بازگشت

شهادت اهل بيت امام حسين


پس از آنكه اصحاب امام شربت شهادت نوشيدند، نوبت به افراد خاندان آن حضرت رسيد، اول كسيكه قدم به ميدان گذاشت و در راه اسلام و قرآن تيرها و شمشيرها را به جان خريد علي اكبر فرزند رشيد اباعبداللّه عليهما السلام بود.

وقتي كه امام از مرگ خويش و يارانش خبر ميداد در پاسخ وي اظهار مي داشت اي پدرم: «اَفَلَسْنا عَلَي الْحَقِّ». پدر جان آيا ما برحق نيستيم؟ مي فرمود: چرا پسرم ما برحق هستيم. بعد عرضه داشت: «فَاِذاً لا نُبالي بِالْمَوْتِ». پدر جان ما را از كشته شدن چه باك.

خوارزمي مي گويد: علي بن الحسين عليهما السلام كه در سن هيجده سالگي بود، در روز عاشورا پيش از همه افراد خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله عازم شهادت گرديد و آنگاه كه مي خواست با پدرش وداع كند و از خيمه ها حركت كند حضرت نظر محبت آميزي به قيافه زيبا و قامت رساي وي افكند و صورت خويش را به آسمان بلند كرد. عرض كرد: خدايا تو خود بر عليه اين مردم گواه باش كه به سوي آنان جواني حركت مي كند كه خلقت و خلق و خو و منطق و سخن گفتن وي شبيه ترين مردم است به پيامبر تو و ما هر وقت مشتاق لقاي سيماي پيامبر بوديم به صورت وي تماشا مي كرديم.

خدايا اين مردم ستمگر را از بركات زمين محروم و به تفرقه مبتلايشان گردان! صلح و سازش را از ميان آنان و فرمان روايانشان بردار كه ما را وعده ياري و نصرت دعوت نمودند و سپس به جنگ ما برخاستند. آنگاه كه حضرت علي اكبرعليه السلام خواست كه از خيمه ها بيرون رود امام عليه السلام عمر سعد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود: «ما لَكَ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمي» چه شده است بر تو؟ خدا نسل تو را قطع كند هنانگونه كه تو شاخه مرا بريدي.



يارب، ز حالم آگهي كز تن روانم مي رود

مانند گل از گلستان اكبر جوانم مي رود



يارب گواهي كاين زمان شد جانب ميدان روان

شبه رخ ختم رسل سرو روانم مي رود



رفتي تو اي جانم ولي بنگر كه از داغت چسان

صبر و قرار و طاقت و تاب توانم مي رود



حضرت علي اكبرعليه السلام به ميدان رفت، مبارز طلبيد، رجز خواند. بر لشكر حمله كرد، چندين نفر را از بين برد.

بعد از آن، تشنگي زياد و سنگيني اسلحه دست داد جنگ لحظاتي متوقف شد. برگشت روبه امام عليه السلام كرد عرض نمود: «يا اَبَةَ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني».فَهَلْ اِلي شَرْبَةٍ مِنَ الْماءِ سَبيلٌ؟

حضرت فرمود: «يا بُنَّي هاتِ لِسانَكَ» پسرم زبانت را در دهانم بگذار. بعد فرمود: «يا بُنَّي إرْجِعْ اِلي قِتالِ عَدُوِّكَ»اي فرزندم به جنگ دشمنت برگرد.

دوباره با لب تشنه وارد ميدان شد جنگ سختي كرد به روايتي حدود دويست نفر ديگر از آن دشمنان خدا را كشت.

دشمن فرياد زد: يك طفل بيشتر نيست! چرا از چهار طرف با او جنگ نمي كنيد؟

آنوقت چهار طرف او را گرفتند. منقذ ملعون از پشت سر آمد، و شمشيري بر فرق مبارك آن حضرت زد و علي اكبرعليه السلام بي طاقت شد، در اين حالت اسب راه بيرون رفتن را نداشت. چرا كه لشكر اطراف آن مظلوم را احاطه كرده بودند. اسب، آن مظلوم را ميان لشكر دشمن برد.

«فَجَعَلُوا يَضْرِبُونَهُ بِسُيُوفِهِمْ حَتَّي قَطَّعُوهُ إرْباًإرْباً»

شروع كردند به زدن او با شمشيرهاي خودشان تا پاره پاره نمودند.

يا أبتاه! عليكَ مِنّي السَّلام.

اي پدر بزگوار، من منتقل به عالم ديگر شدم. اگر مي خواهي بر بالين من تشريف بياوري، ديگر مجال نيست.

وقتي امام حسين عليه السلام در بالاي سر فرزندش رسيد فرمود: «قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوك...»

خدا بكشد مردم ستمگري را كه تو را كشتند فرزندم اينها چقدر بر خدا و به هتك حرمت رسول خداصلي الله عليه وآله جري شده اند پس از تو اف بر اين دنيا. [1] .

مرثيه حضرت علي اكبرعليه السلام:



رسم است هر كه داغ جوان ديد دوستان

رأفت برند حالت آن داغ ديده را



يك دوست زير بازوي او گيرد از وفا

و آن يك ز چهره پاك كند اشك ديده را



القصه هر كسي به طريقي ز روي مهر

تسكين دهد مصيبت بر وي رسيده را



آيا كه داد تسليت خاطر حسين

چون ديد نعش اكبر در خون طپيده را




پاورقي

[1] ارشاد مفيد: ص 223.