بازگشت

آرزوي غلام به واقعيت پيوست


روزي امام حسين عليه السّلام در جمع عدّه اي از اصحابش حضور يافت و آن ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

از نظر من صحّت قول رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله ثابت است كه فرمود: بهترين اعمال و كارها بعد از نماز صبح، دلي را شاد گرداندن است، به وسيله آنچه كه سبب گناه نشود.

و سپس افزود: روزي غلامي را ديدم كه با سگي هم غذا بود، وقتي سبب آن را از او پرسيدم، در پاسخ گفت: اي پسر رسول خدا! من غمناك و ناراحت هستم، مي خواهم با خوشحال كردن اين سگ، خودم را شادمان و مسرور گردانم.

سپس در ادامه اظهار داشت: من داراي اربابي يهودي هستم كه آرزو دارم، شايد بتوانم از او جدا شده و آسوده گردم.

امام حسين عليه السّلام مي فرمايد: من با شنيدن سخنان غلام، نزد ارباب او آمدم و تصميم گرفتم تا مبلغ دويست دينار به عنوان قيمت غلام تحويل اربابش دهم و او را خريداري نمايم.

پس چون يهودي از تصميم من آگاه شد، اظهار داشت: اي پسر رسول خدا! آن غلام فداي قدمت باد، او را به تو بخشيدم و اين باغ را هم به او بخشيدم؛ و سپس پول ها را هم نيز برگرداند.

امام حسين عليه السّلام فرمايد: من پول ها را به او پس دادم؛ و اظهار داشتم: من هم اين پول را به تو مي بخشم.

يهودي گفت: پول ها را پذيرفتم و به غلام بخشيدم.

امام عليه السّلام افزود: من غلام را آزاد كردم و باغ را هم به او بخشيدم؛ و آن دويست دينار را هم دريافت كرد.

پس همسر يهودي كه شاهد اين جريان بود مسلمان شد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد.

و در پايان يهودي چون چنين برخوردي را ديد، گفت: من نيز مسلمان شدم و اين خانه مسكوني را به همسرم بخشيدم. [1] .


پاورقي

[1] بحارالا نوار: ج 44، ص 189.