بازگشت

در منزل بيضه


«اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قالَ مَنْ رَاي سُلْطاناً جائراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللَّه ناكِثاً عَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّه يَعْمَلُ في عِبادِاللَّه بالإثْمِ وَالْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ كانَ حَقّاً عَلَي اللَّه اَنْ يُدْخِلهُ مَدْخَلَهُ اَلا وَانَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزَمُوا طاعَةَ الشَّيْطانِ وَتَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَاَظْهَرُوا الْفَسادَ وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتأْثرُوا بِالْفَيْ ءِ وَاَحَلُّوا حَرامَ اللَّه وَحَرَّمُوا حَلالَهُ وَاَنَا اَحَقُّ مِمَّنْ غَيَّرَ وَقَدْ اَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَقَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ اِنَّكُمْ لا تُسَلِّمُوني وَلا تَخْذِلُوني فَاِنْ اَتْمَمْتُمْ عَلَيَّ بَيْعَتَكُمْ تُصِيبُوا رُشْدَكُمْ فَاَنَاالحسَينُ بْنُ عَلِيِّ وَابْنُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه نَفْسِي مَعَ اَنْفُسِكُمْ وَاَهْلِي مَعَ اَهْلِكُمْ وَلَكُمْ فِي اُسْوَةٌ وَانْ لَمْ تَفْعَلُوا وَنَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ وَخَلَّفْتُمْ بَيْعَتي مِنْ اَعْناقِكُمْ ماهِيَ لَكُمْ بِنُكْرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِأَبِي وَأَخِي وَابْنِ عَمِّي مُسْلِم فَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ فَحَظَّكُمْ اَخْطأْتمْ وَنَصيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ وَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ وَسَيُغْنِي اللَّهُ عَنْكُمْ وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحَمَةُاللَّه وَبَرَكاتُهُ» [1] .

ترجمه و توضيح لغات

نَكث عهد: پيمان شكني. مَدْخَل (به فتح ميم): محل دخول و منزلگاه و در اينجا


منظور از آن، عذابي است كه سلطان جائر بدان مبتلا خواهد گرديد. اِسْتِيثارِ: به خود اختصاص دادن. فَيْ ءِ: ثروت و حقوقي كه به خاندان پيامبر اختصاص دارد. اَحَقُّ: سزاوارتر. تُسَلِّمُوني (از سَلَّمَه): ترك نمودن. رشد: سعادت و خوشبختي. اُسْوَةٌ: الگو، پيشرو. نُكر: كار بي سابقه. مَغْرور: گول خورده.

ترجمه و توضيح

پس از حركت از منزل «شراف» هردو قافله به موازات و در نزديكي همديگر در حركت بودند در منازل و در محلهايي كه امكان آب و استراحت بيشتر بود هردو قافله با هم فرود مي آمدند و يكي از اين منازل منزل بيضه بود كه در آنجا فرصتي به امام دست داد تا باز هم با سپاهيان «حر» سخن بگويد و حقايقي را با آنان در ميان بگذارد و علت قيام و حركت و انگيزه مبارزه خويش را تشريح كند اينك ترجمه اين سخنراني: [2] .

«مردم! پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود هر مسلماني با سلطان زورگويي مواجه گردد كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهي را درهم مي شكند و با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت درآمده و در ميان بندگان خدا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمني در پيش مي گيرد ولي او در مقابل چنين سلطاني با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت ننمايد بر خداوند است كه اين فرد (ساكت) را به محل همان طغيانگر در آتش جهنم داخل كند.

مردم! آگاه باشيد اينان (بني اميه) اطاعت خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خود فرض نموده اند فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل نموده، في ء را (كه مختص به خاندان پيامبر است) به خود اختصاص داده اند. حلال و حرام و اوامر و نواهي خداوند را تغيير داده اند و من به رهبري جامعه مسلمانان از اين مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند شايسته ترم.

گذشته از اين حقايق، مضمون دعوتنامه هايي كه از شما به دست من رسيده و


پيكهايي كه از سوي شما به نزد من آمده اند اين بود كه شما با من بيعت كرده و پيمان بسته ايد كه مرا در مقابل دشمن تنها نگذاريد و دست از ياري من برنداريد اينك اگر بر اين پيمان خود باقي و وفادار باشيد به سعادت و ارزش انساني خود دست يافته ايد؛ زيرا من حسين فرزند دختر پيامبر و فرزند علي هستم كه وجود من با شما مسلمانان درهم آميخته و فرزندان و خانواده شما به حكم فرزندان و خانواده خود من هستند (در ميان من و مسلمانان جدايي نيست) كه شما بايد از من پيروي كنيد و مرا الگوي خود قرار دهيد.

و اگر با من پيمان شكني نموديد وبر بيعت خود باقي نمانديد به خدا سوگند اين عمل شما نيز بي سابقه نيست و تازگي ندارد كه با پدرم و برادرم و پسرعمويم مسلم نيز اين چينن رفتار نموديد و با آنان از در غدر و پيمان شكني درآمديد پس آن كس گول خورده است كه به حرف شما اعتماد كند و به پيمان شما مطمئن شود. شما مردماني هستيد كه در به دست آوردن نصيب اسلامي خود راه خطا پيموده و سهم خود را به رايگان از دست داده ايد و هركس پيمان شكني كند به ضرر خودش تمام خواهد گرديد و اميد است خداوند مرا از شما بي نياز سازد والسلام».


پاورقي

[1] طبري، ج 7، ص 300. کامل ابن‏اثير، ج 3، ص 280. مقتل خوارزمي، ج 1، ص 234. انساب‏الأشراف، ج 3، ص 171.

[2] خطيب خوارزمي مي‏گويد: امام اين مطالب را نه به صورت سخنراني بلکه به صورت نامه‏اي پس از ورود به کربلا به سران و افراد سرشناس کوفه فرستاده است. و به عقيده ما به مناسبت اهميت مطالب، احتمال دارد به هردو صورت بوده هم به صورت خطابه و هم به صورت کتبي و نامه.