بازگشت

در مسير كوفه


«اِنَّ هؤُلاءِ اَخافُوني وَهذِهِ كُتُبُ اَهْلِ الْكُوفَة وَهُمْ قاتِلي فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ وَلَمْ يَدَعُو اللَّه مُحَرَّماً اِلاّ انْتَهَكُوهُ بَعَثَ اللَّهُ اِلَيْهِم مَنْ يُذِلّهُمِ حَتّي يَكُونُوا اَذَلَّ مِنْ فِرامِ الْمَرأَةِ» [1] .


ترجمه و توضيح

ابن كثير دمشقي و ابن نما از مردي از اهل كوفه نقل نموده اند كه من پس از آنكه اعمال حج را انجام دادم به سرعت به كوفه مراجعت نمودم و در مسير خود به چند خيمه برخوردم و از صاحب آن خيمه ها پرسيدم، گفتند اين خيمه ها متعلق به حسين بن علي است. با شنيدن اين جمله و به اشتياق زيارت فرزند پيامبر حركت نموده به سراغ خيمه اختصاصي آن حضرت رفتم. او را در قيافه مردي كه دوران پيري را شروع كرده باشد در يافتم و ديدم مشغول قرائت قرآن است و قطرات اشك از صورت و محاسن شريفش سرازير است عرضه داشتم پدر و مادرم فداي تو باد اي فرزند دختر پيامبر! چه انگيزه اي تو را به اين بيابان بي آب و علف كشانده است؟

امام در پاسخ من چنين فرمود:

«اِنَّ هؤُلاءِ اَخافُوني وَهذِهِ كُتُبُ اَهْلِ الْكُوفَة...؛ از طرفي اين بني اميه مرا تهديد نمودند و (از طرف ديگر) اينها دعوتنامه هاي مردم كوفه است كه به سوي من فرستاده اند و همين مردم كوفه هستند كه مرا به قتل خواهند رسانيد و چون دست به اين جنايت زدند و احترام دستورات و اوامر خدا را درهم شكستند خدا نيز كسي را بر آنان مسلط خواهد نمود كه آنها را به قتل برساند و آنچنان خوار و ذليلشان بكند كه ذليلتر از كهنه پاره زنان گردند».


پاورقي

[1] ابن عساکر، ص 211. البداية والنهايه، ج 8، ص 169. مثيرالاحزان، ص 21 و در نسخه‏اي که از بدايه و ابن عساکر در نزد ما موجود است، جمله اول اين سخن نيامده است و بعيد نيست که دست سياست، آن را تحريف نموده باشد.