بازگشت

توضيحي در مفهوم ولايت


قبل از ورود به اصل بحث مناسب است مطالبي ولو به اختصار پيرامون مفهوم ولايت كه براي هر مسلماني آشنايي با آن از اهم وظايف و از مهمترين واجبات است مطرح كنيم.

ولايت امير مؤمنان و ائمه ي معصومين عليهم السلام كه در بخش اول اين خطبه از سوي حسين بن علي عليه السلام طرح شده و دلايلي به عنوان فضايل از قرآن و گفتار رسول خدا براي اثبات آن ذكر گرديده و مورد قبول و تأييد حضار آن مجلس نيز قرار گرفته است نه فقط بعنوان يك


موضوع اعتقادي و بصورت يكي از صفات بارز همچون ساير فضايل جسماني و روحاني در ائمه عليهم السلام مطرح است بلكه در رأس همه ي اين فضايل و سرآمد تمام اين مناقب است و به تعبير ديگر تمام فضايل و مناقب را بايد سرآغاز و مقدمه ي تحقق ولايت بدانيم.

نزول آيه ي «تطهير» [1] و اعلان جهاني قداست و عظمت اهل بيت عليهم السلام مقدمه اي است بر جريان تاريخي «غدير خم» و بر مراسم مهم «تبليغ ولايت» [2] و «اتمام نعمت» [3] كه از راه اعلان مسأله ي رهبري و امامت تحقق پذيرفت.

و فرمان حضور اهل بيت در صحنه حساس و شورانگيز «مباهله» [4] و نزول سوره ي مباركه ي «اهل اتي» و آيه ي «مودّت» [5] و بالاخره همه ي آيات قرآني كه در فضيلت خاندان عصمت فرود آمده است زير بناي فرمان تبعيت از «اُولوالامر» [6] و معرفي مصاديق اتم و نمونه اي بارز صاحبان (امر ولايت) و رهبري امت است.

همان گونه كه حديث «سد ابواب» و «اخوت» و «منزلت» و «ابلاغ برائت» و حديث «ثقلين» و ديگر احاديث درباره ي فضايل امير مؤمنان و ساير ائمه عليهم السلام كه هر يك فضيلتي است مستقل و منحصر به معصومان عليهم السلام، در عين حال مقدمه اي است بر اين فضيلت والا كه «انت ولي كل مؤمن و مؤمنة». [7] .

و همه فضايل ظاهري و جسماني و سجاياي باطني و روحاني در پيشوايان معصوم اساس و زيربناي اين حقيقت بوده است كه: «من كنت


مولاه فهذا علّي مولاه» [8] و «الولاية لآل محمّد أمان من العذاب» [9] .

و شايد حكمت ذكر صلوات بر «آل محمد» در تشهد نماز جلب توجه مسلمانان بر اين اصل مهم و رمز بقاي اين حقيقت تا قيامت است كه هر مسلماني موظف است روزانه حداقل نه بار بر اين واقعيت اعتراف و آل محمد را پس از شهادت به توحيد خداوند و رسالت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله به عنوان اولياي خدا در عالم هستي بشناسد كه «من لم يصل عليهم لا صلوة له» [10] .



و از اين جاست كه بعضي فقها در اذان، پس از شهادت بر توحيد و نبوت، از ميان همه ي فضايل امير مؤمنان عليه السلام تنها شهادت بر ولايت و امارت را جايز و گاهي مستحب دانسته اند كه: «اذا قال احدكم لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه فليقل علي اميرالمؤمنين» [11] .

آري ولايت مهمتر و برتر از همه فرايض و اصل و ريشه همه واجبات معرفي شده است كه «و لم يناد بشي ء كما نودي بالولاية» [12] .

زيرا ولايت همان مقام اولي به نفس بودن بر انسانها، [13] و مديريت تمام شؤون جامعه براساس قانون الهي، و دور ساختن قدرت و حكومت طاغوتيان، و امحاي سلطه ي مستكبران از صحنه ي سياست است. [14] .

