بازگشت

آگاهي امام از حوادث آينده


از پاسخ امام به «عمر اطرف» و «ام سلمه» و از سخنان ديگري كه به مناسبتهاي ديگر از آن حضرت نقل خواهيم كرد معلوم مي گردد كه آن حضرت به تمام آلام و مصائب وارده در اين حركت از اسارت خانواده و محل قبر خويش و جزئيات ديگر مطلع و آگاه بوده و ما اين آگاهي را فقط به «علم امامت» كه يك بحث كلامي است مستند نمي دانيم بلكه آگاهي حسين بن علي عليهما السلام در اين مورد خاص گذشته از مسأله «علم امامت» به طريق عادي و به وسيله پدر و جد بزرگوارش نيز رسيده بود همانگونه كه عده اي از همسران و صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از موضوع مطلع و آگاه بودند و رهبر انقلاب و نهضت اسلامي در راه نيل به هدف و انجام وظيفه الهي و نجات اسلام وقرآن و مبارزه با مظالم و ستمگريها همه اين مصائب را با علم و آگاهي پذيرفته بود.

و به طوري كه اشاره نموديم سخن امام در پاسخ ام سلمه - با مختصر تفاوت - در چند كتاب حديثي و تاريخي نقل گرديده است [1] و ممكن است همه اين منابع اين مطلب را تنها از يك منبع نقل كرده باشند كه از نظر وثوق و اطمينان مورد ترديد باشد و ما نيز نه در توثيق و تأييد اين روايت اصرار و پافشاري داريم و نه آگاهي امام عليه السلام از حوادث آينده را تنها به اين روايت مستند مي دانيم؛ زيرا مضمون ده ها روايت كه از طريق شيعه [2] و اهل سنت [3] از پيامبران گذشته و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و اميرمؤمنان عليه السلام در رابطه


با حادثه جانسوز و تاريخي عاشورا نقل گرديده است ما را از اين روايت مستغني و بي نياز مي سازد و نقل آن در اين كتاب نيز فقط به مناسبت متن پاسخ و سخن امام عليه السلام بوده است.

ولي جاي تعجب است كه يكي از نويسندگان براي نفي آگاهي امام خود را به زحمت انداخته است تا گفتگوي امام با ام سلمه را از نظر صحت مخدوش و بي اعتبار سازد اما پاسخ وي به اين همه روايات چيست؟ و چرا او از كنار آن همه روايات ديگر بي تفاوت گذشته است؟ مطلبي است كه براي ما معلوم نيست.

و اما اينكه چگونه امام عليه السلام با علم و آگاهي بر اينكه در اين راه كشته خواهد گرديد وارد شد و معناي اين جمله «خدا خواسته است كه مرا كشته ببيند و...» چيست؟ مطلبي است كه پاسخ آن را در صفحات آينده همين كتاب، مطالعه خواهيد فرمود.


پاورقي

[1] خرائج، راوندي، ص 26. مدينةالمعاجز، بحراني، ص 244. اثبات‏الوصيه، ص 162. بحارالانوار، ج 44، ص 331.

[2] که تنها مرحوم مجلسي در بحارالانوار، ج 71،44 روايت در اين زمينه نقل کرده است.

[3] که فقط مرحوم علامه اميني در کتاب پرارج خود «سيرتنا و سنتنا» بالغ به بيست روايت از منابع اهل سنت در اين زمينه نقل نموده و درباره رجال و راويان اين روايات و توثيق آنها به طور مشروح سخن گفته است.