بازگشت

احياي سنت و بدعت ستيزي


محور اساسي كلمات امام راحل «ره» درباره قيام سيدالشهدا (ع) «احياي سنت واز بين بردن بدعت» است. تكيه امام بر اين نكته جاي تأمل دارد و برجستگي آن را نشان ميدهد. امام «ره» مي فرمايند:

- (يزيد) عهد خدا را شكسته است و سنت پيامبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالي را نكث كرده است. (صحيفه نور -ج 4 - ص 42).

- آنها ميخواستند اصل اسلام را از بين ببرند و يك مملكت عربي درست كنند.

(صحيفه نور -ج 13 -ص 58).

- اگر نبود اين نهضت...، يزيد و اتباع يزيد اسلام را وارونه به مردم نشان مي دادند (صحيفه نور - ج 17 ص 58).

كربلا نهضت احياي سنتها و زدودن بدعتها و انحرافهاي ديني و سياسي بود.

امام (ع) مفاهيم مكتب اسلام را از ميان رفته مي ديد چرا كه معاويه پس از صلح با امام حسن (ع) و آسوده شدن از جانب او، براي بقاي خود و جلوگيري از سقوط سلطنت فاسد خود و حفظ آن در خاندان خود، با شدت هر چه تمامتر به تحريف اسلام و آلودن مكتب دست زد. براي نابودي ايدئولوژي اسلامي و تحريف آن به صورتي كه معارض با سلطنت او و فرزندش نباشد. سعي بسيار كرد و در اين كار نيز توفيق يافت.

جعل حديث از راه تهديد، تطميع و خريداري حديث دروغ به نقل از پيامبر (ص) و نيز دگرگون سازي احاديث نبوي و توجيه آنها به نفع بني اميه و عليه اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و به تعبير استاد شهيد مرتضي مطهري استخدام عامل روحانيت به وسيله علماي سوء [1] كاري رايج شد. از سوي ديگر بني اميه با سازماندهي جريانات اعتقادي انحرافي و ايجاد فرقه هاي مذهبي به نام اسلام مثل «مرجئه» و «جبريه» حكومت خود را توجيه ميكردند؛ حتي معاويه اغلب براي توجيه حكومت خود به آله كريمه «يؤتي الملك من تشاء» استناد مي جست و يزيد نيز در وقت آوردن سر مبارك امام شهيدان (ع) نزد او، آيه شريفه «قل اللهم مالك الملك» (آل عمران -26) را خواند. احياي ارزشهاي قومي و قبيله اي، دامن زدن به آتش امتيازات و تعصبات نژادي و مفاخرات قومي، باب كردن طعن و هجو قبايل نسبت به يكديگر و فضيلت عرب بر عجم و قريش بر غير قريش، ترويج اشعار، خاصه اشعار جاهلي به جاي قرآن و حديث ونيز ترويج باورها و سنتهاي جاهليت كه با روح ديانت پيامبر مخالفت داشت، از ديگر كارهاي معاويه و بلكه بني اميه بود، براي نمونه ابن خلكان ضمن شرح حال ابوعبيده نحوي مينويسد:

و ذكر المبرد في كتاب الكامل ان معاوية بن ابي سفيان الاموي قال: اجعلوا الشعر اكبر همكم و اكثر آدابكم فان فيه مآثر اسلافكم و مواضع ارشادكم» [2] و سپس به ذكر خاطره اي از معاويه مي پردازد كه در هنگامه كارزار و سخت شدن جنگ بر او، قصد فرار داشته اما با يادآوري يكي از اشعار جاهليت، دوباره به جنگ روي آورده است.

جاحظ امويان را نخستين كساني ميداند كه آشكارا در تاريخ اسلامي، رسوم و آداب غير اسلامي را بدعت گذاشتند و كوشيدند تا از شاهنشاهي ايران و بيزانس تقليد كنند و خلافت را به امپراتوري كسري و قيصر تبديل سازند. [3] اسلام آوردن امويان صرفا به خاطر حفظ مصالح و منافع شخصي خودشان بود. اسلام را نه به عنوان دين بلكه به مثابه عاملي براي رسيدن به مطامع خود قلمداد مي كردند. ابو سفيان پس از به خلافت رسيدن عثمان، سخني دارد كه نشانگر عمق دشمني او با اسلام و نگرش و تلقي او از دين است. در روز اول خلافت عثمان گفت: «يا بني امية تلقفوها تلقف الكرة، اما والذي يحلف به ابوسفيان لا جنة و لانار» [4] و چه خوب به نصيحت ابوسفيان گوش كرده، عمل كردند.

