بازگشت

سخنان يا فضائل حسين بن علي


قبل از توضيح سخن امام عليه السلام لازم است اين نكته را يادآوري نماييم كه معمولاً هركتابي كه به عنوان تاريخ زندگي و شهادت حسين بن علي عليهما السلام و در رابطه با شخصيت آن بزرگوار نگاشته مي شود، صفحات اول آن به فضائل و موقعيت معنوي و مذهبي و اجتماعي آن حضرت و به احاديث و رواياتي كه در توصيف و تجليل وي نقل گرديده است، اختصاص مي يابد، ولي ما در اين كتاب از اين روش چشم پوشي كرده و از اول


به اصل موضوع و سخنان آن حضرت وارد مي شويم و در اين كتاب، خود را به آن سبك متعارف نيازمند نمي بينيم؛ زيرا نه تنها شروع كتاب با يكي از بارزترين فضائل آن حضرت «اِنَّا اَهْلُ بَيْتِ النُبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ» و ختم آن نيز با يكي از زيباترين مناجات آن عزيز عزيزان «اَللَّهُمَّ مُتَعالَي الْمَكانِ عَظيمِ الْجَبَروُتِ» مي باشد بلكه هر برگي از اين كتاب كه حاوي سخني از سخنان آن حضرت است از نظر اهل دل، دفتري است از فضيلت و هر صفحه اي از آن از نظر اهل فضل و دانش كتابي است از بيان شخصيت و عظمت او.

پس اگر ما اين كتاب را به جاي سخنان حسين بن علي عليهما السلام «فضائل حسين بن علي عليهما السلام» بناميم سخني به گزاف نگفته ايم.

ترجمه و توضيح

با مرگ معاويه در نيمه ماه رجب سال 60 هجري يزيد پسر وي به خلافت رسيد و بلافاصله طي نامه هايي كه به استانداران و فرمانداران در نقاط مختلف نوشت مرگ معاويه و جانشيني خويش را كه از دوران پدرش پيش بيني و از مردم براي او بيعت گرفته شده بود [1] ، به اطلاع آنان رسانيد و در ضمن ابقاي هريك از آنان در پست خويش، دستور گرفتن بيعت مجدد از مردم را به آنها صادر نمود و نامه اي نيز به وليد بن عتبه كه از طرف معاويه مقام استانداري مدينه رادر اختيار داشت به همان مضمون نوشت، ولي درنامه كوچك ديگري نيز كه به همراه همان نامه به وي ارسال داشت در بيعت گرفتن از سه شخصيت معروف كه در دوران معاويه حاضر به بيعت با يزيد نشده بودند،تأكيد نمود كه «خُذِالْحُسَيْنَ وَعَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَر وَعَبْدَاللَّه بْنَ زُبَيْر اَخْذاً شَدِيداً لَيْسَتْ فيهِ رُخْصَةٌ حَتّي يُبايِعُوا وَالسَّلامُ»

«در بيعت گرفتن از حسين و عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن زبير شدت عمل به خرج بده و در اين رابطه هيچ رخصت و فرصتي به آنان مده».

وليد بن عتبه با رسيدن نامه در اول شب، مروان بن حكم استاندار سابق معاويه را


خواست و با وي درباره نامه و فرمان يزيد مشاوره نمود و او پيشنهاد كرد كه هرچه زودتر اين چند نفر را به مجلس خود دعوت كن و تا خبر مرگ معاويه در شهر منتشر نشده است از آنان براي يزيد بيعت بگير.

وليد در همين ساعت مأمور فرستاد تا اين عده را براي طرح يك موضوع مهم و حساس به پيش خود دعوت نمايد.

هنگامي كه پيك وليد، پيغام او را به امام عليه السلام و ابن زبير ابلاغ نمود آن دو با هم در مسجد پيامبر نشسته و به گفتگو مشغول بودند. «ابن زبير» از اين دعوت بي موقع و شبانه به هراس افتاد ولي امام قبل از ملاقات با وليد، موضوع را به ابن زبير توضيح داد و چنين فرمود:«اَري اَنَّ طاغِيَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ؛ من فكر مي كنم، طاغوت بني اميّه (معاوية بن ابي سفيان) به هلاكت رسيده و منظور از اين دعوت، بيعت گرفتن براي پسر اوست». و بنابر نقل كتاب «مثيرالاحزان»، امام عليه السلام در تأييد نظريه خويش اضافه نمود: زيرا من در خواب ديدم كه شعله هاي آتش از خانه معاويه بلند است و منبرش سرنگون گرديده است.

آنگاه امام عليه السلام به سي تن ازياران و نزديكترين افراد خاندانش دستور داد كه خود رامسلح كرده و به همراه آن حضرت حركت نمايند و در بيرون مجلس آماده باشند كه در صورت لزوم از آن حضرت دفاع كنند.

و همان طور كه امام عليه السلام پيش بيني مي فرمود، وليد در ضمن اين كه مرگ معاويه را به اطلاع آن حضرت رسانيد، موضوع بيعت يزيد را مطرح نمود.

امام در پاسخ وي فرمود: شخصيتي مانند من نبايد مخفيانه بيعت كند و تو نيز نبايد به چنين بيعتي راضي باشي و چون همه مردم مدينه را براي تجديد بيعت دعوت مي كني ما نيز در صورت تصميم در آن مجلس و به همراه و هماهنگ با ساير مسلمانان بيعت مي كنيم؛ يعني اين بيعت نه براي رضاي خدا بلكه براي جلب توجه مردم است كه در صورت وقوع بايد علني باشد نه مخفيانه.