ولايت مفتاح و كليد اجراي همه ي احكام و «ولي» دليل و هدايت كننده بر همه ي قوانين الهي است. [15] .

و سرانجام بنا به دستور قرآن، پيروي كردن از فرمان ولي، در طول فرمان خدا و رسولش، بر همه لازم و واجب گرديده است. [16] كه اين مقام


پس از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله از خصايص و وظايف ائمه عليهم السلام و در صورت عدم حضور آنان از وظايف و خصايص جانشينان آنها يعني فقهاي جامع الشرايط است كه با دلايل عقلي و نقلي از آيات و روايات ثابت گرديده است. [17] .

نهايت اين كه ولايت فقط مساله اي عقيدتي آن هم در حد دوستي و مودت اهل بيت عصمت نيست بلكه اولا موضوع عقيدتي عملي است و بايد به آن در حد حاكميت بر جامعه مؤمن بود، حاكميتي كه وظيفه ي اصلي آن پياده كردن تمام احكام و اجراي همه قوانين اسلام و جلوگيري از حركات و اعمال مخالفت اسلام است. و ثانيا ولايت به اين مفهوم، منحصر و مختص به امامان معصوم عليهم السلام نيست زيرا فقهاي جامع الشرايط اسلام نيز از نظر حاكميت بر جامعه و اجراي قوانين و احكام اسلام همانند ائمه ي معصومين عليهم السلام هستند گرچه از نظر عصمت و ساير فضايل با آنان فاصله ي بسيار دارند.

بنابراين اگر كساني چنين تصور كنند كه در تحقق ولايت نسبت به ائمه عليهم السلام تنها ارادت و محبت و اعتقاد به وجود سجاياي اخلاقي و فضايل معنوي در آنان كفايت مي كند سخت در اشتباهند و چنين تصوري باطل و مخالف با اصول مسلم اسلامي است. و اگر چنين نگرشي راجع به مفهوم ولايت پذيرفته شود بايد تمام پيروان مذاهب اسلامي بجز فرقه ي «ناصبي» را به اصطلاح ولايتي به شمار آورد زيرا همه ي مسلمانان فضايل و ولايت اهل بيت عصمت و امير مؤمنان عليه السلام را


پذيرفته اند و حتي علماي بزرگ اهل سنت توسل به ولايت آن حضرت را (به مفهوم دوستي و محبت) انكار نمي كنند و از برترين عبادات مي دانند. [18] .

مگر مي توان فضايل اهل بيت و امير مؤمنان عليهم السلام را انكار كرد و مناقب آنان را كتمان نمود؟ [19] .

اين تفكر نيز كه ولايت (به مفهوم حكومت) اختصاص به معصومان عليهم السلام دارد و تنها آنان بايد ولايت را اعمال كنند و در زمان غيبت و از سوي فقها قابل اعمال نيست تصوري واهي و باطل است، زيرا نتيجه ي آن به انزوا كشيدن احكام حيات بخش اسلام و تغيير و تحريف قوانين ثابت قرآن و تعطيل برنامه هاي اين كتاب جاوداني و تحديد همه ي برنامه هاي اجتماعي و سياسي مذهب به عبادتهاي فردي، و تصوير كردن آئين محمدي همچون آئين مسيحيت در محدوده ي مسجد و معبد است آن هم به صورتي كه منافي منافع حكومتها و مخالف با سياست آنان نباشد و الا همان مساجد نيز به مراكز لهو و لعب تبديل شود و از اقامه همان شعائر فردي نيز ممانت به عمل آيد. همچنان كه مسلمانان در طول تاريخ و در نقاط مختلف جهان همواره با چنين تجربه هاي تلخ مواجه بوده اند.

آري اگر اجراي احكام قرآن به «مفتاح ولايت» نيازمند است و اگر پياده كردن قوانين اسلام دليلي به نام «ولي» را مي طلبد اين نياز با مرور زمان و گسترش اسلام هر چه بيشتر و با پيدايش عداوتهاي شديد از سوي دشمنان و بروز كينه هاي عميق از سوي مستكبران هر چه آشكارتر


مي گردد.

