بازگشت

در پاسخ حر


«اَفَبِا لْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي وَهَلْ يَعْدُو بِكُمُ الْخَطْبُ اَنْ تَقْتُلُوني وَسَأَقُولُ ما قالَ اَخُوالأوْسِ لإبنِ عَمِّهِ وَهُوَ يُرِيدُ نصْرَة رَسُولِ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم».



سَأَمْضي وَما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَي الْفَتي

اِذا ما نَوي حَقّاً وَجاهَدَ مُسْلِماً






وَآسا الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفْسِهِ

وَفارقَ مَثْبُوراً وَخالَفَ مُحْرماً



اُقدِّمُ نَفْسي لا اُريدُ بَقاءَها

لِتَلْقي خَمِيساً فِي الْهِياجِ عَرَمْرَماً



فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَذمَمْ وَاِنْ مِتُّ لَمْ اُلَمْ

كَفي لكَ ذُلاً اَنْ تَعِيش وَتُزْغَما [1] .



ترجمه و توضيح لغات

يَعْدُو بِكُم الْخَطْبُ اَنْ تَقْتُلُوني: عَدْو: سرعت. خَطْب: امر عظيم و خطرناك، اين جمله داراي مفهوم كنايي است يعني آيا از شما كاري بجز كشتن من ساخته است؟ اَوْس: نام قبيله اي است از اعراب مدينه. فارَق فِراقاً: دوري جستن. مثْبُور: مَطْرُود و ملعون كنايه از شخص كافر است. خَميس: لشكر؛ زيرا لشكر از پنج بخش تشكيل مي گردد. هِياج: جنگ. عَرَمْرَمْ (صفت است براي خَمِيس): شديد و لشكري بزرگ و قوي. عِشْتُ (از عاشَ عَيْشاً): زندگي كردن. لَم اُلَمْ (متكلم وحده مجهول از لام، يلوم): ناراحتي و درد و عذاب. تَرْغَم (از رَغِمَ): ذلت و خواري.

ترجمه و توضيح

به طوري كه در توضيح فراز قبلي اشاره نموديم در منزل «شراف» پس از آنكه سخنراني دوم امام به پايان رسيد و دعوتنامه هاي مردم كوفه را در اختيار حرّ و سپاهيانش قرار داد و حرّ همچنان اظهار بي اطلاعي مي نمود در ميان آن حضرت و حرّ درباره حركت امام عليه السلام گفتگو و جروبحث شد؛ زيرا امام عليه السلام مي خواست به حركت خود به سوي كوفه ادامه بدهد و حر تصميم گرفته بود طبق مأموريتي كه بر وي محول شده بود از حركت آن حضرت جلوگيري نمايد.

ولي چون حر ديد امام عليه السلام در تصميم خود قاطع است و به هيچ وجه حاضر نيست در مقابل مأموريت وي انعطاف ونرمش نشان بدهد، چنين گفت: حال كه شما تصميم به حركت گرفته ايد بهتر است مسيري را براي خود انتخاب كنيد كه نه به كوفه وارد شويد و نه به مدينه باز گرديد تامن از فرصت استفاده كنم و نامه اي صلح آميز به ابن زياد بنويسم


شايد خداوند مرا از درگيري با تو نجات بخشد.

حر اين جمله را نيز اضافه نمود:«اِنِّي اُذَكَركَ اللَّهَ في نَفْسِكَ فَاِنِّي اَشْهَدُ لئن قاتَلْتَ لَتُقْتَلنَّ؛ اين نكته را نيز يادآوري مي كنم و هشدارت مي دهم كه اگر دست به شمشير ببري و جنگي آغاز كني، صددرصد كشته خواهي شد».

و چون گفتار حر بدينجا رسيد و امام اين هشدار توأم با تهديد را از حر شنيد، در پاسخ وي چنين فرمود:«اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي وَهَلْ يَعْدُوبِكُمُ الْخَطْبُ اَنْ تَقْتُلُوني...؛ آيا مرا با مرگ مي ترساني و آيا بيش از كشتن من نيز كاري از شما ساخته است. من در پاسخ تو همان چند بيت را مي خوانم كه برادر مؤمن «اوسي» آنگاه كه مي خواست به ياري پيامبر بشتابد و در جنگ شركت كند به پسرعمويش كه مخالف حركت وي بود انشاد نمود و چنين گفت:

من به سوي مرگ خواهم رفت كه مرگ براي جوانمرد ننگ نيست آنگاه كه او معتقد به اسلام و هدفش حقّ باشد.

و بخواهد با ايثار جانش از مردان نيك حمايت و با جنايتكاران مخالفت نموده واز دشمني خدا دوري گزيند.

من جانم را در طبق اخلاص مي گذارم و دست از زندگي مي شويم تا در جنگي سخت با دشمني بس بزرگ مواجه شوم.

من اگر زنده بمانم پشيماني ندارم و نه اگر بميرم ناراحتي، ولي براي تو همين بس كه چنين زندگي ذلت بار و ننگيني را سپري كني».

حر با شنيدن اين پاسخ قطعي با خشم و ناراحتي، خود را كنار كشيد و از آن حضرت جدا گرديد.

در ادب الحسين مي گويد چون مفهوم اين اشعار مورد اعجاب و تحسين امام عليه السلام بوده لذا در طول سفر خويش به سوي عراق چندين بار به اين ابيات متمثل گرديده و آنها را در موارد مختلف و مكرر مي خواند.

و تمثل امام به اين اشعار و تكرار آنها نيز نشانگر اين است كه هدف آن حضرت از اين حركت، ياري كردن بر دين و آيين جدش و جهاد در راه اسلام و دفاع از برنامه ها و قوانين قرآن و حفظ احكام آن از زوال و اضمحلال بوده است؛ جهادي كه از بزرگترين


فريضه هاي الهي و پيروي كردن از سنت نيك رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم است و در اين راه نيز از مقام و منال و زندگي و حتي از جان خود و عزيزانش دست شسته بود.

آري هركس در اين راه جهاد كند و كشته شود مورد ملامت نيست و آن كس كه ملازم بيت و خانه خويش گرديده و در اين راه قدم به ميدان مبارزه و جهاد نگذارد تا زنده است مورد ملامت و نكوهش خواهد بود [2] .


پاورقي

[1] انساب‏الاشراف، ج 3، ص 171.

[2] ادب‏الحسين، ص 33.