بازگشت

بخشنامه هاي معاويه


سليم بن قيس مي گويد: پسر ابوسفيان به فرماندارانش دستور داد كه شهادت شيعيان علي و خاندانش را قبول نكنند و مراقب باشند كه اگر در محيطشان از شيعيان و طرفداران عثمان و خاندانش و از كساني كه فضايل و مناقب عثمان را نقل مي كنند كساني پيدا مي شوند، در مجالس رسمي مورد احترام قرار بدهند و در اعزاز و اكرام آنان كوتاهي نكنند و آنچه از مناقب عثمان نقل مي شود با مشخصات كامل ناقل آن حديث به دربار معاويه در شام گزارش شود.

فرمانداران طبق اين دستور عمل نمودند و درباره ي هر كسي كه جمله اي در فضيلت عثمان نقل مي نمود پرونده اي تشكيل دادند و حقوق و مزايايي معين نمودند و اين رويه سبب گرديد كه درباره ي عثمان مطالب زيادي نقل گرديد زيرا ناقلان اين گونه حديثها از جايزه ها و عطيه هاي مخصوص معاويه برخوردار مي شدند!.

در اثر اين بذل و بخشش معاويه و تشويق حكام وي، جعل حديث در تمام شهرهاي اسلامي شيوع يافت و هر شخص مبغوض و مطرود كه نزد يكي از عمال و استانداران معاويه حديث و فضيلتي درباره ي عثمان نقل


مي نمود بدون چون و چرا مقبول واقع مي شد و اسم او در دفتر عطايا به ثبت مي رسيد و شفاعت او درباره ي ديگران رد نمي شد.

سليم بن قيس چنين ادامه مي دهد: معاويه پس از يك دوره نقل حديث درباره ي عثمان، به استاندارانش چنين نوشت: حديث درباره ي عثمان زياد گرديده و به حد كافي به تمام نقاط مملكت رسيده است، با رسيدن اين بخشنامه مردم را دعوت كنيد كه درباره ي فضايل صحابه و دو خليفه (عمر و ابوبكر) حديث نقل كنند، و هر حديث و فضيلتي كه درباره ي «ابوتراب» نقل گرديده است حديثي مشابه آن را درباره ي صحابه بياوريد و اين كار مورد علاقه و باعث روشني چشم من و كوبيدن «ابوتراب» و شيعيان اوست.

متن اين نامه براي مردم خوانده شد و مضمون آن در ميان عموم افراد منتشر گرديد، بلافاصله اخبار زيادي در مناقب صحابه كه همه اش جعلي و عاري از حقيقت بود نقل گرديد و عده اي در نقل چنين اخبار جديت و كوشش فراوان به خرج دادند تا بجايي كه اين فضايل جعلي را در منابر و در ضمن خطبه ي نمازها براي مردم خواندند و به مسلمانان دستور داده شد كه آنها را به كودكان ياد بدهند و از اين فضايل به مقدار زياد به اطفال و نوباوگان تعليم داده شد كه مانند آيات قرآن در حفظ آنها كوشش كردند حتي به زنان و دختران و خدمتكاران هم اين فضايل را ياد دادند و مدتي نيز بدين منوال گذشت.

سليم بن قيس باز مي گويد: پس از گذشت مدتي معاويه به استانداران


و عمالش سومين بخشنامه را بدين مضمون صادر كرد: مراقب باشيد كه هر كس متهم به دوستي علي و خاندانش باشد و كوچكترين دليل بر اين اتهام پيدا شود اسم او از ديوان و دفتر حقوق و مزايا محو و سهميه ي او از بيت المال قطع شود.

و در تعقيب اين بخشنامه، بخشنامه ي ديگري بدين مضمون صادر نمود: هر كسي را كه متهم به دوستي خاندان علي باشد تحت فشار شديد قرار بدهيد و خانه او را بر سرش خراب كنيد تا براي ديگران نيز عبرت باشد.

سليم بن قيس مي گويد: اهل عراق مخصوصاً اهل كوفه مصيبتي بزرگتر از اين حادثه نديده اند زيرا شيعيان علي عليه السلام در اثر اين فرمان و سختگيريهاي استانداران و حكمرانان در ترس و وحشت عجيبي به سر مي بردند به طوري كه گاهي دو نفر دوست از شيعيان علي به خانه ي همديگر مي رفتند، صاحبخانه از ترس غلام و خدمتكارانش حاضر نبود به مهمانش مطلبي بگويد مگر پس از قسم خوردن و پيمان گرفتن از خدمتكار كه راز او را فاش نكند، بدين صورت حديثهاي جعلي در نكوهش علي و خاندانش پيدا شد، و محدثان و قضات و فرمانداران از همان جعليات پيروي كردند و بدترين مردم از نظر امتحان، محدثان رياكار و سست عقيده بودند كه تظاهر به ايمان و عبادت مي كردند و به جهت تقرب به حكام و نيل به ثروت و مال دنيا، جعل حديث مي نمودند تا اين كه به مرور زمان اين خبرهاي دروغ و حديثهاي جعلي به دست افراد متدين و پرهيزكار افتاد كه خود از دروغ و بهتان پروا داشتند، اما با


حسن عقيده و سادگي همان جعليات را قبول كردند و به ديگران نقل نمودند كه اگر به بطلان و جعلي بودن آنها پي مي بردند از نقل آنها اجتناب مي نمودند. [1] .


پاورقي

[1] کتاب سليم بن قيس، ط دارالکتب الاسلاميه، ص 206 و همين مطالب را اين ابن ابي‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه، ج 11، ص 46 -44 از کتاب الاحداث ابوالحسن مدائني (متوفاي 225) نقل نموده است. و ما در جلد اول سيري در صحيحين از وي نقل کرده‏ايم.