معاويه به موازات ايجاد انحراف در عرصه نظري از طريق تحريف در ايدئولوژي، در عرصه اجتماعي نيز با ايجاد رعب و وحشت به مهار توده ها دست زد و با برافروختن آتش اختلاف نژادي و طبقاتي و كينه هاي قومي و قبيله اي به روشهاي مختلف در سركوب مخالفان كوشيد؛ با جاسوسي، ترور، مسموم كردن، كاهش مستمري مردم عراق و افزايش مستمري اهل شام با اين توجيه كه بيت المال در اختيار امام است و هر چه خود خواهد ميكند...

پس از معاويه، يزيد كه با تربيت قبيله اي و در بيابان پرورش يافته و از سياست، بويي نبرده بود، خلافت را بدست گرفت. او از اسلام هيچ نمي دانست. علنا مجلس شراب و لهو و لعب برپا ميكرد و مرتكب اعمالي ميشد كه با حيثيت دين و خلافت ديني مخالف بود. در «مروج الذهب» مسعودي چنين ميخوانيم: «او مردي عياش بود. سگ و ميمون و يوز و حيوانات شكاري نگه ميداشت. شرابخواره، و همواره به لهو و لعب سرگرم بود. ميموني داشت كه كنيه او را ابوقبيس گذارده بود و او را در مجلس شراب خود مينشانيد و متكايي برايش مي نهاد و گاه او را بر خر وحشي تعليم يافته اي كه زين و لگام داشت مي نشانيد و آن را به مسابقه با اسبان وامي داشت. ابوقبيس قبايي از حرير سرخ و زرد به تن و كلاهي از ديباي الوان به سر داشت. خر وحشي نيز به زيني از حرير سرخ منقش و رنگارنگ مزين بود. اما اين سبكسريها و زشتكاريهاي او نه تنها از سوي اطرافيانش تقبيح نميشد بلكه آنان براي خوشامد وي پيوسته زبان به مدح و تمجيد مي گشودند و شاعران درباري برايش مديحه هاي گوناگون مي سرودند.» [5] يزيد پس از وارد شدن اهل بيت با حال اسارت به شام، در هنگام زدن چوب بر دندانهاي سر مبارك اباعبدالله (ع) شعري را از عبدالله زبعري ميخواند كه بيانگر عمق بي اعتقادي او بود:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل [6] .



بني هاشم با پادشاهي و سلطنت بازي كردند. نه خبري آمد و نه وحيي از آسمان نازل شد. در جاي ديگر با به سخره گرفتن دين و احكام و شعاير آن ميگويد: اگر شراب در دين محمد حرام است تو آن را با دين مسيح بنوش. [7] .

در آن روزگاران مي بينيم كه دينداران حقيقي در اقليت به سر ميبردند. ارزشهاي جاهلي كه پيامبر در قلع و قمع آنها و دگرگوني آنها به شعاير ديني تلاش بسيار كرد، دوباره سر برآورده، حيات مجدد يافتند. رقابتها و دسته بنديهاي قومي و قبيله اي آغاز شد و كوتاه سخن اينكه اسلام رنگ ديگر يافت و چهره پاك و نوراني آن زير پرده زر و زور و تزوير بني اميه پوشيده ماند و جلوه وارونه و دگرگون آن نمود پيدا كرد و به تعبير امام خميني «ره»: «اينها ميخواستند كه الله را بردارند و طاغوت را جايش بنشانند، همان مسايل جاهليت و همان مسايل سابق» (صحيفه نور -ج 7 - ص 37) «اينها پدر و پسر، اسلام را وارونه داشتند نشان ميدادند» (همان. ص 230).

امام (ع) حركت احياگري خود را از زمان معاويه آغاز كرد. در سال 58 هجري دو سال قبل از هلاكت معاويه در مني خطبه اي خواند و در آن با ذكر شمه اي از فضايل أميرالمؤمنين علي (ع) و خاندان عصمت و طهارت و با بيان اهميت امر به معروف و نهي از منكر، مردم را به آن فراخواند. با مورد خطاب قرار دادن علما، وظيفه آنان را در مقابل ظلم و ستم بيان كرد. توجه به معناي خطبه و فقرات شريف آن و نيز جو اختناق و وحشت و خفقان حاكم بر جامعه اسلامي آن روز، چه بر علما و چه بر عوام، اهتمام امام (ع) را به بازگرداندن مكتب اصيل به راه صحيح و جلوگيري از انحرافها نشان ميدهد. [8] .