مگر مي توان پذيرفت كه اجراي احكام و پياده كردن برنامه هاي قرآن در زمان معصومان عليهم السلام نيازمند به اعمال ولايت و تشكيل حكومت بود كه آن بزرگواران براي به دست آوردن آن تلاش مي كردند و حتي در صورت فراهم بودن زمينه ها، قيام به شمشير مي نمودند ولي امروز اعمال چنين ولايتي و تشكيل چنين حكومتي ضرور نيست؟!!

مگر مي توان پذيرفت كه اسلام در قرن اول و دوم در تهديد و تهاجم دشمنان و مخالفان قرار داشت و نيازمند به مدافعاني قوي و نيرومند بود اما امروز در معرض چنين تهديد و تهاجمي نيست و چنين دشمنان و مخالفاني وجود ندارند؟

اينك برمي گرديم به اصل موضوع و مساله انحراف از ولايت:

اولين مطلبي كه حسين بن علي عليه السلام در اين خطبه مطرح فرموده، مساله انحراف از حق و خروج از مسير صحيح و اصيل ولايت و به فراموشي سپردن وصاياي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله در اين موضوع مهم و اساسي است. رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله از اولين روزهاي بعثت و در طول بيست و سه سال دوران نبوتش موضوع ولايت و امامت را مطرح ساخت و با بيانات و تعبيرات گوناگون، امير مؤمنان عليه السلام را به مردم معرفي كرد و از نمونه هاي بارز و محسوس آن داستان «سد ابواب» بود كه پس از ورود به مدينه و با شروع ساختمان مسجد و بناي منزلها و حجره ها در اطراف آن، دستور صادر نمود كه


«سدّوا الأبواب الا باب علي» يعني همه درهاي منازل را كه به داخل مسجد باز شده است ببنديد مگر درب منزل علي را: ما انا سددت ابوابكم ولكن اللَّه امرني بسد ابوابكم و فتح بابه». يعني من اين حكم را از پيش خود صادر نكردم بلكه از سوي خدا مامور شدم تا آن را به شما ابلاغ كنم.

و اين معرفي باز با بيان «أنت وليّ كل مؤمن بعدي» و بيانات ديگر ادامه يافت تا اين كه در آخرين ماهها و آخرين روزهاي زندگي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله اين مسأله ي مهم و حساس و حياتي با صراحت هر چه بيشتر و در ميان عامه ي مردم در محل «غدير خم» و در ميان مسجد و بر بالاي منبر مطرح گرديد تا ديگر براي كسي جاي ترديد و راهي براي تاويل باقي نماند كه در اين معرفي ها حضار مجلس «مني» خود شاهد و ناظر بودند و يا از صحابه ي مورد اعتماد و از شاهدان عيني شنيده بودند و لذا پاسخ آنان به حسين بن علي پس از بيان هر يك از اين معرفي ها اين بود كه: «اللهم نعم».

ولي هر چه بود و به هر دليلي بود اين انحراف به وجود آمد و با گذشت زمان تشديد شد؛ زيرا اگر خشت اول اين بنا با نفي وصيت و با استناد به اجماع و تصميم صحابه كج گذاشته شد خشت دوم آن به فاصله ي تقريبا دو سال، با اتكا به وصيت و با نفي اجماع و سلب هر نوع اظهار نظر از صاحبنظران و بدون توجه به راي اهل حل و عقد و خبرگان بر خشت اول نهاده شد. و پس از ده سال براي انتخاب خليفه ي سوم شيوه ديگري، مخالف با دو روش قبلي، به نام «شورا» به كار گرفته شد. اگر چه اين انحراف از


مسير صحيح و تناقض سه ضلعي و تضاد سه قطبي در كيفيت انتخاب خليفه از نظر يك عده مساله اي مربوط به تاريخ گذشته و عملي انجام شده تلقي مي شود امّا نمي توان انكار كرد كه نتايج تلخ و ابعاد زيانبار آن كه با گذشت زمان به وجود آمد آن چنان وسيع و گسترده است كه هيچ تحليلگر اجتماعي را توان ارزيابي و هيچ تاريخ نويس محقق و جامعه شناس تيزبين را ياراي ذكر و بيان آن نيست.


