بازگشت

در بطن عقبه


«ما اَراني اِلاّ مَقْتولاً فَاِنِّي رَأيْتُ فيِ الْمَنامِ كِلاباً تنهشني وَاَشَدُّها عَلَيَّ كَلْبٌ اَبْقَعُ»

«... يا عَبْدَاللَّه لَيسَ يَخْفي عَلَيَّ الرَّاْيُ وَاَنّ اللَّه لا يُغْلَبُ عَلي اَمْرِهِ [1] اِنَّهُمْ لَنْ يَدَعُوني حَتّي


يَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِي فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ سَلَّطاللَّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلّهُمْ حَتّي يَكُونُوا اَذَلَّ فِرَقِ الاُمَمِ» [2] .

ترجمه و توضيح لغات

مَنام: رؤيا. كِلابْ: جمع كلْب. تَنْهَشني (از نَهَش): گاز گرفتن. اَبْقَعُ: خاكستري رنگ، سياه و سفيد. عَلَقَة: قطعه خون. خارج كردن آن كنايه است از كشتن شخص.

ترجمه و توضيح

قافله حسين بن علي عليهما السلام پس از حركت از منزل «زباله» به منزل ديگري به نام «بطن عقبه» وارد گرديد و بنابر نقل «ابن قولويه» از امام صادق عليه السلام و همچنين بنا به نقل محدثان و مورخان ديگر حسين بن علي عليهما السلام به مناسبت خوابي كه در اين منزل ديده بود خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود:«ما اَرانِي اِلاّ مَقْتُولاً...؛ من درباره خودم هيچ پيش بيني نمي كنم جز اينكه به قتل خواهم رسيد؛ زيرا در عالم رؤيا ديدم كه سگهاي چندي به من حمله نمودند و بدترين و شديدترين آنها سگي بود سياه و سفيد».

بنابر نقل مرحوم مفيد در ارشاد در اين هنگام پيرمردي از قبيله «عكرمه» به نام عمروبن لوذان كه در همين منزل به قافله امام عليه السلام برخورده بود خطاب به آن حضرت عرضه داشت: مقصد شما كجاست؟

امام فرمود: طرف كوفه.

عمروبن لوذان گفت: به خدا سوگندت مي دهم كه از همين جا برگردي؛ زيرا من فكر مي كنم در اين سفر به جز نيزه و شمشير با چيز ديگري مواجه نخواهي شد و اينها كه از تو دعوت كرده اند اگر جلو جنگ و آشوب را بگيرند و از هرجهت آمادگي پيدا كنند سپس به طرف آنها حركت كني، عيبي ندارد ولي با اين وضعي كه خودت هم پيش بيني مي كني، من رفتن شما را به هيچوجه صلاح نمي دانم!

امام در پاسخ وي چنين فرمود:«يا عَبْدَاللَّه لا يَخْفي عَلَيَّ الرَّأْيُ...؛ اين مطلبي كه تو


درك مي كني براي من نيز واضح و روشن است ولي برنامه خدا تغييرپذير نيست».

امام عليه السلام سپس فرمود:«اِنَّهُمْ لَنْ يَدَعُوني...؛ اينها دست از من برنمي دارند مگر خون مرا بريزند ولي پس از اين عمل ننگين خداوند كسي را بر آنان مسلط خواهد نمود كه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه به آنان بچشاند و از همه ملتها ذليل ترشان بگرداند».


پاورقي

[1] کامل‏الزيارات، ص 75. تاريخ طبري، ج 7، ص 294.

[2] ارشاد مفيد، ص 223. ابن عساکر، ص 211.