وليد گفتار امام را پذيرفت و در بيعت گرفتن در آن موقع شب اصراري از خود نشان نداد.

امام عليه السلام چون خواست از مجلس خارج گردد، مروان بن حكم نيز كه در آن مجلس حضور داشت، با ايماء و اشاره اين نكته را به وليد تفهيم نمود كه اگر نتواني در اين موقع


شب و مجلس خلوت از حسين بيعت بگيري ديگر نخواهي توانست او را وادار به بيعت كني مگر خونهاي زيادي بر زمين بريزد، پس چه بهتر كه او را در اين مجلس نگهداري تا بيعت كند و يا طبق دستور يزيد گردنش را بزني.

امام عليه السلام با مشاهده اين عكس العمل از مروان، او را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:«يَابْنَ الزَّرْقاءِ اَنْتَ تَقْتُلُني اَمْ هُوَ كَذِبْتَ وَاَثِمْتَ؟؛ پسر زرقا! [2] تو مرا مي كشي يا وليد، دروغ مي گويي و گناه مي كني؟».

آنگاه خود وليد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:«اَيُّهَاالأمِيرُ اِنّا اَهْلُ بَيْتِ النُبُوَّةِ...؛ اي امير! ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ما است كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد. اما يزيد، اين مردي كه تو از من توقع بيعت با او را داري مردي است شرابخوار كه دستش به خون افراد بي گناه آلوده گرديده، اوشخصي است كه حريم دستورات الهي را درهم شكسته و علناً و در مقابل چشم مردم مرتكب فسق و فجور مي گردد. آيا رواست شخصيتي همچون من باآن سوابق درخشان و اصالت خانوادگي، با چنين مرد فاسد بيعت كند و بايد در اين زمينه شما و ما آينده را در نظر بگيريم و خواهيد ديد كه كداميك از ما سزاوار و لايق خلافت و رهبري امت اسلامي و شايسته بيعت مردم است.

با سروصدايي كه در مجلس وليد پديد آمد و با سخن درشتي كه امام عليه السلام مروان را مورد خطاب قرار داد، همراهان امام احساس خطر نموده و گروهي از آنان وارد مجلس گرديدند و پس ازاين گفتگو كه اميد وليد را نسبت به بيعت كردن امام و هرگونه سازش در مورد پيشنهاد وي به يأس و نااميدي مبدل مي كرد، امام عليه السلام مجلس را ترك نمود.

نتيجه: از اين سخن امام عليه السلام چند نكته ذيل به دست مي آيد:

1 - آن حضرت در اين گفتگو موضع خويش را درباره بيعت با پسر معاويه و به رسميت نشناختن حكومت او به صراحت و روشني بيان كرده و پس از شمردن صفات بارزي از خاندان خويش و بيان موقعيت خود كه دليل شايستگي او و خاندانش به امامت


و رهبري امت است، نقاط ضعف يزيد را برمي شمارد كه دليل محكوميت وي در ادعاي مقام رهبري و دليل عدم صلاحيت او مي باشد.

2 - امام عليه السلام در اين گفتار، انگيزه قيام و خط سير آينده اش را كاملاً مشخص مي كند و او اين خط سير را به هنگامي بيان مي كند كه هنوز از دعوت اهل كوفه و پيشنهاد بيعت از سوي آنان خبري نبود؛ زيرا دستور بيعت گرفتن از آن حضرت يا قبل از آگاهي مردم كوفه از مرگ معاويه يا همزمان با آن، به وليد ابلاغ گرديده است.

و اما مسأله دعوت از سوي مردم كوفه به طوري كه در صفحات آينده اشاره خواهيم نمود آنگاه به عمل آمده است كه از مبارزه شجاعانه آن حضرت كه با مخالفت با بيعت و حركت كردن به سوي مكه آغاز گرديده بود، مطلع گرديدند.

خلاصه، گرچه به صورت ظاهر، عوامل و انگيزه هاي متعددي در شكل گرفتن قيام و شهادت امام عليه السلام وجود داشت ولي علةالعلل در اين قيام درهم شكستن قدرتي بود كه نه تنها بدون داشتن صلاحيت مي خواست مقدرات مسلمانان را به دست بگيرد و در نتيجه ظلم و فساد را ترويج و امت اسلامي را به انحراف و سقوط بكشد بلكه او مي خواست در صورت نبودن رادع و مانع، هدفهاي خاندان ابوسفيان را در مبارزه با خود اسلام و قرآن كه در گذشته با شكست مواجه گرديده بود، منافقانه و در لباس خلافت اسلامي پياده كند و اين درهم شكستن قدرت يزيدي است كه گاهي نيز در سخنان امام، از آن به امر به معروف و نهي از منكر تعبير گرديده است.

و امام عليه السلام نه تنها در مجلس وليد به اين نكته اشاره نموده بلكه براي دومين بار آنگاه كه بامروان بن حكم دشمن ديرين خاندان پيامبر و استاندار سابق معاويه و كارگزار قديمي خاندان اموي روبه رو گرديد، با صراحت كامل و بدون پرده پوشي تأكيد و تكيه نمود - كه در صفحه بعد، اين گفتار امام عليه السلام را ملاحظه مي فرماييد.


پاورقي

[1] جريان بيعت گرفتن براي يزيد که به وسيله معاويه انجام گرفت و از بزرگترين جنايات تاريخ اسلام است، در جلد 10 کتاب پرارج «الغدير» مشروحاً آمده است.

[2] زرقا» مادر بزرگ مروان است که از زنان بدنام دوران خويش بود.