داد.

طبري [1] مشروح اين ملاقات [2] و جريان مفارقت او را از زبان خودش نقل نموده است و خلاصه اش اين است: من در روز عاشورا چون متوجّه شدم كه لشكريان كوفه بر پي كردن اسبهاي ياران حسين بن علي عليهما السلام همّت گماشته اند اسب خود را در زير يكي از خيمه هاي خالي بستم و پياده به دشمن تاختم و دو نفر از آنان را به هلاكت رسانده و دست سوّمي را قطع نمودم: حسين بن علي عليهما السلام مكرّر مي فرمود: «الا تشل لايقطع اللَّه يدك جزاك اللَّه...؛ دستت درد نكند خدا از خاندان پيامبر جزاي خيرت دهد».

«عمروبن قيس» اضافه مي كند: وقتي ديدم همه ياران حسين بن علي بجز سويد بن عمرو و بشر حضرمي به شهادت رسيدند به خدمت آن حضرت آمده و عرضه داشتم: يابن رسول اللَّه! مي داني كه در ميان من و شما شرطي بود، حضرت فرمود راست


مي گويي ولي چگونه مي تواني از اين معركه جان سالم ببري؟ اگر توانايي آن را داري در رفتن آزادي.

عمروبن قيس مي گويد: امام چون اذن مرخّصي داد و بيعت را از من برداشت اسب خود را از درون خيمه بيرون كشيدم و سوار شدم و تازيانه بر آن زدم و از گوشه اي صفوف دشمن را باز كرده به حركت سريع خود ادامه دادم ولي پانزده نفر از افراد دشمن مرا تعقيب كردند در نزديكي «شفيه» كه روستايي است در كنار فرات به من نزديك شدند چون برگشتم سه تن از آنان مرا شناختند و به ياران خود گفتند تا از تعقيب من منصرف شدند و بدين گونه از مرگ حتمي نجات يافتم.


پاورقي

[1] در عقاب‏الأعمال مرحوم صدوق و رجال کشي و رجال خوئي که متن روايت را نقل نموده‏اند و در بعضي از کتب رجال نام وي «عمروبن قيس شرقي» آمده است ولي در طبري، ج 6، ص 238 تا 255 در موارد متعدّد «ضحّاک بن عبداللَّه شرقي» عنوان شده است. وظاهر گفتار رجال شناسان و عنوان طبري اين است که «عمرو» و «ضحّاک» هردو، شخص مستقل و جداگانه هستند و با هم سفر جداگانه و در دو نقطه مختلف به حضور امام - عليه‏السلام - رسيده‏اند ولي کيفيّت گفتار امام - عليه‏السلام - و همچنين اعتذار آنان يک نوع بوده است و آن که تا عاشورا به همراه امام - عليه‏السلام - بوده و صحنه جنگ را ترک نموده است همان «ضحاک شرقي» است.

امّا به عقيده اين جانب و به دلايل متعدد، «عمروبن قيس شرقي» همان «ضحّاک شرقي» است و اين اختلاف در اسم و لقب و کنيه در ميان رُوات و رجال شناسان فراوان است و نمونه‏اي از آن را در صفحات آينده تحت عنوان «بررسي يک اشتباه تاريخي» ملاحظه خواهيد فرمود، مخصوصاً در مورد «ضحاک» يا «قيس شرقي» که به مناسبت اعراض وي از حسين بن علي - عليهماالسلام - و محسوب نشدنش از صحابه، رجال شناسان از تحقيق و بررسي بيوگرافي او اعراض نموده‏اند. به هر حال در صورت مستقل بودن «قيس و ضحّاک» اين «حرمان بزرگ» همانگونه که طبري نقل نموده است از آنِ «ضحّاک شرقي» خواهد بود که طبري علاوه بر جريان پيوستن وي به امام و مفارقتش از آن حضرت، جريانهاي متعددي از صحنه عاشورا و جنگ کربلا را به طريق ابومخنف از او نقل نموده است.

[2] و خلاصه آن را ما نقل نموديم.