بازگشت

برخورد با دشمن در خواستگاري و ازدواج


روزي معاويه نامه اي براي مروان استاندار خود در مدينه به اين مضمون نوشت: اي مروان! از تو مي خواهم كه امّكلثوم دختر عبداللّه فرزند جعفر طيّار را براي فرزندم، يزيد خواستگاري نمائي؛ و عقد و ازدواج آن دو نفر را جاري گرداني.

هنگامي كه نامه معاويه به دست والي مدينه رسيد، حركت كرد و نزد عبداللّه آمد و او را از محتواي پيام معاويه آگاه نمود.

عبداللّه بعد از شنيدن سخنان مروان در پاسخ چنين اظهار داشت: اختيار دخترم، امّكلثوم به دست حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام است؛ چون او سيّد ما و دائي دخترم مي باشد.

وقتي موضوع را براي امام حسين عليه السّلام تعريف كردند، فرمود: استخاره مي كنم تا خداوند آنچه را كه صلاح آل محمّد عليهم السّلام و صلاح دين و دنياي دختر باشد بيان نمايد.

و پس از آن كه عدّه اي از مردم در مسجدالنّبيّ صلّي اللّه عليه و آله اجتماع كردند، مروان استاندار مدينه نيز در جمع آن ها حاضر شد و در كنار امام حسين عليه السّلام نشست و اظهار داشت:

معاويه به من دستور داده است تا امّكلثوم، دختر عبداللّه فرزند جعفر طيّار را به عقد و ازدواج پسرش يزيد درآورم؛ و مهريه او را هر چه پدرش بگويد مي پردازم و بين دو طايفه صلح و دوستي برقرار كنم، همچنين تمام بدهي هاي آن ها را هر چه باشد پرداخت نمايم.

بعد از آن افزود: عدّه اي در اين ماجرا ناراحت هستند و غبطه مي خورند؛ ولي من تعجّب مي كنم با اين كه يزيد دامادي بي همتا است، چطور از او مهريه گرفته مي شود.

در همين لحظه، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام لب به سخن گشود و فرمود: حمد و ستايش مي كنم خداوندي را، كه ما را از بين بندگانش برگزيد و فضيلت و برتري بخشيده است.

و سپس ضمن بيان فضائل و مناقب اهل بيت رسالت عليهم السّلام خطاب به مروان كرد و افزود: اي مروان! نسبت به اين مهريّه اي كه گفتي هر چه پدر دختر بگويد خواهي پرداخت، بدان كه اگر بخواهيم مهريّه مطالبه كنيم، هرگز از سنّت رسول خدا تجاوز نمي كنيم و همان مبلغ چهارصد و هشتاد درهم را مهريّه قرار مي دهيم.

و امّا اين كه إظهار داشتي: مي خواهيد بين دو طايفه صلح و آشتي برقرار شود، آگاه باش كه ما طايفه بني هاشم طبق احكام الهي با شما دشمن و مخالف هستيم و به جهت متاع دنيا با شما سازش ‍ نمي كنيم.

و تمام گفتار مروان را يكي پس از ديگري مطرح و ردّ نمود، و آن گاه فرمود: آن هايي كه نادان و بي خرد باشند با ما حسود و مخالف خواهند بود و آن هايي كه اهل درك و شعور و معرفت باشند، با شما ستمگران، مخالف و دشمن هستند.

و در پايان فرمايشاتش اظهار نمود: تمام شما حُضّار شاهد باشيد، كه من - حسين بن عليّ - امّكلثوم دختر عبداللّه بن جعفر را به ازدواج پسر عمويش قاسم بن محمد درآوردم.

و مهريّه او را مقدار چهارصد و هشتاد درهم قرار داديم، و نيز نخلستان خود را به ايشان بخشيدم كه بتوانند با درآمد آن إمرار معاش نمايند.

در اين هنگام چهره مروان دگرگون شد و با حالت خشم گفت: شما بني هاشم كينه توز هستيد و مي خواهيد دشمني و كينه ها تداوم يابد.

امام حسين عليه السّلام در پاسخ فرمود: آيا فراموش كرده ايد كه وقتي برادرم امام حسن مجتبي عليه السّلام، عايشه دختر عثمان را خواستگاري نمود، شما چه كرديد؟

و او را به ازدواج عبداللّه، فرزند زبير در آورديد؛ و آيا فراموش كرده ايد كه شما به همراه عايشه و ديگران با جنازه برادرم - حضرت مجتبي عليه السّلام - چه كرديد؟!

حال قضاوت كنيد كه آيا ما اهل بيت رسالت عداوت و كينه داريم يا شما كينه توز و سنگ دل هستيد. [1] .


پاورقي

[1] مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 38، بحارالا نوار: 44، ص 207، ح 4، و در ص 119، ح 13، همين جريان را به امام حسن مجتبي عليه السّلام نسبت داده است.