پاورقي

[1] إنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ لْبَيْتِ وَ يُطَهِّرِکُمْ تَطْهِيراً. احزاب- 33.

[2] يَا أيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ. مائده- 67.

[3] اليَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي. مائده- 3.

[4] فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنَا وَأبنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أنفُسَنَا و أنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل.. آل عمران- 61.

[5] قُلْ لا اَسئَلُکُمْ عَلَيْه اَجْراً اِلَّا المَوَدّة في القُربي. شوري: 23.

[6] يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسُولَ وَ اُولي الأمْرِ مِنْکُمْ.نساء- 59.

[7] ر.ک به متن خطبه‏ي حسين بن علي عليه‏السلام در مني.

[8] ر.ک به متن خطبه‏ي مني.

[9] احقاق الحق، جلد 9، ص 494.

[10] اشاره به اشعار امام شافعي است که ابن‏حجر مکي در صواعق محرقه، ص 88 از وي نقل نموده است.



يا أهل بيت رسول اللّه حبّکُمُ

فرض من اللَّه في القرآن أنزلُه



کفاکُمُ من عظيم القدر أنّکُمُ

مَن لم يُصلّ عليکم لا صلاة لهُ.

[11] مرحوم صاحب جواهر ضمن بررسي اقوال مختلف در مساله‏ي ذکر ولايت در اذان و نقل همان روايت ياد شده نظر مرحوم بحرالعلوم طباطبائي را از منظومه فقهي‏اش مي‏آورد که چنين مي‏گويد:



و اکمل الشهادتين بالّتي

قد أکمل الدين بها في الملة



شهادت اذان را با شهادت بر ولايت تکميل کن که دين اسلام با آن کامل شده است ر.ک جواهر، جلد 9.

[12] عن أبي‏جعفر عليه‏السلام بُني الإسلام علي خمس: علي الصّلاة و الزّکاة و الصّوم و الحج و الولاية و لم يناد بشي‏ء کمانودي بالولاية. اصول کافي، جلد 2، ص 18.

[13] النّبي أولي بالمؤمنين من انفسهم. احزاب- 6.

[14] ذلک بأنّ مجاري الاُمور و الأحکام علي أيدي العلماء باللَّه الاُمناء علي حلاله و حرامه ر.ک به متن خطبه حسين بن علي عليه‏السلام در مني.

[15] عن أبي جعفر عليه‏السلام: بني الإسلام علي خمسة اشياء الصّلاة و الزّکاة و الحج و الولاية قلت: و أيّ شي‏ء من ذلک افضل؟ فقال: الولاية افضل لأنّها مفتاحهنّ و الوالي هو الدّليل عليهنّ... ر.ک اصول کافي، جلد 2، ص 18.

[16] أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منکم. نساء- 59.

[17] به کتب فقهي از جمله به کتاب ولايت فقيه و کتاب بيع امام امت (ره) مراجعه شود.

[18] فضل بن روزبهان که از بزرگترين متکلمان و از علماي متعصب اهل سنت است مي‏گويد: (و اما التوسل بولاية عليّ فهو حقّ و من أقرب الوسائل). احقاق الحق، جلد 7، ص 452.

[19] ابن ابي‏الحديد معتزلي مي‏گويد: چه بگويم درباره کسي که حتي دشمنانش بر فضايلش معترف و از کتمان مناقب و انکار سجايايش عاجزند، کسي که مانند مشک هرچه پوشانده شود عطرش بيشتر گردد و هرچه مخفي شود فضا را بيشتر عطرآگين کند و همانند قرص آفتاب است که نمي‏توان با دست پنهانش کرد و به مثابه نور خورشيد است که اگر چشمي از ديدن او عاجز گردد چشمهاي بيشماري عاشق ديدارش خواهد بود. شرح نهج‏البلاغه، جلد يک، ص 16.