بازگشت

حوادث دوران اميرمؤمنان بنا بر گفتار آن حضرت


گوشه اي از اين درد اجتماعي مذهبي را مي توان در گفتار امير مؤمنان عليه السلام احساس كرد، كه خطبه ي حسين بن علي عليه السلام توضيح و شرح همان است. علي عليه السلام پس از بيان كيفيت انتخاب خليفه ي اول و دوم و اشاره به موقعيت خويش و حوادث و اشتباهها و گرفتاريهايي كه در دوران خليفه ي دوم و سوم رخ نمود و مسلمانان را به سوي آن حضرت جلب كرد، و نيز يادآوري كارشكنيهاي عده اي از مسلمانان در اثر هوي و هوس و دنياپرستي و مقام دوستي، چنين مي فرمايد:

به خدا سوگند! مردم در دوره ي خليفه دوم در ناراحتي و رنج عجيبي گرفتار آمده بودند، و من در اين مدت طولاني، با محنت و عذاب، چاره اي جز شكيبايي نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپري شد، و آن (خلافت) را در ميان گروهي به شورا گذاشت و به پندار خويش، مرا نيز از آنها محسوب داشت پناه بر خدا از اين


شورا! (راستي) كدام زمان بود كه مرا با نخستين فرد آنان (ابوبكر) مقايسه كنند كه اكنون كار من به جايي رسد كه مرا همسنگ اينان (اعضاي شورا) قرار دهند؟ لكن باز صبر كردم و با آنان همراهي كردم و (بنا به مصالح مسلمين) در شوراي آنها حضور يافتم. يكي از آنان از روي كينه از من روي برتافت، و ديگري خويشاوندي را (بر حقيقت) مقدم داشت. اعراض آن ديگري نيز دلايلي داشت كه ذكر آن خوشايند نيست. سرانجام سومي به پا خاست، او همانند شتر پرخور و شكم برآمده همّي جز جمع آوري و خوردن بيت المال نداشت بستگان پدرش به همكاريش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنه اي كه بهاران به علفزار بيفتند، و با ولع عجيبي گياهان را ببلعند، براي خوردن اموال خدا دست از آستين برآوردند. اما عاقبت بافته هايش (براي استحكام خلافت) پنبه شد، و كردار ناشايستش كارش را تباه ساخت و سرانجام شكم خوارگي و ثروت اندوزي، براي ابد نابودش ساخت، ازدحام فراواني كه همچون يالهاي كفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند، چيزي نمانده بود كه دو نور چشمم، دو يادگار پيغمبر، حسن و حسين زير پا له شوند، آن چنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد! مردم همانند گوسفنداني (گرگ زده كه گرداگرد چوپان جمع شوند) مرا در ميان گرفتند. اما هنگامي كه به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعي


پيمان خود را شكستند، گروهي (به بهانه هاي واهي) سر از طاعتم باز زدند و از دين بيرون رفتند، و دسته اي ديگر براي رياست و مقام از اطاعت حق سر پيچيدند، (و جنگ صفين را به راه انداختند) گويا نشنيده بودند كه خداوند مي فرمايد: «خانه ي آخرت را براي كساني برگزيده ايم كه خواهان فساد در روي زمين و سركشي نباشند، عاقبت نيك، از آن پرهيزكاران است» چرا خوب شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولي زرق و برق دنيا چشمانشان را خيره كرده و زينتهايش آنها را فريفته بود. [1] .

همچنان كه در جمله هاي آخر فرمايشات آن حضرت، ديده مي شود آن گاه كه به خلافت رسيد و آن كانون عدل و محور صحيح قوانين اسلامي در راس امور قرار گرفت و برنامه خود را اعلان نمود كه: «واللَّه لَو وَجَدتُهُ قَدْ تُزُّوجَ بِهِ النّساء و مُلكَ بِهِ الأماء لَرَدَدتُهُ فَأنَّ في العَدْل سِعةُ وَ مَن ضاقَ عَليه العَدْلُ فَالْجَورُ بِهِ اَضْيَقُ» [2] .

