بازگشت

خطبه در منا


تلاش معاويه، نقض پيمان خود با امام مجتبي (ع) بود و به آن قرارداد هرگز عمل نكرد. وي در سخنراني خود در كوفه نيز اين مطلب را اعلان كرد و سپس تلاش مضاعفي را انجام داد تا با حيله و تزوير و سركوب آزادي خواهان و اصحاب اميرالمؤمنين (ع)، راه را براي اهداف شوم و فريب مردم و تحميل يزيد، هموار سازد. در اين ميدان، تنها شخصيت والاي امام حسين (ع) بود كه خطرها را با چشم بصيرت و نور معرفت مي ديد. و در برابر چنين توطئه و خطري احساس درد و رنج مي كرد و براي خنثا سازي اين فتنه و خيانت به امت محمد (ص) برنامه ريزي مي نمود.

اين اقدام امام (ع) با برنامه ريزي، تيزبيني، آينده نگري، شجاعت و صلابت بي نظيري همراه بود. از اين رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهل بيت و ديگر افراد امت اسلامي، در كنگره عظيم حج دعوت به عمل آورد.

امام (ع) در نامه قبلي خود به معاويه نوشت:

من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولي از ترك جهاد و مخالفت با تو و حزب پليد اموي و وابستگان و عمال و ايادي ظالم تو، كه حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي كنند و پيروان شيطانند، نگران بوده و از خداوند مي ترسم.

در فرصت فراهم شده در كنگره حج و با برنامه ريزي و دعوت و تدارك لازم و چه بسا دعوت قبلي از سران و علما و شخصيت هاي دنياي اسلام، اكنون فرصت خوبي بود كه امام (ع) پيام خود را از سرزمين منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترين كار نيز اين بود كه بسيار حكيمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسول اللّه (ص) و رجال دنياي اسلام، در جريان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرايط عمومي دنياي اسلام قرار گيرند و حقايق بازگو شود و خطر و توطئه هاي دستگاه اموي افشا شود.

خطبه منسوب به امام حسين (ع) در كتاب شريف تحف العقول آمده است؛ [1] ولي متأسفانه مؤلف ارجمند، براي اقتصار يا اعتماد يا به هر علت ديگر، اسناد احاديث را ذكر نكرده و آن ها را به صورت مرسل آورده است. وانگهي محل و شرايط ايراد اين خطبه شريف نيز ذكر نشده است كه آيا واقعاً حضرت اين خطبه را در منا ايراد فرموده است يا در سرزمين ديگري. ذيل اين خطبه نيز با بياني در نهج البلاغه در خطبه 131 مطابقت دارد و ظاهراً ترديدي نبايد كرد كه خطبه 131 نهج البلاغه توسط وجود مبارك اميرالمؤمنين (ع) بيان شده است. از اين رو، گفته شده است كه چه بسا خطبه مذكور در تحف العقول، از سخنان اميرالمؤمنين (ع) بوده و استناد آن به امام حسين (ع) چندان قوي نباشد (صاحب تحف العقول اين احتمال را نيز روايت كرده است)؛ اما متن خطبه، نشان دهنده اعتبار و استحكام آن است و با سخنان، شخصيت و روش و منش امام حسين (ع) هماهنگي دارد؛ زيرا مانند نهج البلاغه، كه متن آن، دليل بر سند آن است، ديگران ناتوان تر از آنند كه هم چون حضرت علي و اهل بيت سخن بگويند و يا معارف اسلام را تقرير كنند؛ زيرا سخنان ايشان فراتر از كلام مخلوق و فروتر از كلام خالق است. اين خطبه نيز از چنين وزانت و اعتباري برخوردار است و از صلابت لفظ، استواري و اتقان معنا، انسجام ظاهر و باطن و پيوند ناگسستني با عمق معارف اسلام و اهل بيت حكايت دارد. غير از اين كه مضامين بلند آن، در ديگر سخنان امام حسين (ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشم مي خورد و از آن خطبه هايي است كه لفظ، دليل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن مي دهد. اشاره ها، رمزها، روشن گري ها و افشاگري هاي آن نيز خود بهترين دليل است كه از عهده ديگران ساخته نيست و دهان ديگران كوچك تر از آن است كه مانند اين سخنان را بر زبان جاري كند و يا مانند اين معاني و مفاهيم را در قالب الفاظ بريزد و يا با اين عمق، مفاهيم و معارف اسلامي و قرآني را پيوند بزند ويا فلسفه تاريخ و تحولات آن را تبيين كند و يا به علما و بزرگان و خواص، درس عبرت بياموزد و يا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموي و روابط پنهان عمال فاسد و علماي درباري را افشا كند.

نمونه ديگر اين بيان را در نامه حضرت زين العابدين (ع) به محمدبن شهاب زهري مي بينيم كه آن هم در كتاب شريف تحف العقول نقل شده است و آهنگ اين بيان نوراني را دارد؛ هم چنان كه تركيب سخنان امام حسين (ع) با آيات قرآني و نيز توجه دادن به آيات قرآن كريم و درس آموزي از قرآن و بيان وظايف دانشمندان الهي، ترسيم وظايف حكومت اسلامي، مبارزه بنيادين با مفاسد اجتماعي و بيان جايگاه بلند امر به معروف و نهي از منكر، خود نشان و تأييد ديگري بر اصالت اين متن ارزنده و حكيمانه است.

بنابراين، هر كس با سبك و سياق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، ترديدي در باره اين متن، براي او باقي نمي ماند كه اين سخنان را تنها كسي فرموده است كه «قد ذقّ العلم ذقاً و عالم غير معلم و فهم غير مفهم و محدث من عنداللّه» باشد.

اكنون اين خطبه شريف را در چند بخش توضيح داده و درس هاي آموزنده آن را بر مي شماريم، به اميد آن كه ره توشه اي براي همه راهيان نور و مشتاقان ظهور باشد.


پاورقي

[1] تحف‏العقول، ص 237.