بازگشت

در پاسخ عبدالله بن عمر


«يا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْيا عَلَي اللَّهِ اَنَّ رَأْسَ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيّا اُهْدِيَ اِلي بَغِيٍّ مِنْ بَغايا بَنِي اِسْرائيل؟ اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِي اِسْرائيل كانُوا يَقْتُلُونَ مابَيْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلي طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ في أسْواقِهِمْ يَبِيعُونَ وَيَشْتَرُونَ كَاَنْ لَمْ يَصْنعُوا شَيْئاً فَلَمْ يُعْجِّلِ اللَّهُ عَلَيْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِيْزٍ ذي انْتِقامٍ اِتَّقِ اللَّه يا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتي» [1] .

ترجمه و توضيح لغات

هَوان: حقارت و پستي. بَغِيّ: زناكار.

ترجمه و توضيح

پيش از آنكه امام عليه السلام به مكه وارد شود، عبداللَّه بن عمر براي عمره مستحب و انجام كارهاي شخصي در مكه به سر مي برد و در همان روزهاي اول ورود حسين بن علي عليهما السلام كه تصميم گرفت به مدينه مراجعت كند، به حضور امام عليه السلام رسيد و به آن حضرت پيشنهاد صلح و سازش و بيعت با يزيد نموده و امام عليه السلام را از عواقب خطرناك مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت و - بنابه نقل خوارزمي - چنين گفت: يا اباعبداللَّه! چون مردم با اين مرد بيعت كرده اند و درهم و دينار در دست


اوست قهراً به او روي خواهند آورد و با سابقه دشمني كه اين خاندان با شما دارد، مي ترسم در صورت مخالفت با وي كشته شوي و گروهي از مسلمانان نيز قرباني اين راه شوند و من از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مي فرمود:«حسين كشته خواهد شد و اگر مردم دست از ياري و نصرت وي بردارند، به ذلت و خواري مبتلا خواهند گرديد» و پيشنهاد من بر شما اين است كه مانند همه مردم راه بيعت و صلح را در پيش بگيري و از ريخته شدن خون مسلمانان بترسي! [2] .

امام عليه السلام كه در گفتگوهايش با افراد مختلف به هريك از آنان سخني متناسب و پاسخي در حدود درك و بينش و طرز تفكر طرف خطاب ايراد مي فرمود، در مقابل پيشنهاد عبداللَّه بن عمر اين چنين پاسخ داد:

اي ابوعبدالرحمان! مگر نمي داني كه دنيا آنچنان حقير و پست است كه سر بريده (انساني برگزيده و پيامبري عظيم الشأن مانند) يحيي بن زكريا [3] به عنوان هديه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكاري از بني اسرائيل فرستاده مي شود. مگر نمي داني كه بني اسرائيل (با خداي بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند كه) در اول صبح هفتاد پيامبر را به قتل مي رساندند سپس به خريد و فروش و كارهاي روزانه خويش مشغول مي شدند كه گويا كوچكترين جنايتي مرتكب نگرديده اند و خداوند به آنان مدتي مهلت داد ولي بالأخره به سزاي اعمالشان رسانيد و انتقام خداي قادر منتقم آنها را به شديدترين وجهي فرا گرفت؟

امام عليه السلام سپس چنين فرمود: يا ابوعبدالرحمان! از خدا بترس ودست از نصرت و ياري ما برمدار!

بنابه نقل صدوق (ره) چون عبداللَّه بن عمر از پيشنهاد خود نتيجه اي نگرفت، عرضه داشت: يا اباعبداللَّه! دوست دارم در اين هنگام مفارقت اجازه بدهيد آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مكرر مي بوسيد من هم ببوسم. امام عليه السلام پيراهن خود را بالا


زد و عبداللَّه زير سينه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالي كه گريه مي كرد چنين گفت:«اَسْتَوْدِعُكَ يا اَباعَبْدِاللَّه...؛ يا اباعبداللَّه! تو را به خدا مي سپارم و با تو خداحافظي مي كنم؛ زيرا تو در اين سفر كشته خواهي شد» [4] .


پاورقي

[1] لهوف، ص 26. مثيرالاحزان، ص 20.

[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 190.

[3] در قرآن مجيد مانند گروهي ديگر از پيامبران معروف، اززهد و وارستگي حضرت يحيي مخصوصاً در طي چند آيه از سوره مريم سخن به ميان آمده است. و او در سال 28 ميلادي بر حسب وسوسه «سالومه» دختر ناپاک پادشاه معاصر خويش به طرز فجيعي به قتل رسيد.

[4] امالي صدوق، مجلس 30.