بازگشت

محاجه ي معاويه و قيس بن سعد در مدينه


قيس بن سعد بن عباده ي انصاري از اصحاب پيامبر و امير مؤمنان و امام مجتبي عليه السلام است. و از جمله ده نفري است كه در موضوع خلافت درميان مسجد و در حضور مسلمانانبه بيعت ابوبكر اعتراض و مخالفت خود را اعلام كرد. قيس از نگهبانان مخصوص رسول خدا و پرچمدار گروه انصار در جنگهاي آن حضرت در مقابل كفار و مشركان بود وي از سوي امير مؤمنان مدتي استانداري مصر را به عهده داشت و در جنگها نيز در وصف آن حضرت بود. در آخرين روزهاي خلافت معاويه در مدينه بدرود حيات گفت. الاصابة و معجم رجال الحديث و تنقيح المقال.

سليم نقل مي كند كه معاويه پس از انعقاد پيمان صلح با امام حسن عليه السلام به قصد سفر حج حركت كرد و وارد مدينه شد. در بيرون شهر از وي استقبال به عمل آمد. معاويه ديد در ميان مستقبلان تعداد افراد انصار كمتر از افراد قريش است و لذا از قيس بن سعد در اين باره سؤال كرد.

قيس: يا اميرالمؤمنين كمبود مال و نداشتن وسيله ي سواري گروه انصار را خانه نشين كرده است.

معاويه: (فأين النواضح): شتران آبكش كجاست؟

قيس: در جنگ بدر و احد و جنگهاي ديگر كه در ركاب رسول خدا با تو و پدرت مي جنگيديم از بين رفتند ولي برخلاف ميل شما اسلام پيروز گرديد.

معاويه: خوب است از اين سخن بگذريم.

قيس: آري رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرموده بود كه پس از من تسلط نااهلان را خواهيد ديد. اي معاويه! تو اينك با شتران آبكش ما را استهزا مي كني در حالي كه به خدا سوگند ما در جنگ بدر و احد با همان شتران با شما مواجه شديم كه بر خاموش ساختن نور خدا و پيروزي راه شيطان سعي و تلاش مي كرديد و بالاخره تو و پدرت اسلام را به اجبار و اكراه پذيرفتيد.

معاويه: قيس تو مي خواهي با نصرت و ياريتان بر ما منت بگذاري در


صورتي كه ما قريش بر شما منت داريم زيرا نصرت شما به رسول خدا نصرت و ياري بر ما بوده از اين جهت كه پيامبر از ما و پسرعموي ما و از قبيله ي ما بود. پس ما (قريش) بر شما انصار منت داريم كه خداوند شما را ياران و پيروان ما قرار داده و به وسيله ي ما هدايتتان فرموده است.

قيس: آري خداوند محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم را رحمت بر جهانيان فرستاد و او را براي هدايت انس و جن و سياه و سفيد برانگيخت و بر نبوت خويش اختيار و با رسالتش امتياز بخشيد و اولين كسي كه او را تصديق و به نبوتش مؤمن گرديد پسرعمويش علي عليه السلام و تنها كسي كه در مقابل ايذا و اذيت قريش از وي دفاع واز مزاحمت اين قبيله ممانعت مي نمود ابوطالب بود و هم او بود كه حتي به هنگام مرگش به فرزندش علي عليه السلام دستور داد پيامبر را نصرت و ياري دهد و در مقابل دشمنان از وي دفاع كند و علي عليه السلام هم در راه نصرت او آنچه در توان داشت به كار گرفت و در مقابل شدايد و مشكلات جان خود را سپر نمود و اين افتخار از ميان همه ي افراد قريش به علي اختصاص يافت و اين قباي زيبا از ميان همه ي عرب و عجم بر قامت وي رسا آمد و آن گاه كه رسول خدا هنوز در حمايت عمويش ابوطالب به سر مي برد چهل تن از افراد سرشناس قريش و فرزندان عبدالمطلب را كه ابولهب نيز از آنان بود به خانه اش دعوت نمود و علي عليه السلام پذيرايي آنان را به عهده گرفت. رسول خدا به شركت كنندگان در اين مهماني فرمود: كدام يك از شما آماده است كه برادري، وزارت، و وصايت و جانشيني مرا در


ميان امتم بپذيرد و پس از من ولي و سرپرست همه ي مؤمنان گردد؟ اين سخن از سوي رسول خدا سه بار تكرار گرديد ولي حضار مجلس مهر سكوت بر لب زدند و پاسخي به آن حضرت ندادند. در اين جا بود كه علي عليه السلام عرضه داشت: يا رسول اللَّه: من، منم كه اين افتخار را با ديده ي منت مي پذيرم و فرمانت را اطاعت مي كنم، رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم علي را به سينه چسبانيد و زبان به دهان او گذاشت و در حق وي دعا كرد: «خدايا قلب علي را با فهم و دانش و حكمت مملو بگردان» آن گاه به ابوطالب فرمود از اين پس از فرمان فرزندت علي اطاعت و گفتارش را اجابت كن زيرا خداوند او را نسبت به پيامبرش همانند هارون نسبت به موسي قرار داده است و همان علي بود كه رسول خدا در ميان او و خودش ايجاد اخوت و برادري نمود.

