بازگشت

ياران باوفا و ابراز وفاداري


شيخ مفيد در ارشاد و شيخ طوسي د راعلام الوري و ابن اثير در كامل و اغلب مورخين فرموده اند كه سي و دو نفر آنها در شب عاشورا از لشكر عمر بن سعد به آن حضرت ملحق شدند و هفده نفر از بني هاشم بودند و بيست و سه نفر ديگر اصحاب امام عليه السلام بودند.

اصلح و اشهر آن است كه شهداء يوم الطف به غير از حضرت سيد الشهداءعليه السلام هفتاد و دو نفر بودند. [1] .

مهاجربن اوس خطاب به حرعليه السلام گفت: چه اراده داري، حر پاسخي نداد و رعده و لرزش او را گرفت، مهاجر گفت: اي حر كار شما ما را به شك و ترديد انداخته است، زيرا در هيچ جنگي شما را به اين حال نديدم و اگر از من مي پرسيدند شجاع ترين اهل كوفه كيست؟ غير از تو كسي را نمي شناختم. حر گفت: به خدا قسم كه من نفس خويش را در ميان بهشت و دوزخ مخير مي بينم و سوگند به خداي بزرگ جز بهشت هيچ چيز ديگر را اختيار نخواهم كرد، گر چه قطعه قطعه شوم و در آتش بسوزم.

آنوقت بسوي لشكر امام حسين عليه السلام بسرعت حركت كرد و رفت در حاليكه دست خود را بر سر خويش گذاشته و مي گفت: بار الها به سوي تو توبه و پشيماني كردم اين بنده ات را ببخش زيرا قلب اولياي تو را و اولاد پيغمبرت را درد آوردم.

حر به محضر امام عليه السلام سئوال كرد يابن رسول اللّه: آيا توبه من پذيرفته و قبول است؟ فرمود: بلي خداوند مي پذيرد و تو را عفو مي كند.



گفت باز آ در توبه است باز

هين بگير از عفو ما خط جواز



اي در آ كه كس ز احرار و عبيد

روي نوميدي در اين درگه نديد



گر دو صد جرم عظيم آورده اي

غم مخور رو بر كريم آورده اي



«ابو ثمامه صيداوي» در وقت زوال خدمت امام عليه السلام رسيد و عرض كرد يا اباعبداللّه جان من فداي تو باد، سوگند به خدا تو كشته نشوي تا من در خدمت شما كشته و به خون خويش غلطان شوم و دوست دارم كه اين نماز ظهر رابا تو بگذارم، آنگاه خداي خويش را ملاقات كنم، حضرت سر به سوي آسمان برداشت، فرمود: نماز را به ياد آوردي خدا تو را از نماز گذاران و ذاكرين قرار دهد، بلي اينك اول وقت نماز است.

به روايتي «زهير بن قيس» و «سعيد بن عبداللّه» در پيش رو ايستادند و خود را هدف تير و سنان گردانيدند، آنوقت امام حسين عليه السلام با اصحابش نماز خوف گذاشت.

«وهب بن عبداللّه» كه با مادر و زن خود در لشكر امام حسين عليه السلام حاضر بود اسب به ميدان راند و رجز خواند.

مبارزه و نبرد جاناني كرد، به نزد مادر و زوجه اش رسيد به مادر گفت: آيا از من راضي شدي؟ گفت: راضي نمي شوم تا آن كه در نزد امام عليه السلام كشته شوي. كار زار سختي كرد تا اينكه دو دستش را قطع و سرش را از تن مباركش جدا كردند و سر بريده را در نزد مادرش انداختند، مادر وهب عمود خيمه را گرفت و حمله ور شد و گفت: سري را كه در راه خداوند داده ام پس نخواهم گرفت.

«عابس» يكي ديگر از اصحاب آن حضرت است، به نزد امام حسين عليه السلام شتافت و سلام كرد و عرض نمود يا اباعبداللّه هيچ آفريده اي چه نزديك و چه دور، چه خويش و چه بيگانه در روي زمين در نزد من عزيزتر و محبوب تر از تو نيست. آنگاه عرض كرد: گواه و شاهد باش كه من بر دين شما و دين پدر شما هستم، پس با شمشير كشيده به مانند شير به ميدان تاخت.

دشمن فرياد كشيد اي قوم اين شير شيران است، اين عابس بن ابي شبيب است هيچكس به ميدان او نرود وگرنه از چنگ او به سلامت نخواهد ماند.

«عابس» همان كسي است كه حضرت مسلم عليه السلام نامه اي راكه براي امام حسين عليه السلام نوشته بود به او سپرده بود.



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آنچه غير از شورش و ديوانگي است

اندرين ره روي در بيگانگي است



آزمودم مرگ من در زندگيست

چون رهم زين زندگي پايندگيست



آنكه مردن پيش چشمش تهلكه است

نهي لا تلقو بگيرد او بدست



وانكه مردن شد مر او را فتح باب

سارعوا آمد مر او را در خطاب [2] .




پاورقي

[1] منتهي الامال.

[2] منتهي الامال: ص 435.