امام (ع) در پاسخ به پيشنهاد مروان بن حكم مبني بر بيعت با يزيد كه به زعم او به خير و صلاح امام و به نفع دين و دنياي ايشان است، با خواندن آيه استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون) فرمود، حال كه امت به فرمانروايي مثل يزيد گرفتار شده بايد فاتحه اسلام را خواند. [9] اين سخن، گوياي عمق فاجعه و فساد و نيز ژرف بيني و درايت و شجاعت امام (ع) است.

در وصيت معروف امام (ع) خطاب به برادرش محمد حنفيه پس از شهادت به الوهيت و رسالت و بهشت و دوزخ و روز قيامت و حشر، چنين ميخوانيم: «من از روي سركشي و خودخواهي و سرپيچي و براي فساد و ستمگري از مدينه خارج نشده ام بلكه خواسته من از سفر، اصلاح مفاسد در امت جدم رسول الله (ص) است» ميخواهم... سيره و روش جد و پدرم را سيره و روش خودم قرار دهم (و سنت و قانون جد و راه و روش پدر را احيا كنم)». [10] .

حدود پنجاه سال از رحلت پيامبر (ص) بر مردم گذشته است. در طول اين مدت جز چند سالي كه خلافت را علي (ع) عهده دار بود - و البته عمده دوره خلافت ايشان به جنگ با ناكثين و قاسطن و مارقين گذشت -سنت پيامبر (ص) دگرگون شده و شكل ديگري به خود گرفته بود. جو خفقان بار حاكم، عالمان را ملجم و جاهلان را مكرم مي داشت و علاوه بر ظلم و ستم اموي، فساد شيوع يافته و احكام اسلام تغيير يافته بود و به تعبير امام راحل «ره» مي رفت كه مكتب «با كجرويهاي تفاله جاهليت و برنامه هاي حساب شده احياي ملي گرايي و عروبت... محو و نابود شود... و اسلام و وحي را به انزوا كشاند.» (صحيفه نور ج 12 - ص 181).

در نامه اي كه پس از ورود به مكه، خطاب به مردم بصره و سران قبايل آن شهر نگاشت، اشاره ميكند كه «من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر فرامي خوانم چرا كه در حال حاضر با وضعيت موجود، سنت پيامبران از ميان رفته و بدعتهاي جاهلي جاي آن را فراگرفته است.» [11] .

نيز پس از روبرو شدن با سپاهيان حر، در يكي از منازل، خطاب به آنان با استناد به حديثي از حضرت رسول (ص) چنين ميگويد: «اي مردم پيامبر خدا فرمود: هر كس با ستمگري روبرو شود كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان الهي را در هم شكسته و با سنت پيامبر مخالفت ميكند، در ميان بندگان خدا با گناه و دشمني عمل ميكند ولي او در مقابل چنين سلطاني باكردار يا گفتار اظهار مخالفت نكند بر خداوند است كه او را در محل عذاب آن سلطان داخل كند. آگاه باشيد كه اينان (بني اميه) پيروي از شيطان را بر خود لازم و اطاعت از رحمان را ترك نموده اند. فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل كرده اند. في ء را به خود اختصاص داده، حرام خدا را حلال و حلال را حرام شمردند.» [12] .

اين عبارات بدون شرح و تفصيل، بيانگر وخامت اوضاع جامعه مسلمانان در آن روزگار است. حكومت اموي با ملعبه قرار دادن اسلام و تشبث ظاهري به آن و با نام خلافت رسول الله (ص)، تيشه به ريشه دين ميزند و به تغيير و تحريف احكام اسلام و قوانين پيامبر و بازگردانيدن خرافات و باورهاي جاهلي همت ميگمارد و امام (ع) با تعبير «من رأي» وظيفه ء عموم مسلمين و خصوصا عالمان ديني را بيان ميكند.

امام (ع) پس از ورود به كربلا در دوم محرم سال شصت و يك هجري در اولين خطبه خود، اوضاع دگرگون زمان، آشكار شدن زشتيها، سركوبي نيكيها و زندگي ننگين و ذلت بار مردم را، كه نه به حق عمل و نه از باطل جلوگيري ميشود، بيان ميكند و مرگ را سعادت و زندگي با ستمكاران را رنج و نكبت ميشمارد. [13] .