قيس مطالب بسيار ديگري از فضايل و مناقب امير مؤمنان عليه السلام براي معاويه برشمرد و به اين طريق با وي به بحث و محاجه پرداخت و از جمله چنين گفت: «از خاندان علي است جعفر طيار كه خداوند او را به جاي دو بازوي قطع شده اش با دو بال مفتخر نموده كه همانند فرشتگان در بهشت برين پرواز مي كند و از خاندان اوست حمزه ي سيدالشهداء و فاطمه الزهرا سيده ي بانوان بهشت. اي معاويه! به خدا سوگند اگر قرار باشد در ميان قبيله ي شما (قريش) از وجود پيامبر و اهل بيتش بگذريم ما انصار از شما بهتر و در پيشگاه خدا و از نظر رسول صلي الله عليه و آله و اهل بيتش از شما محبوبتر خواهيم بود و لذا پس از رحلت رسول خدا


صلي اللَّه عليه و آله انصار دور پدرم را گرفتند و بر بيعت با او مصمم گشتند ولي قريش سر بلند كردند و با علي بن ابي طالب واهل بيت او و قرابت و حق اولويت او با ما به مخاصمه برخاستند و از اين راه پيروز شدند اما پس از اندك زمان همان افراد هم بر انصار و هم بر خاندان پيامبر ستم روا داشتند و به خدا سوگند با وجود علي و فرزندانش هيچ يك از قريش و انصار و هيچ فردي از عرب و عجم در خلافت حقي نداشت.

معويه در حالي كه برآشفته بود گفت: فرزند سعد! لين حرفها را از پدرت سعد ياد گرفته اي؟

قيس: از كسي فراگرفته ام كه از پدرم بهتر و حق او به گردنم از پدرم بيشتر است.

معاويه: او كيست؟

قيس: او علي بن ابيطالب صديق امت و عالمترين فرد پس از پيامبر است، كسي كه خدا در حق او نازل فرمود: «قُلْ كَفي باللَّه شهيداً بَيني و بَينَكُم وَ مَنْ عِنْدَهُ اُمُّ الكتاب» [1] .

آن گاه قيس آيات متعددي را كه در حق علي نازل شده است تلاوت كرد.

معاويه: مگر صديق امت ابوبكر و فاروق امت عمر نيست؟ مگر آيه ي «و من عنده علم الكتاب» در حق عبداللَّه بن سلام [2] نازل نگرديده است؟

قيس: شايسته ترين فرد بر اين القاب كسي است كه خداوند درباره اش فرمود: «اَفمن كان عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّه وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» [3] و مصداق اتم


اين اوصاف همان كسي است كه رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم در غدير خم به امامتش برگزيد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه...» و كسي كه در جنگ تبوك به وي فرمود: «انت مني بمنزله هارون من موسي...».

معويه از اين مناظره سخت برآشفت و از بيان فضايل علي عليه السلام به شدت نگران شد و دستور داد براي مردم مدينه بوسيله ي مناديان، و براي ساير مناطق و شهرها به صورت نامه اعلان شود كه: «برئت الذمة مّمن روي حديثاً في مناقب علي و اهل بيته...». يعني من از هر كسي كه حتي يك حديث در فضيلت علي و خاندانش نقل كند سلب مسؤوليت كردم و مصونيت او را لغو نمودم.

بر طبق همان دستور از سوي خطبا و گويندگان در تمام نقاط لعن و ناسزاگويي بر امير مؤمنان عليه السلام و اهل بيتش شروع شد.


پاورقي

[1] رعد: 13.

[2] عبداللَّه بن سلام از علماي يهود و نام او قبل از اسلام «حصين» بود. وي در سال هشتم هجرت اسلام را پذيرفت و پيامبر نام او را به عبدالله تغيير داد وي با اين که تنها دو سال از دوران حيات رسول خدا را درک نمود اما به علل خاصي از جمله حمايت بي‏دريغ عثمان، از سوي معاويه و طرفدارانش به صورت يک شخصيت مهم اسلامي و در سطحي بالاتر از مهاجرين و انصار و مهمتر از امير مؤمنان معرفي شد، در فضيلت او حديثهايي جعل و منتشر شد و آياتي از قرآن خصوصاً آياتي که در فضيلت امير مؤمنان بود به نام وي تفسير و تأويل گرديد که از جمله‏ي آنها همان آيه‏ي مورد بحث است، اين شخص مرموز به کمک شاگرداني مانند ابوهريره اوهام و اسرائيليات زيادي را به نام حديث پيامبر و تفسير قرآن منتشر ساخت که به کتب حديثي و تفسيري اهل سنت منتقل گرديد. عبدالله بن سلام در سال 43 در مدينه درگذشت. به الإصابه و اسدالغابه مراجعه شود.

[3] هود: 17.