در اثر انحراف بيست و پنج ساله و فراموش شدن سيره ي رسول خدا و گرايش جامعه به قانون شكني و حقكشي، به جرم اجراي قانون حق و عدالت به مبارزه با آن امام بزرگوار برخاستند و جنگ داخلي به راه انداختند و آنان كه مستقيماً در جنگ شركت نكردند با سكوت خود به تقويت دشمن پرداختند و نيروي آن حضرت را كه بايستي در گسترش عدل و داد و پياده كردن اهداف قرآن و مقاصد نبوي صرف شود به دفاع از اصل اسلام و در جهت حفظ حوزه ي مسلمين منعطف ساختند و اين جنگهاي داخلي و تنازعات دروني تا آن جا پيش رفت كه جبهه ي حق


تضعيف شد و آن حضرت را چندان خسته و آزاده ساخت كه به ساحت قدس خداوندي ملتجي گرديد و چنين درخواست كرد: «بار الها! (از بس نصيحت كردم) آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نيز مرا خسته كردند.

من آنها را ملول و آنها مرا ملول ساختند پس افرادي بهتر از آنان را به من مرحمت كن و كساني بدتر از مرا بر آنان مسلط نما». آن گاه فرمود: سوگند به خدا! گمان مي كنم كه طرفداران معاويه بزودي بر شما مسلط خواهند شد؛ زيرا آنان بر باطلشان متحدند و شما بر حقتان متفرق؛ شما به نافرماني از پيشواي خود در مسير حق برخاسته ايد ولي آنها بر باطل خود از پيشواي خويش اطاعت مي كنند آنها به رهبر خود اداي امانت مي كنند و شما خيانت، آنها در شهرهاي خود به اصلاح مشغولند و شما به فساد!» [3] .

و در عين حال اين موضوع را هم پيش بيني نمود: «با اين شرايطي كه پيش آمده و شما از ايفاي وظيفه ي خود در مقابل امام و پيشوايتان سرپيچي و سهل انگاري مي كنيد و دشمن در مكر و خدعه اش هر روز قدمهاي موثرتري برمي دارد بزودي معاويه و يارانش به پيروزي خواهند رسيد و بر شما مسلط خواهند گرديد و آينده اي تاريك و سرنوشتي شوم در انتظار شماست». «اما انكم ستلقون بعدي ذّلًا شاملًا و سيفاً قاطعاً و اثره يتّخذها الظالمون فيكم سنة» [4] .

و سرانجام دعاي آن حضرت «فابدلني خيراً منهم» به اجابت رسيد و همنشيني او با مردمي كه از آنان آزرده خاطر بود به همنشيني رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و انبيا و اوليا مبدل شد و با شكافته شدن فرق نازنينش


به پيشوا پيروزي نهايي رفت و به سوي لقاي خداي كعبه شتافت و فرمود: «فزت و ربّ الكعبة». [5] .


پاورقي

[1] براي آگاهي بيشتر از مضمون خطبه، به سوّمين خطبه نهج‏البلاغه مراجعه شود.

[2] به خدا سوگند اگر آنچه از عطاياي عثمان و آنچه بيهوده از بيت‏المال مسلمين به اين و آن بخشيده بيابم به صاحبش برمي‏گردانم گرچه زناني را با آن کابين بسته و يا کنيزاني را با آن خريده باشند؛ زيرا عدالت گشايش مي‏آورد و آن که عدالت بر او گران آيد تحمل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود». (خطبه 15).

[3] «و إنّي والله لأظنّ أنّ هؤلاء القوم سينالون منکم باجتماعهم علي باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم و بمعصيتکم إمامکم في الحقّ و طاعتهم إمامهم في الباطل و بأدائهم الأمانة إلي صاحبهم و خيانتکم و بصلاحهم في بلادهم و فسادکم... اللّهم إنّي قد مللتهم و ملّوني و سئمتهم و سئموني فأبدلني بهم خيراً منهم و أبدلهم بي شرّاً منّي...» (خطبه 25).

[4] آگاه باشيد به زودي با ذلتي فراگير مواجه و به شمشيري برّان گرفتار خواهيد شد و استبدادي بر شما حکومت خواهد کرد که براي ستمگران سنت شود (خطبه 24).

[5] در «اقرب الموارد» مي‏گويد:«فاز بخير اي ظفر به و يقال لمن اخذ حقه من غريمه: فاز» بنابراين واژه‏ي «فوز» دقيقاً به معناي پيروزي است نه به معناي رستگاري که در بعضي ترجمه‏ها آمده است و امروز هم به برنده‏ي مسابقه مي‏گويند «فائز».