از مجموع اين مطالب درمي يابيم كه امام (ع) براي حفاظت از كيان اسلام و حمايت از آن و جلوگيري از محو نام خاندان رسول خدا نابودي اسلام و هدر رفتن زحمات پيامبر خاتم به پاخاست و در راه احياي سنت اصيل و از بيان براي بدعتها از همه چيز خود گذشت. او با پيرايش باورهاي جاهلي از دامن دين و نيز پيرايش ارزشها و سنتهاي فرهنگي منافي با روح دين در جامعه ديني آن روز و هر روز سعي در خالص سازي دين و توانا ساختن آن كرد. تعبير «الاسلام نبوي الحدوث و حسيني البقاء» مشهور است. پيامبر علت موجده ء دين و ائمه ء هدي علل مبقيه ء دين شريف هستند. امام راحل «ره» معتقدند «كه سيدالشهدا مذهب را بيمه كرد، با عمل خودش اسلام را بيمه كرد» (صحيفه نور، ج 10، ص 216) «و اين حركت اسلامي -سياسي بود كه بني اميه را از بين برد و اگر اين حركت نبود اسلام پايمال شده بود.» (صحيفه نور، ج 18، ص 140).


پاورقي

[1] رک: حماسه حسيني. ج 3 ص 28.

[2] همان. ص 77 به نقل از تاريخ ابن خلکان، ج 4 -ص 328.

[3] رک: رساله جاحظ (درباره معاويه و امويان) - تحقيق عزت عطار ص 16.

[4] حماسه حسيني. ج 3 ص 103 و 125 و 219.

[5] رک: مقتل الشمس - محمد جواد صاحبي. ص 40 به نقل از مروج الذهب ج 3 ص 66.

[6] مع السجوم في ترجمة نفس المهموم. علامه شعراني. ص 252.

[7] رک: بررسي تاريخ عاشورا - آيتي. مقدمه علي اکبر غفاري.

[8] بخش اول اين خطبه که شامل احاديثي از ذات مقدس رسول الله (ص) در باب فضايل مولا علي (ع) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است. در کتاب «اسرار آل محمد» ترجمه کتاب سليم بن قيس. متوفاي 90 هجري. مترجم نامعلوم ص 185-8 مطالعه بفرماييد؛ با اين تفاوت که در آن کتاب تاريخ ايراد خطبه را يکسال قبل از مرگ معاويه ميداند. دو بخش بعدي را نيز در کتاب «ولايت فقيه يا حکومت اسلامي» حضرت امام خميني «ره» ص 125 به بعد، به نقل از «تحف العقول» محدث حسن بن شعبه حراني قرن چهارم ببينيد.

[9] و علي السلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد. رک: سخنان حسين بن علي (ع) از مدينه تا کربلا - محمد صادق نجمي، دفتر انتشارات اسلامي، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، بهار 70، ص 16 به نقل از لهوف، ص 20 - مثير الاحزان، ص 10 - مقتل خوارزمي ج 1، ص 185.

[10] «و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد ان... أسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي‏طالب...» رک: همان ص 23 - به نقل از مقتل خوارزمي ج 1 ص 188 - مقتل عوالم ص 54.

[11] و انا ادعوکم الي کتاب الله و سنة نبيه فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت» ر.ک: همان، ص 48 به نقل از طبري. ج 7 ص 240.

[12] «ايها الناس ان رسول الله (ص) قال من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثا عهده مخالفا لسنة رسول الله (ص) يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول کان حقا علي الله ان يدخله مدخله. الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و ترکوا اطاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفي‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله» رک: همان ص 128 به نقل از طبري ج 7 ص 300 - کامل ابن‏اثير. ج 3 ص 280 - مقتل خوارزمي ج 1 ص 234 - انساب الاشراف ج 3 ص 171.

[13] رک: همان. ص 155 به نقل از تحف العقول. ص 174 - طبري ج 7 ص 300 -مثيرالاحزان ص 22 - ابن‏عساکر ص 214 - مقتل خوارزمي ج 2 ص 5 - اللهوف ص 69 در همين خطبه است که امام (ع) سخن مهم و جمله معروف خود را که بايد آن را مبناي انسانشناسي آن حضرت دانست، بيان ميکند.» الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم... مردم بندگان دنيايند و دين لقلقه زبانشان است. حمايت آنان از دين تا وقتي است که زندگيشان در گذر است و آنگاه که آزمايش شوند دينداران اندک خواهند بود» آري حقيقت انسانها و گروه‏ها و اصالت شعارهايي که ميدهند جز از راه آزمايش در گرفتاريها و... به دست نمي‏آيند. حوادث سخت و آزمايشهاي سنگين، فارق دينداران واقعي و ظاهري است و خوب را از بد، صالح را از طالح و خالص را از آلوده جدا ميسازد و گويي همه مردم چنينند. اللهم نجنتا من الفشل.